مجله شبانه باشگاه خبرنگاران
روزنامه جام جم صبح امروز مقاله ای با عنوان «عاشورا، گنجينه اسرار» به قلم مهدي فضائلي منتشر کرد:
حماسه عاشورا، واقعه بينظير و درسآموزي است كه تا پايان تاريخ، رمز ماندگاري جريان حق خواهد بود. واقعهاي كه هم عاليترين ابعاد و مضامين عرفاني را به تصوير كشيده و هم حماسيترين رزمها و جنگاوريها را شاهد بوده است.
هم اوج روابط عاطفي بين پدر و فرزند، خواهر و برادر، برادرزاده و عمو و... را ميتوان در عاشورا ديد و هم مرتفعترين قله انفاق از ممّاتحبّون را! در اين نيمروز تاريخساز، از حضرت علياصغر، كودك شش ماهه تا حبيب بن مظاهر، پيرمرد هفتادوپنج ساله نقشآفريني كردند و زنان با تحمل مصائبي فراتر از قدرت تصور، رشادت مردان را تكميل نمودند.
عاشورا همچنين گنجينه اسرار است (به قول مرحوم پدر در مقدمه گنجينه الاسرار) اسراري از ظهور عشق و جمال، اسراري از راز و نياز عاشق و جذبههاي معشوق، اسراري از سير و سلوك و حالات وجد و شوق، اسراري از سوز و گداز و هجران و وصل.
بخشي از اين اسرار را از زبان عمان ساماني بخوانيم:
تا جايي كه:
اما واقعه عاشورا ابعاد ديگر و پيامهاي ديگري هم دارد. يكي از ابعاد و پيامهاي راهبردي عاشورا، نهايت و اوج ايثار و فداكاري براي باقي و استوار ماندن يك حقيقت بزرگتر يعني مكتب اسلام و آئين پيامبر عظيمالشأن اسلام (ص) است. اين پيام در اين جمله ماندگار حضرت اباعبدالله الحسين (ع) ظهور و بروز يافته است.
اِن كانَ دينُ محمدٍ لَم يستقم الّا بقتلي فياسُيوفُ خُذيني
اگر دين محمد (ص) جز با كشته شدن من پايدار نميماند پس اي شمشيرها مرا دريابيد.
ديني كه پايداريش با خون چون حسيني تضمين شده باشد، ارزش آنرا دارد كه هزاران هزار انسان شيفته و شيداي آن جمال بيمثال براي آن فداكاري كنند و سختيها و مصائب اين مسير را بهجان بخرند و آن را در برابر مصائب خاندان اهل بيت خصوصا حسين بن علي و يارانش ناچيز بشمارند.
آري به قول جناب عمان ساماني:
«روي سخن با كه بود ؟!» عنوان مقاله امروز روزنامه کیهان نوشته حسين شريعتمداري:
مولاي ما...! بعدازظهر آن روز را به خاطر داريد؟... ساعتي قبل از آن كه «سر» بدهيد، نداي «هل من ناصر ينصرني» سر داديد. وقتي صدايتان در فضاي غم گرفته كربلا پيچيد، شيطان انگشت حيرت به دندان گزيد كه فرزند رسول خدا(ص) را چه مي شود؟ چه كسي را به ياري مي طلبد؟!
در اين سو كه يارانش همه به خون غلتيده اند و در آن سوي دشمنانش با شمشيرهاي آخته به ريختن خونش ايستاده اند، پس، حسين روي سخن با كه دارد؟ و در اين صحراي داغ و تب دار، كدام لبيك را انتظار مي كشد؟! شايد شنيده بود كه اگر در «منا» ماجراي ذبح اسماعيل با «فديناه بذبح عظيم» خاتمه يافته ولي در كربلا سخن از «ان الله شاءأن يراك قتيلا» در ميان است.
شيطان گيج شده بود، ساعتي بيشتر از حيات اين جهاني حسين باقي نمانده است ولي او نداي «هل من ناصر» بر لب دارد! فرزند زهرا، با كه سخن مي گويد؟ و كدام جماعت را به ياري مي طلبد؟! اينجا كه كسي نيست! شيطان نمي دانست- و حراميان نيز- كه كربلا سرزميني است به پهناي همه سرزمين ها و عاشورا، روزي است به درازاي همه روزها. نمي دانست كه كربلا آغاز راه است و عاشورا شروع ماجرا. تو اما، مي دانستي چه كرده اي، مولاي ما...
نداي آن روز تو در گوش زمان پيچيد و همه جا به گوش كربلايي هايي رسيد كه آن روز به كربلا نرسيده بودند و عاشورائياني كه سال ها بعد از عاشوراي سال 61 هجري ديده به جهان گشوده بودند. از آن روز به بعد هر كه نداي آن روز تو را مي شنيد، لبيك گويان به سوي تو مي دويد. بر شمار پيروان تو همه روزه افزوده مي شد و دشمنان آن روزهاي تو نيز تكثير مي شدند. اين گردونه با هر دو طايفه حسيني ها و يزيدي ها چرخيد و چرخيد تا به عصر خميني رسيد.
دو سپاه بارديگر روبروي هم ايستادند و باز هم عاشورا بود كه اين بار در كربلاي ايران به تكرار مي نشست. اين بار اما، داستان ديگري در ميان بود و پايان ماجرا به گونه اي متفاوت از عاشوراي سال 61 رقم خورده بود. عاشورا بود، ولي غلبه با يزيديان نبود. كربلا بود، اما قرار نبود «دارها برچيده و خون ها بشويند» و خبر پيروزي! خود را به «كاخ سبز» آن روز كه امروز به «كاخ سفيد» تغيير نام داده است، برسانند.
ميان دو سپاه، باز هم مانند عاشوراي سال 61 هجري كارزاري تمام عيار درگرفت و باز هم دو سپاه درهم آويختند و از يكديگر گريبان به تخاصم كشيدند. به زعم دشمن قرار بود- و محاسبات مادي نيز بر آن گواه بود- كه طومار عاشورائيان عصر خميني هم با اولين حمله يزيديان درهم پيچيده شود و باز هم مانند عاشوراي سال 61، عرصه براي تاخت و تاز دشمن خالي شود.
اما، عاشوراي عصر خميني نه يك روز، كه 33 سال به درازا كشيده است و دو حريف با هم به گردنه اي سخت و نفسگير رسيده اند. و اين در حالي است كه عاشورائيان امروز بر فراز اين گردنه، هر روز نفس تازه مي كنند و حريف را- به اعتراف خود- از نفس انداخته اند. تا آنجا كه برژينسكي، مشاور امنيتي ارشد آمريكا در شوراي راهبردي آتلانتيك براي ابرقدرت 2001 كه ايران اسلامي آن را به دره 2011 كشيده است تاسف مي خورد.
اوليوت كوهن- استراتژيست آمريكايي- در گزارش «امريكن اينترپرايز» مي نويسد «دكترين پايان تاريخ فوكوياما را به فراموشي بسپاريد كه مي گفت آغاز هزاره سوم، آغاز فراگيري ليبرال دموكراسي آمريكايي در جهان است. چرا كه امروزه در نخستين سال هاي هزاره سوم، شاهد حضور قطب قدرتمند اسلام هستيم». نتانياهو، نخست وزير رژيم صهيونيستي در نشست كميسيون سياست خارجي سناي آمريكا با وحشت اعتراف مي كند به هر طرف نگاه مي كنم، خميني و خامنه اي را مي بينم كه در جاي جاي خاورميانه خيمه زده اند... همه جا سخن از تولد قطب قدرتمندي به نام اسلام و با پرچم شيعه است.
هيچ روزي نمي گذرد كه در تفسيرها و تحليل هاي حريف، سخني از اين قطب قدرتمند در ميان نباشد. اوليوت كوهن يا جيمز ولسلي- ترديد از نگارنده است- در تشريح و توضيح اين قطب قدرتمند مي گويد؛ الگويي كه خميني(ره) برجاي نهاده را نبايد با هيچ الگوي اسلامي ديگر، مثلا دولت عثماني در تركيه و يا اسلام حاكم در عربستان مقايسه كرد. اين الگو- اشاره به الگوي انقلاب اسلامي- بعد از پيدايش، در يك جنگ تمام عيار 8 ساله در مقابل همه قدرت هاي غربي و منطقه اي ايستاد. همين الگو وقتي به لبنان رسيد، حزب الله را پديد آورد.
در فلسطين، انتفاضه را آفريد. در تركيه لائيك، نجم الدين اربكان اسلامگرا را به قدرت رسانيد (آن روزها هنوز انقلاب هاي اسلامي در منطقه شكل نگرفته بود و اوليوت كوهن يا جيمز ولسلي از طوفاني كه امروزه طومار غرب و حاكمان دست نشانده آنان را درهم پيچيده است باخبر نبودند) و اما، امروزه، عقبه هاي استراتژيك حريف در منطقه، مصر، يمن، تونس، ليبي و... نه فقط از دست حريف خارج شده است بلكه به نفع انقلاب اسلامي تغيير ماهيت داده است و به قول آقاي حسنين هيكل، سردبير كهنه كار و معروف روزنامه مصري الاهرام؛ «ايراني ها دو بار به مديترانه آمدند. بار اول در دوره هخامنشيان و با زور اسلحه و قواي نظامي. آن بار دوام زيادي نياوردند، چرا كه فقط سرزمين ها را تسخير كرده بودند و بار دوم در دوران انقلاب اسلامي، اين دفعه اما، ماندگارند زيرا، بر دل ها حكومت مي كنند»...
امروز سيدحسن نصرالله از موضع اقتدار اعلام مي كند پهپادي كه ورود آن به آسمان فلسطين اشغالي، دولتمردان رژيم كودك كش اسرائيل را به وحشت انداخته است، ساخت ايران بوده است و نه فقط اولين پهپاد اعزامي نبوده بلكه آخرين آنها نيز نخواهد بود. فرمانده عملياتي جهاد اسلامي فلسطين در مقابل دوربين شبكه هاي تلويزيوني غرب ظاهر مي شود و با اقتدار و افتخار مي گويد «تسليحاتي كه در جنگ اخير غزه به كار گرفته ايم و اسرائيل را به وحشت انداخته است، از فشنگ تا موشك هديه جمهوري اسلامي ايران است...» و حضرت آقا به صراحت مي فرمايند؛ جمهوري اسلامي ايران در جنگ 33 روزه و 22 روزه حزب الله لبنان و حماس با اسرائيل، دخالت داشته است و تاكيد مي كنند از هر گروه و جنبش و نهضتي كه به مقابله با اسرائيل برخيزد حمايت مي كنيم.
8 روز قبل، اسرائيل كه در جنگ 22 روزه سال 2008 شكست سختي از حماس خورده بود بار ديگر حمله همه جانبه اي را به غزه آغاز كرد. ساعتي بعد از آغاز حمله، سخنگوي رژيم صهيونيستي بر صفحه تلويزيون حاضر شد و خطاب به صهيونيست هاي ساكن فلسطين اشغالي اعلام كرد «اين بار جنگ ما با حماس دستكم 7 هفته- 49 روز- به طول مي انجامد» و در توضيح علت آن گفت «اين بار تصميم گرفته ايم حماس را براي هميشه از ميان برداريم»!... اسرائيل اما، فقط سه روز بعد، وقتي با مقاومت جانانه حماس و جهاد اسلامي روبرو شد، به دريوزگي آتش بس رفت. همان روز نشريه نوول ابزرواتور فرانسه به نقل از يك مقام رژيم صهيونيستي كه نخواسته بود نامش فاش شود نوشت «تصور مي كنم نتانياهو به نيابت از ايران در حال نابودي اسرائيل است.
نمي دانم چرا آقاي نتانياهو، قدرت افزايش يافته حماس نسبت به سال 2008 را كه برگرفته از قدرت موشكي و اطلاعاتي ايران است، فراموش كرده است»! و شيمون پرز رئيس جمهور رژيم صهيونيستي در ملاقات با توني بلر، نخست وزير سابق انگليس گفت «تلاش پرزيدنت مرسي قابل تقدير است اما، حماس از رئيس جمهور مصر پيروي نمي كند. تصميم گيرنده ايران است».
ديشب شبكه تلويزيوني CNN در تماس مستقيم با بيت المقدس سخنان نتانياهو درباره آتش بس را پخش مي كرد. كاش صدا و سيماي خودمان حالت به شدت تحقير شده او را همراه با اظهارات متكبرانه 8 روز قبل وي پخش كند و اين دو حالت را براي مردم شريف ايران و ساير ملت هاي مسلمان به مقايسه بنشيند. چه تكبري داشت 8 روز قبل و چه حقارتي دارد امروز.
امروز در همه جاي جهان، نسيم حيات بخش و رهايي آفرين به پرچم شيعه مي وزد. پرچمي كه نام مبارك امام حسين عليه السلام و كربلا و عاشورا و 11 امام شهيد با تاريخي خونبار، اما برخاسته از متن بي تحريف و خالي از بدعت اسلام ناب محمدي(ص) بر آن نقش بسته است.
خداي سبحان و مهربان بر درجات امام راحل ما بيفزايد كه از عاشورا برخاست و پرچم از كف افتاده كربلا را بار ديگر برافراشت، تا راهيان راه حسين(ع) و عاشورائياني كه به عاشورا نرسيده بودند، راه گم نكنند و از كربلاي سال 61 هجري تا كربلاهاي ايران، عراق، افغانستان، لبنان، فلسطين، مصر، ليبي، يمن، تونس، بحرين و در آينده اي نه چندان دور، تركيه، عربستان، عمان، اردن، مغرب، الجزاير و... خوش به نشان راه بسپارند.
مولاي ما! اگرچه از عصر عاشوراي آن روز تا عصر حاضر و براي هميشه تاريخ، پيروانت در سوگ شما به عزا نشسته و مي نشينند و با چشم هاي اشكبار و دل هاي داغدار «يا ليتني كنت معكم» مي گويند ولي نمي توانيم اين احساس روحبخش را پنهان كنيم كه اين روزها جهان اسلام در سايه عاشورا و كربلاي شما به پرافتخارترين دوران حيات خود رسيده است. چه كسي باور مي كرد؟ آقاي ما...!
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله امروز خود چنین نوشت:
تحليل سياسي هفته
بسمالله الرحمن الرحيم
ايران اسلامي با فرا رسيدن ماه محرم، ماه ايثار و ماه پيروزي خون بر شمشير، غرق در سوگواري شد و بار ديگر در مصيبت شهادت پاره تن رسول خدا و خاندان گرامي و ياران وفادارش سياهپوش گرديد.
پيروان مكتب حسيني اين هفته در همه شهرها و روستاها با برپايي حسينيهها و تكايا و برگزاري مراسم سوگواري، پاي آموزههاي قيام عاشورا زانو زده و درس آموز اين حماسه بزرگ شدند. براستي در تقويم اين ملت، هيچ مقطعي به سرخي و جانسوزي ماه محرم نيست زيرا شور و حماسهاي كه قيام حسيني در روزگاران ايجاد كرده، كوچك و بزرگ را از سويي به تفكر در ابعاد عظيم اين ايثار و از خودگذشتگي براي حفظ اسلام و از سوي ديگر اشك و ماتم بر اين همه مظلوميت فرا ميخواند.
اين ماه بزرگترين فرصت مرثيه سرايي و سوگواري نسبت به پاكترين و عزيزترين انسانهاي تاريخ بشريت است كه در مظلومانهترين حالت در راه حفظ دين به شهادت رسيدند و در حقيقت بهترين دانشگاه و بزرگترين مكتب انسانسازي را براي ترويج معارف اصيل ديني ايجاد كردند.
از اين رو وعاظ، خطبا و گردانندگان مجالس حسيني بايد با عمق بخشيدن به محافل و غناي مراثي و مدايح، از اين فرصت براي پايدار كردن و نهادينه نمودن شعور ديني، ثبات فرهنگي و تحكيم ارزشهاي اسلامي استفاده كرده و اجازه ندهند سرمايه بزرگ شور عاشورايي كه با خون امام حسين عليه السلام و يارانش براي آيندگان به وديعه گذاشته شده با غفلت و بيتوجهي از كف برود.
متأسفانه اين روزها برخي تفكرات شبه روشنفكرانه با القاي شبهات و سفسطههاي مغلطه آميز درصدد تضعيف روح حماسي سوگواريها و خاموش كردن شور عزاداريهاي حسيني بوده و با بيان سخنان موهوم و بيپايه و اساس سعي دارند حركت آزاديخواهانه امام حسين عليه السلام و زيباترين جلوه ابراز عاطفه و عشق به سرور شهيدان را زير سؤال برده و پيوندهاي اعتقادي مردم با نهضت حسيني را كم رنگ سازند ولي ملت ايران بر اين نكته واقف است كه آنچه باعث جاودانه ساختن اسلام و صيانت از اساس دين و تحكيم مباني عقيدتي ما گشته و باعث شده ديانت و آزادگي، نسل به نسل و سينه به سينه به آيندگان منتقل شود، همين عزاداريهاي سنتي و سوگواريهاي خالص و بيپيرايه است كه اسلام را حفظ كرده و توانسته آنرا از انحرافات و تحريفات فرهنگي حفظ كند.
تهران در هفته جاري ميزبان نشست دو روزه گفتگوي ملي سوريه با حضور نمايندگان دولت و معارضين اين كشور بود كه در پايان به تشكيل كميته 16 نفره مشترك منجر شد. در اين نشست كه براي نخستين بار پس از بحران 20 ماهه سوريه با حضور طرفين درگيريها و به مديريت جمهوري اسلامي ايران برگزار شد، بر برقراري آتش بس و خاتمه فوري درگيريهاي مسلحانه تاكيد گرديد. شركت كنندگان در اين نشست كه 170 شخصيت سوري و 40 حزب اين كشور بودند، همچنين با هرگونه مداخله خارجي در مسائل سوريه مخالفت كردند.
در اين هفته رهنمودهاي مقام معظم رهبري درباره بحران سوريه و ارائه راه حل براي پايان دادن به درگيريهاي اين كشور، بازتاب وسيعي در رسانهها داشت. ايشان در ديدار مسئولان و دست اندركاران حج امسال كه به منظور ارائه گزارشي از مجموعه اقدامات انجام شده در حج سالجاري حضور يافته بودند، از ناآراميها در سوريه بعنوان نمونه يكي از اين گرههاي ذهني جهان اسلام ياد كردند و با بيان اينكه منطق جمهوري اسلامي در قضيه سوريه كاملاً روشن است، افزودند: واقعيت مسئله سوريه اين است كه جبهه استكبار قصد دارد حلقه وصل زنجيره مقاومت در منطقه را كه در همسايگي رژيم غاصب صهيونيستي قرار دارد، نابود كند.
حضرت آيتالله خامنهاي راه حل بحران سوريه را جلوگيري از تزريق سلاح به داخل اين كشور خوانده و تصريح كردند: "چنانچه در هر كشوري، مخالفان از خارج آن كشور به سلاح مجهز شوند، بطور طبيعي، نظام حاكم نيز با آنها برخورد خواهد كرد. طبعاً اگر مخالفان در سوريه دست از سلاح بردارند، امكان مطالبه از دولت براي شنيدن نظرات مخالفان و اجازه دادن به آنها براي بيان مواضع خود وجود خواهد داشت."
حوادث دلخراش چند روز اخير غزه، به همان اندازه كه براي ساكنان بيدفاع غزه مصيبت بار بود براي مدعيان نظم نوين جهاني باعث شرمساري و بيآبروي شد. اما در اين ميان آنچه بيش از هر موضوع ديگري دل مسلمانان واقعي را به درد آورد، سكوت و بيتوجهي سران دولتهاي عربي در قبال چنين جنايات ددمنشانهاي بود. صد البته كه آزادانديشان جهان در قبال اين جنايات و وحشي گريها سكوت نخواهند كرد.
به جرأت ميتوان ادعا كرد كه در آغاز هزاره سوم كمتر جنايتي در اين سطح اتفاق افتاده و اگر هم بوده باز هم از كارنامه سياه رژيم صهيونيستي بوده است. به همين مناسبت رهبر معظم انقلاب در ديدار ديروز با بسيجيان با بيان اينكه رفتار كشورهاي عربي و اسلامي نيز در قبال حوادث غزه رفتار مناسبي نبود، تأكيد كردند: كشورهاي اسلامي و بخصوص دولتهاي عربي بايد در حركتي متحد، ضمن كمك به مردم مظلوم غزه براي برداشته شدن محاصره اين منطقه تلاش كنند.
ايشان همچنين جنايات و وحشي گريهاي رژيم صهيونيستي در حمله به مردم غزه، را نشان دهنده سبعيت حيرتآور سردمداران اين رژيم خواندند و با اشاره به وقاحت مضاعف و نفرت آور آمريكا، انگليس و فرانسه در حمايت از كشتار مردم غزه فرمودند: كشورهاي اسلامي بخصوص دولتهاي عربي، با اصلاح رفتار خود در اين مسئله، ضمن كمك به مردم مظلوم اما شجاع و سرافراز نوار غزه، براي شكستن محاصره اين منطقه تلاش كنند و امت اسلام نيز به تأسي از مقاومت پيروز مردم غزه بداند كه ايستادگي و استقامت، تنها راه نجات و غلبه بر دشمنان اسلام است. ايشان افزودند: سردمداران استكبار از جمله امريكا كه از فجايع صهيونيستهاي وحشي در غزه حمايت ميكنند چگونه با وقاحت مضاعف از حقوق بشر دم ميزنند و خود را در موضع محاكمه كننده ملتها و كشورهاي ديگر قرار ميدهند؟
رهبر انقلاب در اين ديدار با اشاره به رويدادهاي داخلي با تجليل از وحدت و همدلي ملت، به پاسخ مثبت سران سه قوه به دعوت ايشان براي همدلي اشاره كرده و افزودند: از پاسخ مثبت و با ارزش مسئولان قوا و تأكيد آنان بر وحدت در عين برخي اختلاف نظرها و سليقهها، تشكر ميكنم و لازم است اين حركت خوب با مراقبت در اظهارنظرها و اقدامات، استمرار يابد. ايشان در همين بحث به موضوع سؤال مجلس از رئيسجمهور پرداختند و خاطرنشان كردند: اين حركت قابل تحسين و تمجيد است، اما معتقدم اين حركت تا همين جا كافي است و ديگر ادامه نيابد.
اين هفته، يورش وحشيانه صهيونيستها به غزه مهمترين رويداد خارجي را تشكيل ميداد. نوار غزه طي چند روز گذشته شاهد دور تازهاي از حملات سنگين ارتش اسرائيل بود و صهيونيستهاي جنايتكار با انواع تسليحات مرگبار مردم بيدفاع اين منطقه را به خاك و خون كشيدند. براساس آخرين گزارشها، طي يك هفته تهاجم سبعانه صهيونيستها، تاكنون بيش از 140 فلسطيني به شهادت رسيده و نزديك به يك هزار نفر مجروح شدهاند. بيمارستانهاي غزه پر از مجروحان شده و داروهاي حياتي به اتمام رسيده است.
آتش بسي كه خبر آن منتشر شده بود و قرار بود از چهارشنبه به اجرا در آيد با ادامه جنايات رژيم صهيونيستي، به اجرا در نيامده، شكسته و نقض شد. درحالي كه نيمي از قربانيان را زنان و كودكان تشكيل ميدهند، رژيم صهيونيستي اين حملات را "دفاع از خود" خوانده است. در اين ميان، مجامع بينالمللي و محافل مدعي حقوق بشر نيز مثل موارد مشابه قبلي، سكوت خفقان آوري پيشه كرده و حتي از صدور بيانيه نيز در محكوميت اين جنايات ابا كردند.
شوراي امنيت سازمان ملل در حركت نمايشي، اقدام به تشكيل جلسه كرد ولي همچنانكه از قبل نيز پيشبيني ميشد بدون هيچ نتيجهاي اين نشست پايان يافت. از بان كي مون دبيركل سازمان ملل كه قانوناً مسئوليت دفاع از حقوق طرفهاي مورد تجاوز و ظلم قرار گرفته به عهده وي است، نه تنها هيچ اقدامي مشاهده نشد بلكه در اظهاراتي شرم آور گفت كه نگرانيهاي امنيتي رژيم صهيونيستي را درك ميكند!
متأسفانه كشورهاي اسلامي و سران عرب تاكنون نيز حركتي مؤثر و قابل ملاحظه انجام ندادهاند و اين برخوردهاي انفعالي و سكوت ننگ آور، صهيونيستها را در تداوم جناياتشان گستاختر و بيپرواتر كرده است. البته با توجه به ماهيت بسياري از حكام منطقه كه به قدرتهاي بزرگ وابسته هستند اينگونه برخوردهاي ذليلانه چندان هم دور از انتظار نبوده است ولي آنچه قابل انتظار بود اين بود كه دولتهايي كه پس از جريان بيداري اسلامي و تحولات اخير در منطقه روي كار آمده اند، در پاسخ به خواست ملت هايشان، حمايتهاي جديتر و قاطعتري از ملت مظلوم فلسطين به عمل آورند كه متأسفانه تاكنون اينگونه نبوده است.
در اين ميان شيوه برخورد دولت مصر كه دولت برآمده از انقلاب مردم مسلمان مصر ميباشد، قابل قبول نبوده است. اين دولت در مواجهه با جنايات اخير صهيونيستها به جاي اينكه در طرف مظلوم قرار بگيرد تلاش خود را معطوف آن كرده است كه ميان فلسطينيها و رژيم صهيونيستي ميانجيگري كند. با اينحال صهيونيستها با تداوم جناياتشان رفتاري تحقيرآميز اتخاذ كردند كه نشان دادند كه براي ميانجيگري قاهره نيز اعتباري قائل نيستند.
در اين ميان، ملت مبارز فلسطين بياعتنا به رهبران بيلياقت عربي به پايداري ادامه ميدهند و با سلاحهاي محدودي كه در اختيار دارند به مقابله با صهيونيستهاي جنايتكار پرداختهاند. مبارزان فلسطيني تاكنون بيش از يك هزار موشك به سرزمينهاي اشغالي شليك كردهاند كه به هلاكت و زخمي شدن شماري از صهيونيستها منجر شده است. ملت مظلوم فلسطين كه يكبار ديگر آماج حملات صهيونيستهاي خونخوار واقع شدهاند با ادامه مقاومت، اين پيام را به جهان ميدهند كه هرگز تسليم صهيونيستهاي اشغالگر نخواهند شد و حاضرند هر هزينهاي را خود در اين راه متقبل شوند.
روزنامه خراسان صبح امروز مقاله ای به قلم سيدمحمد اسلامي با این مضمون منتشر کرد:
چرا ائتلاف دوحه شکست خورده است؟
سران "ائتلاف دوحه" در پاريس و لندن، سرگرم تور اروپايي خود بودند که گروه هاي مسلح مخالف دولت اعلام کردند حاضر نيستند به اين ائتلاف نوپا بپيوندند. ائتلافي که با اصرار و حمايت آمريکا و قطر در نشست دوحه، پايتخت قطر تشکيل شد و 2 اتحاديه عرب و اروپا تاکنون آن را به رسميت شناخته اند. از اين پس کارآمدي ائتلاف دوحه بيش از پيش با ابهام روبرو است و بار ديگر اين گمانه تقويت شده است که توافق ها در قطر چيزي بيش از يک طرح تئوريک بر روي کاغذ نيست.
جهادي ها، سلفي ها و القاعده، سنگ پيش پاي غرب
تنها چند روز پس از اعلام توافق براي تشکيل يک ائتلاف جديد در نشست پر هزينه دوحه، 14 گروه مسلح در حلب دور يک ميز جمع شدند و به صراحت اعلام کردند مي خواهند گروهي جديد به اسم "حکومت اسلامي" تشکيل بدهند و حاضر نيستند به ائتلافي که "غرب از آن پشتيباني مي کند"، بپيوندند. روزنامه الاهرام مصر 3 گروه جبهه النصره، لواء التوحيد و کتائب احرار شام را بزرگترين گروه هايي معرفي کرده است که در شمال سوريه در حال درگيري با ارتش هستند.
از ميان اين 3، "کتائب احرار شام" يک گروه کاملا سلفي است که "عبدالرحمن السوري" سرکرده آن است و خود را جزئي از "ارتش آزاد سوريه" معرفي مي کند. واشنگتن پست در معرفي اين گروه ها گفته است که آن ها گروه هاي نظامي غيرسوري هستند که تفکرات جهادي دارند و از روش هاي القاعده استفاده مي کنند. جبهه النصره گروهي است که مسئوليت اکثر بمب گذاري هاي خونين و تروريستي در دمشق را بر عهده گرفته است.
پرسش مهم: چه کساني در سوريه سلاح به دست گرفته اند؟!
اتفاقي که در حلب افتاده است، از 2 جهت بسيار مهم است. ابتدا اينکه موفقيت ائتلاف دوحه را به دلايلي که ذکر خواهد شد، در سايه ابهامي جدي قرار داده است. ديگر اينکه اين رويداد، بار ديگر اين پرسش را ايجاد کرد که به راستي چه کساني در سوريه سلاح به دست گرفته اند و با ارتش درگير شده اند؟ لئون پانه تا، وزير دفاع آمريکا، 7 مارس در گزارشي به کميته نظامي سناي آمريکا گفت: «معلوم نيست گروه هاي مخالف مسلح از چه کساني تشکيل شده اند. هيچ مجموعه مشخص واحدي وجود ندارد که قابل شناخت، برنامه ريزي و يا تماس گرفتن باشد.»
ژنرال مارتين دمپسي، فرمانده ستاد مشترک ارتش آمريکا نيز همان روز در پاسخ به سناتور بن نلسون، اشاره کرد که بيش از 100 گروه نظامي متفرق در سوريه شناسايي شده اند. پانه تا در آن جلسه تصريح کرد که به خاطر متعدد بودن اين گروه ها دشوار است که رهبري واحد بر موسسه مطالعات جنگ آمريکا همان زمان گزارشي منتشر کرد که در آن تصريح شده است "ارتش آزاد سوريه" چيزي بيش از يک عنوان عمومي براي گروه هاي متعدد نظامي مخالف دولت سوريه نيست. عنواني که نمي توان از آن هماهنگي و انسجام بين گروه هاي مسلح را انتظار داشت.
در گزارش موسسه مطالعات جنگ آمريکا با اين حال آمده است که در ارتش آزاد سوريه 3 گروه اصلي وجود دارد: تيپ خالد بن وليد، گردان هرموش و گردان عُمَري. تفاوت عمده بين گروه هايي که خود را به عنوان ارتش آزاد سوريه معرفي مي کنند با گروه هايي که به تازگي از ائتلاف دوحه اعلام برائت کرده اند، اين است که آنها مدعي حمايت از مردم سوريه "از هر دين و فرقه و نژادي" هستند.
در مقابل گروه هاي اعلام برائت کرده با تفکرات عمدتا سلفي و روش هاي القاعده، علاوه بر سوداي سرنگوني حکومت سوريه از هم اکنون به هر گروهي که اعتقادات آن ها را نداشته باشد، هشدار مرگ داده اند. با اين حال هنوز از گروه هاي موسوم به ارتش آزاد نيز خبري نيست. با اين تاکيد که در توافق دوحه که به ائتلاف دوحه منجر شد، سعي شده از اهميت ارتش آزاد بکاهد. بنابراين دور از انتظار نيست اگر گروه هايي که به اسم ارتش آزاد فعاليت مي کردند نيز عملا تعهدي به ائتلاف نداشته باشند و يا حتي همين گروههايي بوده باشند که اکنون اعلام برائت کرده اند.
يک دلالي بي نتيجه
ائتلاف دوحه براساس طرح رياض سيف، يک مخالف ليبرال دولت سوريه و با پشتيباني دولت آمريکا تشکيل شده بود. خواستگاه ائتلاف دوحه و جهت گيري پس از آن، هر 2 نشان مي دهد که بزرگترين هدف از نشست دوحه، تلاش براي مهار گروه هايي است که در حال درگيري مسلحانه با ارتش سوريه هستند.
هيلاري کلينتون 10 آبان ماه در زاگرب، نارضايتي آمريکا از اعضاي "شوراي ملي سوريه" که تا آن روز سران اسمي مخالفان بودند، را اعلام کرد و از ضرورت تحول مطلوب واشنگتن سخن گفت. سخنان کلينتون نشان مي دهد که هدف اصلي از نشست دوحه جذب افرادي بوده است که درون خاک سوريه در حال درگيري بودند.
وي درباره مخالفان عمدتا سياسي و خارج نشين گفت: « (اين گروه) نماينده کساني است که خصوصيات و نيات بسيار خوبي دارند اما در بسياري موارد، 20، 30 يا 40 سال گذشته را در خارج از سوريه به سر برده اند. رهبري مخالفان بايد نماينده کساني باشد که در خط مقدم به نبرد مي پردازند و از جان خود براي کسب آزادي مايه مي گذارند.»
از سوي ديگر اولين مواضع مخالفان پس از اعلام توافق براي تشکيل ائتلاف جديد درخواست براي ارسال سلاح به سوريه بوده است. "احمد معاذ خطيب"، امام سابق مسجد اموي دمشق و رئيس ائتلاف جديد و "جرج صبره"، رئيس جديد مسيحي شوراي ملي مخالفان سوريه، هر 2 در دوحه و سپس در فرصت هاي بعدي اصرار کرده اند که جامعه جهاني بايد از مخالفان مسلح حمايت تسليحاتي کند. اما با توجه به اينکه گروه هاي سياسي به گفته خود خانم کلينتون نماينده اي در خاک سوريه ندارند، اين درخواست چه معنايي دارد؟!
به نظر مي رسد که قرار بوده اين ائتلاف حلقه واسطي بين کشورهاي غربي و گروه هاي مسلح باشد. به گونه اي که گروه هاي مسلح در ازاي پذيرفتن نقش رهبري براي اين ائتلاف بتوانند از حمايت تسليحاتي اروپا و آمريکا بهره مند شوند. "سلمان شيخ"، مدير مرکز دوحه انديشکده بورکينگز آمريکا به آسوشيتدپرس گفته است که واقعه حلب "حاميان غربي گروه هاي مخالف و همچنين گروه هاي مخالف درون سوريه را ناراضي کرده است". بنابراين گروه هاي اصلي که قرار بوده در نتيجه ائتلاف دوحه با غرب و آمريکا هماهنگ شوند، تن به چنين معامله اي نداده اند و نقش دلالي ائتلاف دوحه براي پشتيباني تسليحاتي را نپذيرفته اند.
گره سوريه، هر روز کور تر از ديروز
2 گمانه درباره ماجراي حلب وجود دارد. اول اينکه گروه هاي موسوم به ارتش آزاد از تن دادن به ائتلاف اجباري در دوحه شانه خالي کرده باشند. بنابراين از اين پس غرب و آمريکا بهتر از هرکسي مي دانند که ائتلاف دوحه ثمره اي براي آن ها نخواهد داشت. گمانه ديگر اينکه اين گروه ها، نمايندگان متعدد القاعده هستند که نمي خواهند گره سوريه با روش آمريکايي باز شود.
در اين حالت نيز کار پيچيده تر از گذشته است و آمريکا بار ديگر در باتلاق خودساخته اي قرار گرفته است که هنوز هم در افغانستان، عراق، ليبي، يمن، پاکستان و ... با آن درگير است. همان طور که سلمان شيخ گفته است واقعه حلب نشان مي دهد در سوريه "کار به دست گروه هاي افراطي افتاده است".
«موقعيتيابي مفهوم آزادي در پروژه بصيرت» عنوان مقاله امروز روزنامه رسالت:
•"بصيرت"، عنواني است که آيت ا... سيد علي حسيني خامنهاي، رهبر جمهوري اسلامي ايران، بر پيکره نويني از دانش اسلامي دادهاند، و ميکوشند تا حول اين مفهوم، علوم انساني اسلامي را در مقياسي جهاني (و نه صرفاً ايراني يا شرقي) بازسازي کنند. • من، سلسله نشستهاي راهبردي را در چهارچوب برداشت خود از مفهوم راهبردي "بصيرت" تفسير ميکنم.
•"بصيرت"، عنواني است که آيت ا... سيد علي حسيني خامنهاي، رهبر جمهوري اسلامي ايران، بر پيکره نويني از دانش اسلامي دادهاند، و ميکوشند تا حول اين مفهوم، علوم انساني اسلامي را در مقياسي جهاني (و نه صرفاً ايراني يا شرقي) بازسازي کنند.
• من، سلسله نشستهاي راهبردي را در چهارچوب برداشت خود از مفهوم راهبردي "بصيرت" تفسير ميکنم.
• در واقع، تصور من اين است که اين سلسله نشستها، حاوي الگوبخشي و جهتدهيهاي مستقيم آيت ا... خامنهاي، براي شکلگيري پيکره جديد علوم انساني با عنوان کلي "بصيرت" است.
• در جريان اين نشستها، آنچه اهميت دارد، و معمولاً در انقلابهاي فکري
مد نظر است، بازتعريف مفاهيم اصولي است؛ و توجه اين نشستها، پس از مفاهيم "پيشرفت" و "عدالت" و "زن و خانواده"، به "آزادي" رسيده است.
برهان
• با اينکه "آزادي" و "عدالت"، دو مفهوم ويژهاي هستند که مرزهاي قومي فرهنگي را در نورديده، و به نوعي ارزش فراگير انساني بدل شدهاند، مضامين آنها همچنان آغشته به تصورات تاريخي و تعبير و تفسيرهاي خاص مرامي است. گر چه امتزاج اين دو مفهوم با تصورات تاريخي و تعبيرهاي فرهنگي گوناگون، منجر به زمينه مطالبه عميق فرهنگي اين دو آرمان نزد ملل و فرهنگهاي مختلف گرديد، اما، دشواريهايي را نيز بر سر راه گسترش اين ارزشها پديد آورد که از جمله اين دشواريها، مسائلي بودهاند که در جامعه ما نيز طي چند سال اخير پديد آمدهاند.
در واقع، اين دشواريها ريشه در آن داشت که "آزادي" و "عدالت"، نه در تلائم با يکديگر، بلکه در چالش با آرمانهاي ديگر بشري و حتي، در تضاد با خود تصور و تصوير شدند. اين نتيجه، حداقل با آنچه انسان به طور شهودي درمييابد در تناقض است. در واقع، اين هر دو، در کنار ارزشهاي ديگري چون "اخلاقيات" ، "نظم"، "دين و خدا" و...، همواره در کنار هم، از جمله اموري بودهاند که بشر براي آنها ارزش قائل بوده است؛ و چگونه ممکن است بند و بسطهاي فرهنگي و نظري، اين آرمانهاي طبيعي و فطري را به سر حدي برساند که آنها متناقض به شمار روند؟
• ميخواهم در اين فرصت، از يک چشمانداز اصولگرايانه که تکيه اصلي خود را بر بنيادهاي معرفتي و اخلاقي دين استوار ميکند، توضيح دهم که مؤلفههاي نظري چنين تعارضي در گفتمان چند سال اخير ايران چگونه بوده است و به چه ترتيبي ميتوان اين تعارض را حل نمود. روشن است که فيصله دادن به اين تعرض مآلاً به معناي پايان دادن به مجادله تئوريک "چپ" و "راست" خواهد بود.
• بر خلاف تصوراتي که از تعارض مفهوم "دين" با مفهوم بسيطي که از "آزادي" متبادر ميشود وجود دارد، به لحاظ تاريخي، "آزادي" بيش از هر جاي ديگر، از متون و سنت ديني نشأت گرفته است. خصوصاً در مقايسه متون اديان توحيدي با متون علمي تا متون فلسفي و داستاني و تاريخي، ميتوان اذعان کرد که دو ارزش "آزادي" و "عدالت"، توأمان، سترگترين تأييدها و رهنمودها و تضمينهاي عملي را از متون اديان ابراهيمي دريافت کردهاند.
• پس، مفهوم و تلقي "آزادي"، همواره در اديان بيش از متون و منابع ديگر انعکاس داشته است. اساساً خاستگاه اين مفهوم را کم و بيش ميتوان در اديان جستجو کرد، نه در متون فلسفي علمي تاريخي. اديان توحيدي مانند آيين زرتشت، ابراهيم خليل، موسي کليم، عيسي (علي نبينا و آله و عليهم السلام) و همچنين، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، چنان پشتوانههاي محکم هستيشناختي و انسانشناختي براي "آزادي" فراهم آوردهاند که کمتر نظير آن را ميتوان در متون ديگر ديد.
• به گمان من آنچه در آيينهاي توحيدي درباره وجود خداي واحد، مقابله با صورتهاي مختلف شرک، مخالفت با خضوع در برابر هر چيز و هر کسي غير از خداوند متعال، در کنار گام بزرگ ايجاد مباني اخلاق مستقل از "زر و زور و تزوير" مشاهده ميشود، مجموعه منسجمي از نظام نظري "آزادي" را ميسازد که قطعاً مهمترين درونمايه معنايي را براي مفهوم "آزادي" پديد آورده است.
• درک بشر از "آزادي" هرگز همچون امروز اينچنين شفاف و بديهي نبوده است و اين اديان بودهاند که اساساً به خلق چنين معنايي کمک کردهاند.
در واقع، گاه، تئوريسينهاي فيلسوف "آزادي" و ليبراليسم، خود تلقي روشني از "آزادي" بديهي ما نداشتهاند. مثلاً، جان لاک که به نوعي، بنيانگذار ليبراليسم غربي است، بخشهاي مهمي از قانون اساسي ايالات متحده از کتاب "رساله" او اقتباس شده است، و حتي، رئيس جمهور سيد محمد خاتمي در سخنان خود راجع به "آزادي" از آراء و حتي، جملات او استفاده کرده است، خود، يک تاجر برده بوده است و رسالهاي در توجيه اخلاقي بردهداري و تجارت آن تدوين نموده است.
• اگر اين را در نظر بگيريم و در کنار آن، رفتار حضرت موسي (علي نبينا و آله و عليه السلام) را در قبال بنياسرائيل در نظر بگيريم، آنگاه، متوجه ميشويم که خاستگاه درکي که ما امروز از مفهوم "آزادي" داريم و آن را بديهي ميانگاريم کجاست.
• دستيابي به درک روشني از حق "آزادي"، بيشک مستلزم و مسبوق به طرح مبادي "هستيشناختي"، "معرفتشناختي"، "اخلاقشناختي" و "خداشناختي" است که در اديان توحيدي مطرح شده است. طرح اعتقاد به وجود شيطاني که اغواگر انسان در انتخاب ميان خير و شر است، انسانشناسي خاصي را در اديان توحيدي مطرح ساخت که ميتوانست پايه محکمي براي مفهوم "آزادي" و "اختيار انساني" فراهم آورد.
• تأکيد اديان بر عمل اخلاقي و فضيلتي که براي اين نوع عمل، نسبت به ديگر اعمال قائل هستند، خود، مؤيد ارزشي است که براي "آزادي" قائلند؛ زيرا، همين خصلت آزادانه و داوطلبانه بودن است که ماهيت عمل اخلاقي را تعيين ميکند.
• فرمان طلايي "آنچه به خود روا ميداني، در حق ديگران روا دار و آنچه براي خود روا نميداري براي ديگران نيز ناروا شمار"، که از اصول اخلاق تمام اديان توحيدي است، زمينه بسيار مساعدي براي به رسميت شناختن "آزادي" ديگران در وجدان انساني فراهم ميآورد.
• نهايتاً، اديان توحيدي، در روند شکلگيري خويش، مهمترين جريانات "آزادي"خواهانه را شکل داده و گستردهترين امواج را بر ضد قدرتهاي خشن زمان خويش به راه انداختهاند. نمونه آشکار اين موضوع براي ما ايرانيان، قيام حسين ابن علي عليه السلام است که همواره مهمترين انگيزه مهم ايرانيان براي آزادمنشي و مقاومت را در طول تاريخ پس از اسلام ايران شکل داده است.
نتيجهگيريهاي مهم
• از مجموع اين استدلالات ميخواهم نتيجه بگيرم که به طور کلي و خصوصاً در کشور ما، دين، بيترديد يک مفهوم مقوم و جداييناپذير از "آزادي" بوده است و معمولاً، جدا نمودن مفهوم "آزادي" از معناي "دين"، به زوال "آزادي" انجاميده است. تکرار: "معمولاً، جدا نمودن مفهوم "آزادي" از معناي "دين"، به زوال "آزادي" انجاميده است".
• نتيجه ديگري که بلافاصله ميخواهم بگيرم آن است، که معمولاً، در تاريخ کشور ما، شاخصهاي اجتماعي و سياسي "آزادي" در کنار بهبود شاخصهاي زندگي و عمل ديني رشد کرده است. به عبارت ديگر، از مشاهدات تاريخي، ميتوان استنباط کرد که در جامعه ايران، معمولاً، ميان ميزان "آزادي" و مشارکتجويي از يک سو و دينداري از سوي ديگر، همبستگي آماري قابل ملاحظهاي وجود دارد.
• دقيقاً از همين نکته ميتوان استنتاج کرد که هر دولت يا حکومتي که وعده افزايش "آزادي"هاي مدني دارد، بايد براي نمايش موفقيت خويش همزمان دو دسته شاخص را بهبود دهد؛ يکي شاخصهاي نشانگر ميزان "آزادي" و مشارکتجويي و ديگري، شاخصهاي مربوط به زندگي و عمل ديني.
• بيترديد، جامعهاي که در آن، شمار روزنامههاي حزبي، باندي و تجاري رو به فزوني دارد، اما، ميزان مشارکت از يک سوي و ميزان عمل ديني کاهش نشان ميدهد و همچنين، آمار جرم و جنايت و رفتارهاي منافي عفت عمومي افزايش قابل ملاحظهاي بيش از آمار رشد جمعيت جوان دارد، نميتوان گفت "آزادي" گسترده شده است.
• اين، دقيقاً قضاوتي است که ميتوان درباره عملکرد سياسي جريان دوم خرداد داشت. من گمان نميکنم که هيچ يک از ايرانيان، خواهان "آزادي" همراه با افزايش جرم و تعدي به حقوق باشند، اما، آنچه در جريان ساليان پيش رخ داد، در عمل، اجراي تلقي بسيط و نپخته و کمبصيرتي و کمتجربهاي از "آزادي" بود که در کنار آن، ترويج اخلاق و رعايت حدود ديگران تضمين نگرديد و عملاً منجر به پر شدن صفحات حوادث روزنامهها شد.
• اديان توحيدي که از نظر ما بنيادگذاران مفهوم تدريجاً شکل گرفته "آزادي"اند، حامل و ناقل معناي خاصي از اين موضوع هستند که تفاوتهاي مهمي با برداشت جديد ليبراليستي آن دارد.
• با اينکه دنياي مدرن در درک و شناخت اوليه خود از مفهوم "آزادي"، به شدت وابسته به آموزهها و اندوختههاي ديني بوده است، ولي، در تعريف و تبيين امروزي آن، به ميزان زيادي از اين ريشهها فاصله گرفته است. همين تغيير موضع، در فهم و تعريف اين مفهوم و مفاهيم ديگري که ريشههاي کهن و ظهورات جديدي يافتهاند، باعث گرديده تا شکاف عميقي ميان اين آرمانها و بنيانهاي اوليه آنها در اديان پديد آيد. همين امر بشر امروز را در برابر انتخاب موهوم يکي از دوگانه "آزادي" و "عدالت" نموده است.
• اما ماهيت اين شکاف، چگونه پديد آمده است و چه روي داده است که اين شکاف مفهومي در حوزه روشنفکري ايراني نيز ريشه دوانده است.
• اسلام، اعتقادي حقيقتطلب است، که با آن، نوع ليبراليسم سروشي که منکر وجود حقيقت يا قائل به عدم امکان کشف آن است، در تعارض قرار ميگيرد. "آزادي" در اسلام، هم، راهي براي دستيابي به حقيقت و کسب ايمان و پايبندي ايدئولوژيک و شريعتي نسبت به آن است و هم جزء آرمانهاي توصيه شده و ارزشهاي اصيل مکتب براي رشد و تعالي انساني؛ در حالي که "آزادي" در ليبراليسم، راه حل ناگزيري است براي زيستن در جهاني که هيچ حقيقت مطلقي (که بتوان به آن مؤمن بود) در آن وجود ندارد يا در صورت وجود، کشف آن ميسر نيست.
• تفاوت بسياري هست ميان برداشتي که "آزادي" را يک ارزش ذاتي ناشي از اصول تکويني حاکم بر جهان و انسان ميشمرد، و برداشتي که به آن به مثابه يک راه علاج و دستاويز ناگزير براي تأمين حداکثر فرديت افراد نظر ميکند. ماهيت و چهره "آزادي"هاي پذيرفته شده در اين قبيل اديان و مشخصاً اسلام با آنچه که از سوي روشنفکري مدرنيست ارائه ميگردد، از اساس متفاوت است.
• رقابت و مقابلهجوييهاي بيامان و خسته کننده در ميادين پر ازدحام زندگي، به منظور در ربودن حصه کمياب حيات از دست يکديگر و صورت دادن به تشکلهاي همسود و ائتلافهاي همسو براي غلبه بر رقباي قَدَر و ابزاري ديدن طرفهاي ديگر و تخاصمي کردن مناسبات انساني، از نتايج اجتنابناپذير "آزادي"، بدون اصولگرايي اخلاقي و معرفتي است. اين وجه، به هيچ روي با سوگيريهاي اديان سازگاري ندارد.
• تمايز ديگر چشمانداز اصولگرايانه و چشمانداز روشنفکرانه به "آزادي" را بايد در تمايز دو موضوع ""آزادي" از..." و ""آزادي" براي..." جست. در حالي که پاسخ روشنفکري مدرنيست به موضوع ""آزادي" از..." ، شامل "آزادي" فرديت انسانها از همه چيز و از جمله اعتبارهاي اخلاقي الزامآور ماورائي است، اسلام، عليالاصول خواهان رفع موانع دروني تعالي و موانع بيروني تکامل است. در حالي که پاسخ روشنفکري غير ديني اصلاحات مدرنيستي، به موضوع ""آزادي" براي..."، حداکثر رشد، حداکثر رفاه و حداکثر خشنودي فردي است، اسلام آن را در مسير کسب ارزشهاي ديگري چون رشد آگاهي، کسب ايمان و تحقق "عدالت" قرار ميدهد.
• در موضوع ""آزادي" چه؟" نيز، چشمانداز اصولگرايانه ديني با چشمانداز روشنفکرانه مدرنيستي در تعارض است. اصولگرايي اسلامي به آزادانديشي و "آزادي" انديشه بيش از "آزادي" عقيده اهتمام دارد و در برابر "آزادي" تبليغ و "آزادي" عمل و "آزادي" اميال، از احتياط تا سختگيري واکنش نشان ميدهد، اما، در چشمانداز رويکرد مدرنيستي، اهتمام کمتري به آزادانديشي وجود دارد و در ازاي آن، به لايههاي سطحيتر "آزادي"، مثل عقيده و تبليغ و عمل و اميال مجال داده ميشود.
محمدعلی اسفنانی نویسنده مقاله امروز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
لبيك به فرمان رهبر معظم انقلاب
همانطوركهدر بيان رهبر معظم انقلاب هم عنوان شد؛ ايشان ضمن آنكه كار نمايندگان را نفي نكردند بلكه نوعي تقدير و تحسين نيز از اقدام نمايندگان داشتند؛ چرا كه در راستاي انجام وظيفهشان بوده و همين امر نشان ميدهد نه تنها نفس كار خوب بوده بلكه در راستاي انجام وظايف نيز بوده است و هيچ غرضورزي و خصومتي در بين نبود.
از آغاز ابتداي اين بحث هم برخي نمايندگان اظهار ميكردند كه ممكن است رهبر معظم انقلاب موافق طرح سوال نباشند و ما گفتيم كه هر لحظه كه احساس كنيم كه يك سرسوزني عدم تمايل آقا در اين موضوع است بلافاصله اقدام ميكنيم و امضاها را پس خواهيم گرفت. طبيعتا فرمايش ايشان تمام مباحث را ختم كرد و همانطور كه فرمودند شايد به مصلحت نباشد كه اين كار انجام شود و ادامه پدا كند، ما نيز همه مطيع امر ايشان هستيم و اين حكم حكومتي را به ديده منت و بدون هيچ حرف و حديثي قبول ميكنيم و به آن لبيك تمام عيار ميگوييم اما فرمان حكومتي حضرت آقا به اين معني نيست كه كسي كارش را انجام ندهد و اگر جايي احساس ضرورت باشد طبيعتا هر كس وظيفه نظارتي خود را بايد انجام دهد.
اما تصور ميكنم فرمايش آقا وظيفه دولت را سنگينتر كرد چرا كه زماني كه قرار شد اين كار انجام نشود مصلحتهايي ديده شده كه به منزله اين نيست كه كار دولت هيچگونه عيب و نقصي ندارد، بنابراين بهتر اين است كه دولت هم توجه داشته باشد و اگر نقايصي در كار دارد آنها را جبران كند، از سوي ديگر همه هم و غم نمايندگان رفع مشكلات اقتصادي مردم است؛ چرا كه شرايطي كه امروز به وجود آمده به هيچوجه مطلوب نيست و آزاردهنده است بهطوري كه برخي خانوادهها كه شايد اكثريت جمعيت كشور را تشكيل ميدهند به شدت در مضيقه هستند، بنابراين نبايد اقتصاد كشور بهگونهاي شود كه دستخوشبرنامه هايدشمنان و عدهاي سودجو شود.
دولت نيز بايد اين فرصت را مغتنم بشمارد و در رفع كاستيها تلاش كند. اما درباره نشستهاي مشترك دولت و مجلس بايد گفت كه ايكاش اين جلسات زودتر آغاز ميشد البته نه بر اساس معذوريت بلكه به صورت مدون برگزارميشد.چرا كه تصور ميكنم هر اندازه اين جلسات بيشتر باشد و اطلاعات واقعي ميان نمايندگان و دولت رد و بدل شود منتج به ارائه راهكارهاي مناسب و منطقي خواهد شد.
«اثبات ولایتمداری مجلس» عنوان سر مقاله امروز روزنامه حمایت به قلم الیاس طاهری:
روز گذشته مقام معظم رهبری در فرمایشهای خود از نمایندگان مجلس خواستند طرح سؤال از رییسجمهوری را از دستور کار خود خارج کنند و این موضوع را ادامه ندهند؛ نمایندگان مجلس نیز از آنجا که تابع ولی فقیهاند، با تبعیت از حکم حکومتی مقام معظم رهبری انصراف خود را از طرح سؤال از رییسجمهوری اعلام کردند. امضاکنندگان طرح سؤال با همان شجاعت و صلابتی که طرح سؤال را پیگیری کردند اعلام کردند که تابع محض ولی فقیهاند و حکم ایشان را بدون چون و چرا، سمعا و طاعتا، میپذیرند و به آن عمل میکنند.
ممکن است عدهای ادعا کنند که نظر ولی فقیه از ابتدا همین بوده و با طرح سؤال مخالف بودند، اما با رجوع به فرمایشهای دیروز مقام معظم رهبری میتوان فهمید که این برداشت و ادعا اشتباه است؛ حضرت آیتالله العظمی خامنهای دیروز در تشریح ابعاد مثبت سؤال مجلس از رییسجمهوری عنوان کردند که سؤال از رییسجمهوری و سایر مسئولان اجرایی نشاندهنده احساس مسئولیت نمایندگان ملت در قبال مشکلات کشور است. ایشان همچنین اقدام قوه مقننه در عمل به وظیفه را امتحان خوبی برای مجلس دانستند اما از مجلس خواستند که این حرکت متوقف شود و ادامه پیدا نکند که نمایندگان هم بدون درنگ با پس گرفتن امضای خود در عمل ولایتمداری خود را به اثبات رسانند.
بنابراین نباید امضاکنندگان را متهم کرد که برداشت صحیحی از فرمایشهای رهبری نداشتند و زمانشناس نیستند. طرح سؤال از رییسجمهوری زمانی مطرح شد که مسئولان پولی و بانکی کشور از پاسخ به مجلس طفره رفتند و به نوعی اعلام کردند که کارهای نیستند و دستورهای رییسجمهوری را اجرا میکنند؛ از اینرو نمایندگان تصمیم گرفتند از رییس دولت دعوت کنند تا برای پاسخگویی به سؤالات به مجلس بیاید.
سؤالهایی که نمایندگان مطرح کردند همان سؤالهایی بود که هر روز در کوچه و بازار از مردم میشنیدند و در واقع مطالبه مردم بود به همین دلیل این طرح به شدت پیگیری شد و امضاکنندگان با وجود فشار زیاد حاضر به انصراف نشدند. نمایندگان مجلس سؤال از رییسجمهوری را در راستای عمل به وظیفه نظارتی خود میدانستند، اما زمانی که رهبر معظم انقلاب اعلام کردند این کار دیگر ادامه پیدا نکند نمایندگان بار دیگر در راستای عمل به وظایف خود از حکم حکومتی مقام معظم رهبری تبعیت کردند و انصراف دادند.
«مصر ميسازد، غزه ميسوزد» عنوان مقاله روز روزنامه ابتکار نوشته محمد ايراني:
دليل حمله رژيم صهيونيستي به نوار غزه چيست؟ در شرايطي که مدتهاست جبهه مقاومت فلسطين خاموش است، جنبش حماس نفوذ در حوزههاي دولتي کشورهاي عربي متحول شده را پي ميگيرد و در شرايطي که اعتراضات مردم منطقه قبل از اين که متوجه اشغال و اشغال گري صهيونيستها باشد، حاکمان ديکتاتور و مستبد را نشانه گرفته است؛ چرا رژيم اشغال گر اسرائيل اين زمان را براي عمليات عليه فلسيطنيهاي نوار غزه انتخاب کرده است؟ آيا انها درک نميکردند که با بمباران و کشتار مردم بي دفاع غزه، خشم مردم منطقه از استبداد ستيزي، متوجه اشغال گري اين رژيم خواهد شد؟ چه عواملي موجب اين تصميم غير قابل انتظار آنها شد؟
اينها مجموعه پرسشهايي است که ذهن بسياري را به خود مشغول کرده است و البته تحليل و تفسيرهاي مختلفي در مورد اين تصميم صهيونيستها منتشر گرديده است. شخصا معتقدم بسيار بعيد است سردمداران اسرائيلي تبعات منفي ناشي از بالا گرفتن درگيري نظامي با مقاومت فلسطين را مد نظر نداشته باشند.
مدت هاست توصيه مراکز مطالعاتي و استراتژيک غرب و اسرائيل به دولت اشغالگر بر اين اساس بوده که بگذارند اعراب به خودشان مشغول باشند؛ نبايد آنها تحريک شوند و نبايد نوک پيکان اعتراضات داخلي، متوجه سران اسرائيل در استمرار شهرک سازي، يهودي سازي تدريجي بيت المقدس و موضوع اشغال شود. به نظر ميرسد سه عامل ميتواند در تصميم صهيونيستها ذي مدخل باشد:
1.تقريبا ترديدي نيست زمان انجام اين عمليات در اين برهه خاص، حتما براي استفاده داخلي ليکود و تندروها و به منظور افزايش آراي خود انتخابات زودرس ژانويه آينده است.
2.ترور رهبران نظامي مقاومت در هر شرايطي براي رهبران اسرائيل يک اولويت است. لذا هيچ خط قرمزي براي انجام اين تصميم وجود ندارد. احمد الجعبري، فرمانده گردانهاي عزالدين قسام مدت هاست که در ليست ترور صهيونيستها قرار داشته است؛لذا ماههاست که در مخفيگاه زندگي ميکرده است.
دلايلي سياسي وجود دارد که اين اتفاق، مهم تر از اقدامات نظامي انجام شده است و نبايد به سادگي از آن گذشت. اسرائيليها قاعدتا بايد اهداف طولاني مدت تري را در نظر داشته باشند. احتمالا آنها معقتدند موضوع درگيري اخير با فلسطينيها متوقف و اين پرونده مقطعي مجددا از اولويت اعتراضات و خشم مردم منطقه خارج خواهد شد و پرونده بحران سوريه، با همه فروعات آن، از جمله نزاع مذهبي و طائفي، باز در راس موضوعات مبتلابه منطقه و مردم آن قرار خواهد گرفت. به نظر ميرسد که هدف آنها از اين اقدام تلاش آنها براي تکميل سياسي کردن حماس و تعطيلي مقاومت است.
چرا به اين جمع بندي ميرسيم؟ بايد نگاهي به کل تحولات در منطقه بيندازيم. امروز برگه قدرتمند حماس در معادلات منطقه، قدرت يافتن جريان اخوان المسلمين (همسو با نگاه عقيدتي حماس) در مصر آقاي مرسي، تونس شيخ راشد الغنوشي و ترکيه اردوغان است.
به اين طرف معادله قطر شيخ حمد و نقش يابي آنان در کل تحولات منطقه را نيز بايد افزود. بنابراين، در اثر تحولات سالهاي اخير ظرفيتهاي سياسي حماس در منطقه افزايش يافته است. برداشت سران اسرائيل و صحنه خواني آنان از تحولات داخلي حماس اين است که اين جنبش از کنار ايران و سوريه جدا شده و تقريبا در آغوش مصر و قطر قرار گرفته است.
برداشت صهيونيستها از وضعيت کنوني منطقه اين است که مصر و به طور کلي اخوان المسليمن در حال حاضر برنامه اي براي مقابله با اين رژيم ندارد. اين موضوع را از خلال اعزام سفير جديد مصر به تل آويو، ارسال پيام گرم مرسي، عدم ورود مرسي به بحث معاهده کمپ ديويد و حتي تعديل برخي از بندهاي آن و ممانعت از فعال شدن جغرافياي سينا در بحث عمليات ضد صهيونيستي درک کرده اند. علاوه بر موارد اشاره شده، بار ديگر اسرائيل با اقدامات بسيار گسترده خود عليه نوار غزه (که قبلا جزئي از مصر بوده است) واکنش مصريها را به آزمون گذاشته است.
ارزيابي آنها از اظهارات نسبتا ملايم و سياسي مقامات مصري احتمالا همان است که مصر برنامه اي براي مقابله جدي ندارد. قطر نيز به اين روند کمک ميکند؛ پس سفر امير قطر به غزه و کمکهاي شايان او را به دولت حماس (که به اعتقاد بسياري با هدف جدا کردن حماس از جريان مقاومت و از کنار ايران انجام شده بود) بايد در ضمن همين سناريو دانست. بر اين اساس هدف از اقدامات اخير صهيونيستها بايد در يک روند طولاني مدت ديده شود و آن تلاش براي سياسي شدن کامل حماس و تعطيلي شاخه نظامي آن است.
ترور رهبران جهادي حماس و تخريب زيربناهاي مقاومتي آن تا تسليم کامل رهبران سياسي ادامه مييابد. صهيونيستها اين تجربه را قبلا براي تسليم فتح و سازمان آزادي بخش فلسطين در اواخر دهه 80 ميلادي به کار گرفته اند.
براي اين که اين امر اتفاق نيفتد، لازمه آن تقويت و غلبه داخل جريان مقاومتي داخل حماس و غزه بر وجه سياسي آن است؛ لازمه آن ايستادگي و تحرک جدي و غير محافظه کارانه از سوي جريان اخوان و مصر جديد است. آگاهي فلسطينيها و مردم مصر از اين سناريو است که در نهايت ميتواند تلاش رهبران اسرائيل را عقيم کند. در غير اين صورت آينده تحولات فلسطيني مبهم و نتايج خوبي را در بر نخواهد داشت.