به گزارش گروه
ويژه نامه ماه محرم باشگاه خبرنگاران، از آن روز تا به امروز 40 روز در سوگ ابر مردي نشستيم که حيات اسلام مديون رگ هاي پاره پاره اوست . قصه سر و نيزه، قصه لب هاي خونين و قرآن، قصه سيلي و صورت گلگون کودک غمگين و تمام حقيقت هايي که هر سال از پرده چشمان ما مي گذرد.
اربعيني با دختر کوچک امام حسين (ع) مهر را در آغوش گرفتيم، ناله زديم و درد دل گفتيم و شکوه ها روانه کرديم . اربعيني از عمق جان فرياد حسين کشيديم، بر سينه زديم و خنده را حرام کرديم ....
کربلا.....
اين خارستان خشک و بي آب درياي انسانيت و کمال است اما قواص قهار مي طلبد.
قريب به 40 روز از غروب غم فزاي شهادت شقايق ها مي گذرد و اينک از صداي شوم شلاق خزان بر پيکر آلاله ها، اربعيني مي گذرد.
اربعين خونين جگران به نينوا برگشتند
جـــــان بر لبشـــان رسيد تــــا برگشتند
غبار آلودي آسمان در روز اربعين عجيب و دور از ذهن نبود، شور محشر و توصيفات شنيده شده از قيامت شايد براي به تصوير کشيدن جمعيت کثيري که پياده به سمت کربلا مي رفتند، دور از ذهن نباشد و شايد اين کمتر از قدم هايي بود که از هفته ها قبل و شايد ماه ها قبل از بسياري از شهر ها و کشور ها با پاي پياده به عشق سوار شدن بر کشتي حسين راهي دشت کربلا شده بودند.
تاريخچه زيارت اربعين بر مي گردد به همان سال شصت و يک هجري که اهل بيت عليه السلام را از شام به مدينه منتقل مي کردند، در ميان مسير به کربلا رفتند و با جابر بن عبدالله انصاري در کربلا ملاقات کردند و اينچنين بود که اولين زائران اربعين حسيني خود را در اولين اربعين به کربلا رساندند. پس از آن به تاسي از آن خاندان شريف زيارت اربعين و با پاي پياده بين محبين و شيعيان رواج يافت.
مطمئنا زمين در طول حيات خود راهپيمايي و پياده روي به عظمت و شکوه پياده روي اربعين به سوي کربلاي ابا عبدالله الحسين عليه السلام نديده. قرن هاست که اين پياده روي هر ساله تکرار مي شود.
از نظر زماني چند هفته قبل از اربعين آغاز مي شود و از نظر مسافت ده ها و صد ها کيلومتر طول دارد و از نظر جمعيت و کميت نيز سيل جمعيت تا کيلومتر ها چشم را پر مي کند.
چه برکتي در اين مراسم است که اين سيل جمعيت در کشور بحران زده عراق و شهر کربلا دچار کمبود نمي شوند. وقتي خداوند متعال ثواب زيارت مولا و آقا را در کربلا بيش از حج و عمره گذراندن قرار داده چه جاي تعجب است که زائرانش را نيز بيش ار حجاج مورد استقبال قرار دهد.
بايد بود..... بايد ديد..... و حس کرد که چه معجزه هايي هر ساعت و هر لحظه در اين راه به چشم مي خورد. هر چه در اين باب گوييم شايد بسي حق مطلب را ادا نکرده باشيم اما آنچه که اين جا ذکر ميشود تنها گوشه کوچکي از خاطرات پياده روي در اربعين است.
اين پياده روي چند روزه ميان عاشقان حسيني سطح دید و نگرش و قضاوت را نسبت به مردم عراق بالاتر مي برد چراکه من به شخصه هيچ وقت فکر نمي کردم اين ملت تا به این حد واندازه بتوانند تمام ظرفیت عشق وشور ودلدادگی خود رانسبت به امام حسین ( علیه السلام ) اظهارکنند.
هوا سرد است. چفیه هایمان را دور سر و گردنمان می بندیم و راه می افتیم. به کفشهایم التماس می کنم که مرا شرمنده راه نکنند، به من توفيق درک گوشه اي و شايد تنها ذره اي از حس و حال اسراي کربلا را دهد.
مسير از حرم حضرت علي عليه السلام تا حرم حضرت عباس 100 کيلومتري مي شود اما از ابتداي جاده کربلا که به مواسات رود فرات است اين مسير به 80 کيلومتر خلاصه ميشود.
هر چه جلوتر می رویم به جمعیت پیاده ای که از گوشه و کنار و خیابانهای اطراف به مسیر اصلی می رسند افزوده می شود. خارج از شهر، جاده نجف به کربلا، دو لاینه است که لاین سمت راست آن را فقط جمعیت کثیر پیاده ای تشکیل می دهند که عازم حرم سید الشهدا عليه السلام هستند و لاین سمت چپ آن که با فاصله چند متر خاکی قرار دارد، اختصاص دارد به خودروهای شخصی و عمومی که به آن طرف می روند. در حقیقت این مسیر، راه برگشت ندارد!
اين مسير 80 کيلومتري نجف به کربلا حکايتي دارد که لازم است حق آن را ادا کرد. تمام مسير مملو از جمعيتي است غالبا با دمپايي پلاستيکي شتابان به سوي کربلا حرکت مي کنند.
در طول راه مکرر پيرمرداني را مي ديدم که اين مسير دور روزه را با عصا راه مي رفتند . جواناني را ديدم که بعضا به دليل چاقي امکان راه رفتن را نداشتند اما به هر زحمتي بود به سوي کربلا گام بر مي داشتند . زنان تنهايي بيرق هاي کوچکي در دست داشتند که نام مبارک حسين (ع) بر آن نوشته شده بود به سوي کربلا راه مي رفتند.
کاش کسي به من مي گفت در ذهن و دل اين چند ميليون ره پوي عاشق چه مي گذرد و آنها با حسين شان چه درد و دل هايي مي کنند.
پياده روي اربعين، پياده روي تمرين ظهور حضرت است.
کمی بعد از خروج از نجف، چشمم افتاد به اولین تیر شماره دار برق.
چند سال قبل، یکی از عراقیها در ابتکاری چند صد تا از تیرهای چراغ برقی که از ابتدای جاده نجف به کربلا بود را با شماره ، نشانه گذاری کرده بود تا راهی برای قرار گذاشتنهای مردم یا نشانی محل موکب ها و هیئتها باشد. بعدها خود دولت عراق، از این ابتکار استقبال کرد و تمام تیرهای برق یا به قول خودشان "عمود"های این مسیر را شماره گذاری کرد. فاصله هر تیر تا عمود بعدی درست 50 متر است و کل مسیر تا دروازه کربلا با 1460 عمود شماره گذاری شده که بعدها بر هر عمود، حدیثی هم نصب شده است . خود خواندن این احادیث کوتاه و کمی صحبت کردن درباره آنها بخشی از گذران وقت ما را در مسیر به خود اختصاص می دهد.
حکايت حضور و خدمات کسانی که از روزهای قبل تمام این مسیر را چادر زده بودند تا از راهپیمایان و پیاده روان زائر حسین ( علیه السلام ) که در عراق به آنها مشایین می گویند پذیرایی کنند حلاوتی دیگر دارد.
تمام مسیر پر بود از چادر مواکب الحسینیه (موکب همان هیئت خودمان است)که جلوی درب هیئتها میز گذاشته بودند و نذری میدادند و در کنارش باند و اکوئی بود که دائم مداحی های عربی پخش میکرد بعضی از هیئت ها هم صندلی پلاستیکی گذاشته بودند برای استراحت زائران.
عشاير حاشه نشين رود فرات در ايام مسير پياده روي اربعين حسيني چادر هاي بزرگي را که به انها" مضيف" مي گويند با فاصله هاي که در مسير بر پا مي کنند و زائران را جهت پذايرايي و استراحت در انها جا مي دهند.
بار دنيايي را بايد سبک برداشت براي پياده روي اما باز هم کوله بارم سنگين بود.
در
همان ابتداي مسير برخي توشه راه ها را به مستمندان حومه ها و روستاهاي
اطراف دادم تا هم بار دنياييم سبک تر شود و هم بار آخرتم سنگين تر....
به هنگام ظهر و غروب به هر موکبي که ميرسيدي حق عبور از آنجا را نداشتي چون مالک و ساکن نخلستان بر سر راه ايستاده بود و زائران را به ضيافت خويش فرا مي خواند، گويي جاده خاکي کربلا را بخشي از حريم خانه خود ميدانست و خارج شدن زائران حسيني را در هنگام ظهر و شب بدون صرف ناهار و شام ننگي بزرگ ميپنداشت.
