نامه ای در دست، نوجوانی بی تاب و صحرایی پر ز دشمنان کفتار صفت که تشنه خون فرزندان رسولخدا هستند و خورشید با تمام توان خویش اورا به نظاره نشسته بود زیرا باید این تصویر را در قلب خویش حک کند که آسمان در برابر قدمهایش سر تعظیم فرود می آورد .سينه‌ي كوچكي كه زير سم اسبان به فراخي آسمان شد.

 به گزارش گروه ويژه‌ محرم باشگاه خبرنگاران؛ نامه‌ای در دست، نوجوانی بی‌تاب و صحرایی پر ز دشمنان کفتار صفت که تشنه خون فرزندان رسولخدا هستند. چشمانش را به مهر نامه انداخته بود و به دور دست‌ها خیره شده بود و خاطرات خویش را به خاطر می‌آورد در آن لحظه که در کنار بستر برادر ایستاده بود و اشک می‌ریخت و تشتی را که در آن خون جگرهای پاره پاره مجتبی(ع) در آن ریخته شده بود را به یاد می‌آورد که برادرش در قبال اشک‌هایش تنها کلامی گفت: هیچ روزی مانند روز تو نیست ای ابا عبدالله ...

نوجوانی از تبار مجتبی با اشک‌هایش زمین نینوا را سیراب می‌کند که چرا عمو به من رخصت جانبازی در راه ولایت را نمی‌دهد؟ و اشک است که از دو چشمه  چشمش باریدن می‌گرفت و مادری که نامه‌ای را به او داد و اجازه‌ای که پدر برای جانبازی در راه دین خدا به او داده بود و آسمان شاهد بزرگ‌مردی است با قامتی کوچک که غلاف شمشیرش به زمین کشیده می‌شد.

زنان حرم به گردش جمع شده بودند مادرش گیسوانش را شانه می‌زد، عمه‌اش به او یاد آور می‌شد که در میدان رزم چون جدت علی رجز می خوانی و چون پدرت حسن شمشیر می‌زنی. هنوز گوشش از قصه های مادر پر بود که از رشادت‌های پدر در جمل و صفین می‌گفت و حال او است که وارث شمشیر پدر است و وارث نام او ؛ او مردانه قدم بر می‌داشت دندان‌ها را بر هم فشار می داد.

خورشید با تمام توان خویش اورا به نظاره نشسته بود زیرا باید این تصویر را در قلب خویش حک کند که آسمان در برابر قدم‌هایش سر تعظیم فرود می‌آورد.

وعمو در خاطرات خویش به دوران علی(ع) و پیامبر(ص) می‌رود که در آن دوران تنها علی(ع) 10ساله بود که در مقابل تمام بزرگان قریش به یاری پسر عمش رسولخدا (ص) برخاست و حال این نواده اوست که در سال‌های نوجوانی خویش تنها و یک تنه به یاری عمویش، امامش و ولیش برخاست و این برخاستن طوفان دشت کربلا شد وسینه کوچکی در زیر سم اسبان به فراخی آسمان شد.

و آنگاه که عمویش چون باز شکاری بر سر بالینش آمد تا اورا در آغوش بگیرد و به او بگوید که ای جان عمو ! سلام مرا به پدر و جدت برسان و بگو که حسین(ع) مشتاق وصال است و گوارایت باد آبی که از دست جدت علی خواهی نوشید ...

لا یوم کیومک یا ابا عبدالله ...

عشق اگر بال گشاید به جهان حاکم اوست

گر کند جلوه در این کون و مکان حاکم اوست

روزی از رخ بنماید ز نهانخانه خویش
      
فاش گردد که به پیدا و نهان حاکم اوست

گر عیان گردد روزی ز رخش از پرده غیب
     
همه بینند که در غیب و عیان حاکم اوست

تا که از جسم و روان بر تو حجاب است حجاب
    
خود نبینی به همه جسم و روان حاکم اوست

من چه گویم که جهان نیست بجز پرتو عشق

ذو الجلالی است که بر دهر و زمان حاکم اوست

يادداشت از عماد اصلاني

انتهاي پيام/پ3

برچسب ها: حسین ، مجتبی ، جانبازی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار