طی سال‌های دهه 1990، مشکل جدیدی از تعامل در روابط واحدهای سیاسی ایجاد شد، کشورهای جهان غرب در فضای بدون تهدید قرار گرفتند و به موازات این امر شاهد ظهور جلوه‌هایی از مقاومت در کشورهای پیرامونی بودیم.

به گزارش خبرنگار سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران، ابراهیم متقی طی یادداشتی به بررسی ابعاد مختلف تروریسم پرداخته که متن آن  در ذیل آمده است.


5.الگوی کنش آمریکا در برخورد با جهان اسلام


مقابله بااسلام گرایی می‌تواند اشکال و نشانه‌های متعددی داشته باشد اما اصلی‌ترین نماد تعارض را باید در قالب ادبیات مقابله گرایی با اسلام در قالب تروریسم به مثاب اسلامی گرایی مورد توجه قرار داد.

الف) الگوی مقابله با جهان اسلام (جهان اسلام به مثابه تروریسم)

تأثیری که حوادث 11 سپتامبر بر این روند گذاشت، آن بود که کلا دولت آمریکا به دنبال یافتن متحدین در جنگ علیه تروریسم قرار گرفت بنابراین عملا شاهد نوعی کوتاه آمدن به سر برخی مسائل از جانب دولت آمریکا هستیم.

در این میان، سودان نیز از این قاعده بهره‌مند شد و ملاحظات حقوق بشر و قانون صلح سودان به کنار گذاشته شدند و به رغم تمایلات رهبران راست مسیحی، از سودان خواسته شد که در این کارزای، همکاری کند.

چنین داستانی درباره دیگر کشورها از جمله پاکستان، عربستان، ترکیه و مصر نیز رخ داد، مجله مسیحیت امروز در برخی شماره های خود، از جمله شماره مال مارس خود در سال 2001 با اشاره به این واقعیت، آن را مورد سرزنش قرار می‌دهد.

به این ترتیب، یکی از روش‌های راهبردی جهان غرب را می‌توان مقابله با اسلام گرایی و قواعد حقوقی- اجتماعی کشورهای اسلامی دانست.

اگر نمادهای بنیادین اسلام گرایی، نشانه‌هایی از زندگی اجتماعی براساس شاخص‌های دموکراتیک را منعکس کند، در آن شرایط، بسیاری از تبلیغات ارائه شده از سوی گروه‌های محافظه‌کار بی اثر خواهد شد به همین دلیل است که آنان جلوه‌هایی از رادیکالیسم فرا‌قانونی را نماد اسلام گرایی دانسته و آن را نقد می‌کنند.

در چنین شرایطی، نقد فرآیندهای معطوف به روشنگری و کنش تعالیم در اندیشه اسلامی انجام گرفته است بنابراین فضای مناسب جهت مباحثه و مناظره پیرامون موضوعاتی چون اسلام و مدرنیته، اسلام و دموکراسی با حضور متفکرين جريان اصيل اسلام نيز از سوي برخي محافل سياسي آمريکا در همين راستا تعريف مي‌شود.

ب)الگوي تعامل با جهان اسلام عليه تروريسم 

در شرايطي که جهان اسلام خود درگير فرآيندهاي تروريستي قرار گرفته، اين موضوع مطرح مي‌شود که آيا امکان و ضرورت همکاري چند جانبه عليه تروريسم وجود دارد؟ در چنين شرايطي، نقش هر يک از گروه‌هاي سياسي و بين‌المللي براي ايجاد شرايط تعادلي در محيط منطقه‌اي و بين‌المللي به چه ميزان خواهد بود؟ براي پاسخ به اين سوالات، لازم است تا قلاب‌هاي ادراکي و تحليلي جهان غرب در برخورد با اسلام گرايي مورد بررسي قرار گيرد.

شواهد نشان مي‌دهد که اسلام گرايي در جهان غرب به گونه‌اي وراونه معرفي و توصيف مي‌شود، بسياري از گروه‌هاي راست گراي آمريکايي تلاش دارند تا تعريف يکسان و واحدي از اسلام گرايي ارائه دهند.