وقتی خسته میشدی هر چی میخواستی برای خوردن و استراحت در اين موکب ها بود. چایی، شیر، حلیم، تخم مرغ آب پز، نیمرو، قیمه، حتي شلغم که در سرماي سوز دار تسکيني بر گلوي زائران حسيني بود.
چه کسي باور مي کند دستهايي که حتي گام هاي خسته و تاول زده پيادگان حسيني را در آغوش مي گيرد و با عشق بي نطيري آنها را ماساژ مي دهد.
در مسير راه که زائران خسته مي شدند، پاها تاول میزد، ماهیچه میگرفت، کمر که درد میگرفت، زانوان که سوز میزد نمیتوانستی به امام حسین بگی آقا ببین من چقدر عاشقتم!!!!!
وقتی به ذهن مي آمد که اسراي کربلا از همين راه پياده مي رفتند، وقتي به ياد مي آوردم که در همين مسير به خانوم زينب(س) شلاق مي زدند و در همين مسير پاي فرزندان اما حسين (ع) تاول زد و در همین راه امام سجاد(ع) را با غل و زنجیر شکنجه میدادند از خودم که با راحتی و اين همه امکانات مسير را پياده مي رفتم خجالت میکشیدم، از خودم خجالت میکشیدم که این همه در مسير راه به خاطر اینکه زائر حسینم احترامم ؛ میکردند فقط میتوانستم بگويم آقا جون ممنونتم که راهم دادی.....
چهل وادي دويدم منازل صبــــــــــــــــر را
چهل وادي کشيدم بر دوش خود رنج را
چهل وادي فرو خوردم بغـــــــــــــــض را
چهل وادي ويران شدم در خويشتــــــن
يکي از شب هايي که زمزمه کنان در کنار اهل کاروان بر سر زنان و نوحه کنان پياده مي رفتيم، ديديم که سر راه پارچه سفيدي پهن شده ، از روي آن رد نشديم و پريديم ، چند لحظه نگذشته بود که مرد عربي مقابل کاروان را گرفت و با التماس گفت:" بايد برگرديد و از روي اين پارچه سفيد رد شويد ، وقتي بچه ها از او پرسيدند چرا بايد اين کار را انجام دهيم . گفت اين پارچه کفن من است و دوست دارم به قدم زائران امام حسين عليه السلام متبرک شود.
هر چه بيشتر جلو مي روم به دليل اينکه سابقه چنين پياده روي ممتدي را نداشته ام درد پاشنه پا بيشتر مي شود و کم کم به ساق پا مي زند و من نگران اين هستم که مبادا در نيمه کار بمانم.
براي همين گويا به من الهام مي شود که به علي اصغر امام حسين متوسل شوم و از او بخواهم اين توفيق نيمه کاره نشود.
از ميان مردم شنيدم بعضي از مردم روستاهاي اطراف فرات از زخم پاي پياده هاي حسين خون بر مي دارند و به نشانه تبرک با خاک مزارشان مخلوظ مي کنند.
زيارت حسين(ع) با خستگي پياده روي گويي مزه اي دو چندان دارد و اينجاست که پا و دل هر دو با هم ارتباط برقرار مي کنند. اگر مرغ دل را پرواز دهي به وضوح کارواني را خواهي ديد که از شام به سوي کربلا به اسيري مي روند و وقتي نگاهت را به طرفين بر ميگرداني ميبيني اين چنين با عزت در حال راه رفتني و اين چنين از تو پذيرايي مي شود با خود مي گويي اينجا کجا و آنجا کجا؟؟؟؟؟؟
اينجاست که آدمي مي گويد:
لا يوم کيومک يا ابا عبداللهاين حسين کيست که عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــالـم همه ديوانه اوست با همه اين بي طاقتي هايم حساسيتي نداشتم شماره عمود ها را بخوانم تا رفته رفته کم شدنشان را حس کنم.
شوق رسيدن به حرم امن اقا از يک سو و ترس تمام شدن عاشقي ميان اين همه زائر از سوي ديگر با ذهنم بازي مي کرد.
چه کسي مي داند چه کسي ميان اين همه آدم بر تر است؟
چه کسي مي داند چه کسي عاشق تر است؟
چه کسي مي داند خادم تر و تسليم تر کيست؟
هر چه مي ديدي عشق بود و عشق بود و عشـــــــــــــــــق
از شدت گرد و غبار سر و صورت اکثر زائران خاکي بود ولي انگار کسي دلش نمي خواست گرد و غبار را کنار بزند و شايد هم رغبتي نداشتند . شايد همه مثل من شنيده بودند که حسين بن علي تنها امامي است که زائر خاک آلود را بيشتر مي پسندد و اين چنين زائر نوازي مي کند.
اربعين يک ميعاد گاه با عظمت است اينجاست که مي شود پيام هايي از حقيقت اسلام را به جهان داد که در هيچکجاي دنيا چنين پيام هايي قابل انتقال نيست.
به يکي از موکب ها رسيديم براي استراحت ، صاحب موکب گفت امشب را این جا بمانید فردا بروید ۲ ساعت دیگر بیشتر راه نیست، اما دل بي قرار براي رسيدن به يار انگار گام ها را ترغيب به رفتن مي کرد و حتي فرصت استراحت را هم کوتاه تر کرد. اينجا اختيار با دل است . هر چه داري در دل جاي ميدهي .
کربلا خیلی نزدیک بود هر وقت به نزدیک بودنش فکر می کردم (۲ ساعت دیگر) دلم طوفانی می شد! یعنی تلاطم موج های طوفان را در قلبم احساس می کردم و در خیالم دائما برای خودم حضور در بین الحرمین را متصور می شدم…...
هر چه بيشتر به جلو ميرفتيم و نزديک تر مي شديم صفوف راه پيمايان چنان به هم فشرده مي شد که امکان راه رفتن را سخت تر مي کرد.
مي گويند حرف دل را نبايد زد بل بايد همه را بقچه اي کرد و در دل جاي داد براي روز سفر؛ تا اينکه با خودت رهسپار جايي کنار همان پادري که نور ضريح است کني و آن را پهن کني .....
حسين حسين حسين حسينآن هنگام است که التماس چشم ها را مي کني که شما را سوگند به همان دليل سر ريز شدنتان بياييد و آبروداري کنيد و در اين جمع عاشقيتان را هزينه نکنيد . بگذاريد در همان حسينيه "دل" روضه به پا شود.....
تمامي ورودي هاي شهر کربلا ميزبان زائرين حسين است.
آفتاب نزده بود که از دور چراغ هاي دو مناره و گنبد مطهر پرچمدار حماسه کربلا ابوالفضل العباس(ع) چشمانمان را نور اميد بخشيد.
اينجا کربلاست سرزميني که خداوند تمام عظمت هستي خود را در آنجا به وديعت نهاده است.
السلام عليک يا ابا عبدالله .... و علي الارواح التي حلت بفنائک خدايا در اين روز همسفر زينب شده ام و به ديدار حسين آمده ام.
خدایا اینجا کربلا است.
محرم امسال چقدر آرزو داشتم یک دل سیر در این سرزمین آسمانی گریه کنم و اکنون ما میهمان شاه کربلاییم با رویی خجل شده ایم زائر کویش.
گریه هایش بسیار شیرین است با هر قطره اشکت قسمتی از وجودت در کربلا ساکن می شود و این را نمی فهمی تا روز آخر، روز ی که دل از حرم امام حسین عليه السلام نمی کنی اما بر قواعد دنیا باید بروی و به امور روزانه ات مشغول شوی … .
از کوچه پس کوچه ها گذشتم، بي قرار بودم، از کوچه ای بیرون آمد و چشمم به یک میدان کوچک افتاد که وسطش یک مشک آب بود! می خواستم دوباره بپرسم که حرم کجاست که سریع در نظرم گذشت که احتمالا الان روبروی حرم ایستاده ام صورتم را که بر گرداندم دیدم گنبد و گلدسته های حرم حضرت عباس خود نمایی می کند، روی در ورودی نوشته بود السلام علیک یا ابا الفضل العباس(ع) و پایین ترش نوشته بود سقای دشت کربلا.
با خودم زمزمه می کردم:
سقای دشت کربلا ابالفضل…الســـــــــــلام علیک یا ساقی
من علیک السلام می خواهم
مستی ام را بیا دوچندان کن
جام می پشت جام می خواهم
گاه گاهی کمی جنون دارم
من جنونی مدام می خواهم
تا بگردم کمی به دور سرت
طواف بیت الحرام می خواهم
لحظه مرگ چشـــم در راهم
از تو حسن ختام می خواهم
انتهاي پيام/