يک زوج انگليسي در سن 60 سالگي، در يک
رستوران کوچک و زيبا سي و پنجمين سالروز ازدواجشان را جشن گرفته بودن که
ناگهان يک فرشته سر ميزشون ظاهر شد و گفت: «چون شما زوجي اينچنين مثال زدني
هستين و درتمام اين مدت به هم وفادار موندين، هر کدومتون مي تونين يک آرزو
داشته باشين.»
خانم گفت: «من مي خوام به همراه همسر عزيزم، دور دنيا سفر کنم.» فرشته دو تا بليت دور دنيا در دستش ظاهر شد و به زن داد. حالا نوبت مرد بود، چند لحظه با خودش فکر کرد و گفت: بايد يه جوري از شر زن پيرم خلاص بشم و با يه دختر جوون ازدواج کنم، براي همين با کمال پررويي گفت: «خب، سفر به دور دنيا خيلي رمانتيکه، ولي چنين موقعيتي فقط يک بار در زندگي آدم اتفاق مي افته، بنابراين، خيلي متاسفم عزيزم ولي آرزوي من اينه که همسري 30 سال جوان تر از خودم داشته باشم.»
زن و فرشته واقعا نااميد شده بودن ولي آرزو، آرزوست ديگه، فرشته شروع کرد به برآورده کردن آرزوي مرد و ناگهان آن مرد90 ساله شد!