این امر به منزله تلاش براي يونيزه سازي و قطبي کردن سياست بين الملل در راستاي «تروريسم» و «دموکراسي» است، در چنين شرايطي کشورهاي غربي مبادرت به برجسته سازي اقدامات سياسي و نظامي که توسط برخي از گروه‌هاي منازعه گرا شکل گرفته و آن را به نام اسلام معرفي می‌کنند.

گراهام نوار، متخصص علوم سياسي در موسسه «رند» و معاون پيشين شوراي اطلاعات ملي در مقابله با عنوان «جهان بدون اسلام» در آغاز اين پرسش را مطرح مي‌کند که «اگر اسلام هيچ گاه وجود نداشت، چه اتفاقي مي‌افتاد؟» و سپس چنين پاسخ مي‌دهد: «دنيا دقيقا بر همان جايي که امروز قرار داد، مي‌رسيد».

واکنش فوار نسبت به انجام چنين اقداماتي از سوي گروه‌هاي محافظه کار به معناي آن است که جهان غرب در شرايط تحليل و تعارض نابرابر و غيرمنصفانه در ارتباط با جهان اسلام قرار گرفته و در اين ارتباط، تلاش مي‌کند تا تروريسم را نماد اسلام گرايي و اسلام را نماد حمايت از تروريسم معرفي کند.

در حقيقت فوار با اين پرسش، جماعتي را خطاب قرار مي‌دهد که به سادگي ريشه و علت مشکلات جهان را در اسلام جست و جو مي‌کنند.

وي سپس آنها را در يک وضعيت فرضي به سمت مرور تاريخ «در غياب اسلام» هدايت مي‌کند، در اين شرايط فرضي، همان رخدادها و يا وقايعي مشابه آنچه تا کنون رخ داده است، اتفاق مي‌افتد؛ حتي حادثه 11 سپتامبر نيز اجتناب ناپذير خواهد بود، زيرا حوادث تاريخي بدون توجه به کارگزار آن شکل خواهد گرفت.

فوله بر اين اعتقاد است که اگر گروه‌هايي با انديشه اسلام گرايي وجود نداشتند، انجام برخي از اقدامات گريز از مرکز توسط ساير مجموعه‌هاي سياسي و ايدئولوژيک انجام مي‌گرفت.

پارادايم فولر مبناي برخي کارشناسان و نو محافظه کاران که اسلام را به عنوان ريشه تمام کشمکش‌ها محکوم مي‌کنند و آن را تحت نام «فاشيم اسلامي» دشمن قسم خورده غرب و زمينه ساز جنگ جهاني سوم معرفي مي‌کنند،‌ به هم ريخته و از آن تبري مي‌جويند.

بيان چنين رويکردی به منزله آن است که هرگونه مقابله جويي با گروه‌هاي اسلامي از سوي آمريکا در قالب مفاهيم،‌ ادبيات و نشانه‌هاي سياسي- فرهنگي انجام مي‌گيرد.

اين امر به منزله تعارض ايدئولوژيک است، به بيان ديگر،‌ اگرچه اسلام به راحتي مي‌تواند به عنوان مقصر معرفي شود، اما منازعات جهاني گذشته و حال نمي‌تواند هيچ مذهبي را سرزنش کند.

عده‌اي به شدت مقاله فوار را مورد انتقاد قرار داده و معتقدند هزاران هزار احتمال ديگر وجود داشت اگر اسلام در تاريخ نبود، بنابراين مساله مطرح شده از جانب فولر را بي‌شباهت به داستاني تخيلي نمي‌دانند.

نقد قالب‌هاي تحليل فولر و «ريچارد هاس» به منزله آن است که نشانه‌هاي جديدي از تعارض گرايي هنجاري در حال شکل گيري است هنجارهايي که ماهيت متفاوت داشته باشد، زمينه‌هاي رشد تعارض و مقابله گرايي را به وجود مي‌آورد.

تبيين اسلام گرايي به مثابه تروريسم نمادي از مقابله گرايي هنجاري است، اين در حالي است که نوار اساسا قصد توجه دادن افکار به سمت ريشه‌يابي صحيح چالش‌هاي امروزي را داشته و روش او حذف فرضي يک پارامتر با هدف وزن سنجي پارامترهاي ديگر است.

در واقع اين شيوه بررسي به سبک «تاريخ مجازي» انجام مي‌پذيرد، هرگونه تعارض بين مفاهيم و قالب‌هاي ايدئولوژيک و تعميم آن به شاخص‌هاي رفتار تعارض را مي‌توان جلوه‌اي از باز توليد تضاد در فضاي فکري- هنجاري جهان غرب با گروه‌هاي اسلام‌گرا دانست.


ريچارد هاس رئيس شوراي روابط خارجي آمريکا نيز مشکل جهان امروز را نه خيزش اسلام بلکه خيزش تروريسم مي‌داند، آنچه هاس بيان مي‌دارد به مفهوم آن است که اسلام‌گرايي در عصر موجود مي‌تواند جلوه‌هاي متنوعي از فرهنگ صلح، همکاري و مشارکت را باز توليد کند، در حالي که تروريسم داراي ريشه‌هاي کاملا متفاوتي با اسلام گرايان بوده و جهان غرب بايد از انحراف استراتژيک يک خارج شده و الگوي رفتاري خود را بازسازي کند.

در چنين فرايندي، در حالي که بسياري در محافل سياسي آمريکا، با کابرد واژه تروريسم اسلامي عملا از هرگونه تفکيک اجتناب مي‌ورزند، اما جز اين ديگري تلاش دارد تا با ترغيب فهم صحيح از اسلام، چالش‌هاي موجود ناشي از سو تفاهمات را به حداقل برساند.

نتيجه گيري

اسلام گرايي به منزله ظهور رهيافت‌هاي هنجاري جديد از سوي گروه‌هاي است که تلاش دارند تا هويت سرکوب شده و قالب‌هاي ادراکي به فراموشي سپرده شده و خود را بازسازي کند.

اين به منزله آن است که مي‌توان جلوه‌هايي از همکاري بين حوزه‌هاي مختلف جامعه بزرگ اسلامي براي بازيابي هويت و تبديل آن به امت اسلامي فراهم شود.

به موازات چنيني رويکردي، نگرش کاملا متفاوتي با شاخص‌هاي اسلام گرايي از سوي گروه‌هاي محافظ کار در جهان غرب ارائه شده است.

اين امر بيانگر آن است که بين قالب‌هاي ادراکي و هنجارهاي جهان غرب و اسلام، جلوه‌هايي از تعارض نهفته وجود دارد، از سوي ديگر در جهان اسلام نيز دال‌هاي شناور متنوعي وجود دارد که امکان شکل‌گيري گفتمان اسلامي صريح و ساطمان يافته را با مشکل روبرو می‌کند.

در چنين شرايطي، گروه‌هاي سازمان يافته جهان غرب تلاش کرده‌اند تا از طريق مفهوم سازي و توليد هنجارهاي جديد به مقابله با رهيافت‌هاي ايدئولوژيک جهان اسلام مبادرت کنند.

براي تحقق چنين هدفي درصدد برآمده‌اند تا گفتمان‌هايي را توليد نمايند که مبتني بر قالب‌هاي ارزشي ادراکي جعلي مي‌باشد. براساس چنين رويکردي، آنان را يک سو اسلام گرايي را به مثابه تروريسم معرفي نموده و از سوي ديگر تلاش دارند تا از اين طريق فرآيندهاي اسلامي را در فضاي حاشيه‌‌اي قرار دهند. اين امر به منزله جلوه‌هايي از راديکاليزه سازي مفاهيم هجاري در قالب گفتمان تروريسم به عنوان نمادي از گفتمان با تجدد گران در روابط بين الملل محسوب مي‌شود.

کشورهاي جهان غرب تلاش می‌کنند تا از طريق خلق مفاهيم و پيوند آن با برخي از نشانه‌هاي اجتماعي و بين المللي، جلوه‌هايي از تعارض را بازسازي کنند.

در چنين فضايي، سياست جهان غرب به عنوان نمادي از مفاهيمي محسوب مي‌شود که برساخته اجتماعي بوده و از سوي ديگر، آن را بر عرصه سياست مکاني و همچنين سياست ايدئولوژيک حوزه‌هايي منعکس مي‌کنند که مبتني بر تمايز جهان غرب با آنان باشد.

انتهای پیام/

برچسب ها: اسلام ، جهان ، تروریست
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار