باشگاه خبرنگاران- ديكته شب را كه داشت مينوشت يك دفعه سردش شد، از اتاق پشتي پتو آورد و روش كشيد.
انگار امشب سرد شده بود انگار زمستان زودتر به روستاي اونها اومده بود.
ديكته اش كه تموم شد خوابش برد چند بار از خواب پريد اما دوباره خوابيد امشب يه جور ديگه اي بود يه جوري كه هيچ وقت نبوده و همه چي بي قرار، بي قرار و نگران شده بود.
نزديكاي صبح صداي وحشتناكي اومد از خواب پريد ياشار گريان مادرش رو صدا زد صدايي به صداش جواب نداد.
انگار تو خواب رفته بود به بيرون خونه آخه ديگه نه ديواري نه حصاري و نه سرپناهي باقي مونده بود.
خورشيد حالا اومده به وسط خونه شون خونه اي كه ديگر فقط ويرونه اي ازش به جا مانده بود.
كم كم مردم به كمك ياشار و بقيه بچه هايي كه از اين آوار جان سالم به در برده بودند اومدند.
ديكته شبش رو به مدرسه نبرد، چون ديگه مدرسه اي، محلي، حياط پر از درخت و سرسبزي نبود.
حالا ديگه خونه ياشار و دوستاش يه چادر اما تو اين چادر نه پدر و مادرهاشون هستن نه خواهر و برادرشون كه هميشه كنار هم بودن.
هم شون تو چادر گريه مي كردن يكي مادرش مي خواست و يكي خواهر كوچولوش رو كه هميشه صبح به مدرسه مي برد يكي ديگر ام رفته آخه ديكته ديشب رو خيلي خوش خط نوشته بود مي دونست حتما بيست ميگيره.
ميدونيد چي شده؟ زمين كمي شيطوني كرده و تكون خورده خونه و مدرسه شون خراب شده خيلي هاشون پدر، مادر، خواهر و برادرشان با شيطوني زمين، آروم و بي صدا به آسمون رفتن.
همين چند روز پيش عالمه بچه رفتن تو چادر ياشار و بچه هاي روستا يكي از اين بچه ها كه مريم پرستاري است با كلي چسب وارد چادرش شد ميگفت كه ميخواد به كمك دوستاش اين چسب زخم ها را به دل شكسته بچه هاي روستا بزنه.
مريم پرستاري دفتر نقاشي اش داشت به بچه ها گفت بريم نقاشي بكشيم، آسمان آبي، كوههاي بلند و ..
همه بچه ها رفتن بيرون چادر معلماي بچه ها كه مي گفتن با ما نقاشي ميكشند هم بودند.
بعد يه پارچه سفيد بزرگ تو حياط مدرسه كه الان ديگه خراب شده پهن كردن، هم رنگهاي دنيا پيش ياشار و دوستانش بود تا با اين رنگها باز نقاشي بكشند.
يه عالمه نقاشي شده بود بچه هاي روستا نقاشي هايي كه كشيده بودند به مريم پرستاري و نقاش هايي كه به روستا آمده بودند تحويل دادند از اونها خواستند تا اين نقاشي ها رو به يه جايي كه آدم خوب خيلي بيشتر هستند ببرند و بفروشند و با پول نقاشي ها مدرسه بسازند چون از چند ماه پيش كه زمين لرزه مدرسه ندارند و دلشون براي مدرسه تنگ شده و دوست دارند ديكته شب بنويسند.
بچه هاي روستايي شنيدن كه نقاشي هاي اونها در جايي به اسم موزه امام علي (ع) به ديوار زده شد اي كاش تا روز جمعه 8 دي كه نقاش ها رو جمع مي كنند آدم هاي خوب زيادي نقاشي ياشار و دوستانش رو بخزند تا براي اونها مدرسه بسازند و باز هم ديكته شب خوش خط بنويسند.
كاشكي زمين ديگه شيطوني نكنه تا مدرسه ها و خونه ها خراب نشه چون ساختن مدرسه و خونه براي زلزله زده ها رو يادشون ميده./ي2
فاطمه اصلاني.