تمايل به اندوختن پول و کاهش مالياتها موجب شده است بيماران رواني در کشورهاي غربي به حال خود در خيابانها رها شوند.

به گزارش سرويس بين‌الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از روزنامه اينديپندنت ؛ ا ين روزنامه در شماره امروز خود در گزارشي به قلم پاتريک کاکبرن نوشت: کشتارهاي جمعي توسط يک مرد مسلح منجر به گمانه زني هايي درباره سلامت يا عدم سلامت عقلي قاتل مي شود که اغلب معلوم مي شود انگيزه هاي ديگر در ميان بوده است. کشتار قربانيان بيگناه در يک مقياس انبوه بدون هيچ علت آشکاري چه در آمريکا، نروژ يا انگليس قطعا در سطحي وسيع  پوشش داده مي شود، گرچه اين پوشش معمولا خام و صوري است. اينگونه تصوير سازي کليشه اي همچنين در صدها فيلم صورت مي گيرد که در آنها دست يک قاتل با زيرکي خبيثانه در ميان است.

جاي تاسف است که چنين کشتارهايي، واقعي يا سينمايي، هرگز به بحث درباره چگونگي برخورد و سوء برخورد با بيماران رواني در آمريکا و انگليس طي نيم قرن گذشته منجر نشده است. اين در حالي است که بخش زيادي از جمعيت اين کشورها به طور مستقيم يا غيرمستقيم دچار ناهنجاريهاي رواني است.

حدود يک نفر از هر شش بزرگسال جوان در انگليس و ولز يعني حدود هفت ميليون نفر، در وهله اي از زندگي شان از مشکلات رواني جدي رنج مي برند. با احتساب خانواده هاي آنها که زندگي شان  به علت آشفتگي رواني يکي از اعضاء  به کرات تخريب مي شود،‌ اين معضل بخش بزرگي از جمعيت را در بر مي گيرد.

شايد يک علت اصلي که درباره اين مسئله بيشتر صحبت نمي شود اين است که مردم چنان از جنون يا هر چيزي نزديک به آن مي ترسند که  از بيماريهاي جسمي نمي ترسند. بيماران رواني به علت ماهيت مشکل شان به ندرت مي توانند درباره خودشان صحبت کنند و سکوت اطرافيان شان نيز اين مسئله را تشديد مي کند. در نتيجه اين بيماران قربانيان يکي از ارتجاعي ترين، ظالمانه ترين و مجرمانه ترين اقدامات دولتها در جهان معاصر طي پنجاه سال گذشته بوده اند.

طي اين دوره بدون توجه عمومي چنداني به اين مسئله، دولتها در مورد درمان بيماران رواني از خود سلب مسئوليت کرده اند. در آمريکا تعداد تخت هاي موجود براي تيمارستانها با کاهش نود درصدي از پانصد و پنجاه و هشت هزار مورد در سال هزار و نهصد و پنجاه و پنج به پنجاه و سه هزار مورد در سال دو هزار و پنج کاهش يافت. در انگليس بين دهه  هزار و نهصد و پنجاه تا امروز،  تعداد تخت ها براي بيماران رواني از صد و پنجاه هزار مورد به سي هزار مورد کاهش يافته است.

افراد داراي ناهنجاريهاي رواني قربانيان حملات گازانبري از راست و چپ بوده اند. جناح راست خواستار پس انداز کردن پول و کاهش مالياتها است در حاليکه جناح چپ و ليبرالها معتقدند بيماران رواني بي جهت به عنوان منحرفان اجتماعي محصور مي شوند و داروهاي توليدي در دهه پنجاه ضرورت مراقبت دائم را رفع مي کند.

آنچه در همه اين مسائل ناديده گرفته مي شود اين حقيقت است که تعداد قابل ملاحظه اي از بيماران رواني نياز به سرپناه  به مفهوم قديم دارند. آنها نمي توانند حتي با دارو که عموما تاثير کنترل کننده دارد نه درماني، از خودشان مراقبت کنند  و ماهيت تسکين ناپذير بيماري شان بدين معني است که آنها هرگز بهتر نمي شوند.

  نسبت بالايي از بي خانمانها، افراد سرگردان و خيابان نشين ها دچار اختلاهاي رواني اند و به طور متناوب به زندان مي افتند. آمريکا عملا  افرادي را که دچار بيماريهاي رواني حاد اند، تبديل به مجرم کرده است به طوري که در سال دو هزار و نه در بسياري نواحي آمريکا تعداد افراد مبتلا به ناهنجاريهاي حاد رواني که در زندان به سر مي بردند بيش از تعداد اينگونه بيماران تحت درمان در تيمارستانهاي محلي بود.

در انگليس و ساير نقاط اروپا نيز سياستهاي مشابهي اتخاذ شده است و عملا خانواده هاي بيماران رواني اند که بايد فشار عمده را متحمل شوند.فعالان اجتماعي مي گويند،  افرادي که دچار اختلالات رواني اند به اندازه اي که مردم تصور مي کنند، خشن نيستند و چنين برداشتي ناشي از پوشش رسانه اي اغراق آميز است.

 طبق گزارش يک گروه فعال اجتماعي، نود و پنج درصد قتل ها توسط افرادي صورت مي گيرد که فاقد ناهنجاريهاي رواني اند و فقط در پنجاه تا هفتاد مورد از قتل ها در سال افرادي دخالت دارند که  زماني به مشکل رواني دچار بودند.

شايد اين استدلال براي عموم چندان آرام بخش نباشد. بعيد است هيچگونه اصلاحات واقعي در ارتباط با سلامت روان صورت گيرد مگر آنکه مردم از آن هراس داشته باشند. مطمئنا بهتر است به ارتباط بين بيماريهاي رواني و خشونت اذعان کنيم و بگوييم اگر انگليسي ها و آمريکايي ها بخواهند در امان باشند بايد هزينه بيشتري براي مراقبت از بيماران رواني بپردازند.
برچسب ها: آمریکا ، انگلیس ، غرب
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار