نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳۵۶
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ایمان
۲۲:۴۹ ۰۹ دی ۱۴۰۰
خونه خالم که مادر زنمم هم میشه خواب بودم صبح ساعت7نیم یکی دست زد به زانوم بیدار شدم دیدم یه موجود مثل بچه ادم ولی رفتار میمون کنارم نشسته صورت نداشت دماغ دهن گوش هیچی نداشت.به قدری سیاه بود انگار اسمون شب بود.اومد بهم دست بزنه باز با مشت انداختم واسش کشید عقب یه پا هم انداختم واسش ولی خیلی سریع رفت توی دیوار و محو شد.تا یک ساعت فقط به سقف خیره بودم و عرق میکردم.به کسی چیزی نگفتم خجالت کشیدم سی وسه سالم بود.هم خونه خیلی روشن بود هم دو ماه از ساختش میگذشت وقدیمی نبود.مطمعن بودم واقعیه بعدش شنیدم خواهر زنم میگفت اینجا یه بچه بامون زندگی میکنه با بچه هامون بازی میکنه و صداشو هم میشنویم.پدر زنم بهم گفت اینجا یه موجودی زندگی میکنه ولی بی ازاره اگه دیدیش شوکه نشی.یه روز پسر خالم گفت مامانم رو صدا زدم تو حموم که حوله رو بده این موجود حوله رو میاره البته فکر میکنه مامانش حوله رو داده وقتی از حموم در میاد میفهمه ممامانش واسه کاری رفته بوده بیرون.هر چی بود بی ازار بود من ادم ترسو و توهمی نیستم.خیلی ها توی تاریکی وجاهای متروکه تتوهم میزنن ولی وقتی تو روز روشن و جای شلوغ ببینی میفهمی قبلا هرچی دیدی توهم بوده.
Iran (Islamic Republic of)
حنانه
۲۱:۱۳ ۰۸ دی ۱۴۰۰
خب شاید یه سری ها عجیب باشن و زیاد قابل باور نباشن؛ ولی بیاین قبول کنیم که اگه ما وجود داریم و زنده هستیم پس میشه که موجوداتی مانند جن ها و حیوانات و انسان هایی رفتار عجیب و قدرت های عجیب دارند هم واقعی هستن. همین که ما ها هستیم گواهی از این میده که وجود شیاطین و اجنه دروغ نیست.
Iran (Islamic Republic of)
ملکه
۲۳:۳۶ ۰۹ دی ۱۴۰۰
این که صد درصد درسته؛اجنه و شیاطین و‌‌... واقعا وجود داره
Iran (Islamic Republic of)
جن پادشاه
۲۰:۴۷ ۰۸ دی ۱۴۰۰
من وقتی بچه بودم توی ی خونه ای زندگی میکردیم که قدیمی بود ی شب خوابیدیم من دوچرخه ای داشتم که چرخش صدا میداد خدا شاهده شب صدای دوچرخه از اتاق میومد اولین شب فک کردم خیالاتی شدم ولی شب بعدیش هم دوباره صدای چرخ دوچرخه ام رو شنیدم تو اتاق (ما تو پذیرایی می‌خوابیدم)چون دوباره این اتفاق برام افتاد سریع مامانمو بیدار کردم اون موقع میگم بچه بودم میترسیدم مامانم بیدار شد گفتم که صدایی از توی اتاق میاد اون فک کرد دزده برقا رو روشن کرد رفت ببینه تو اتاق کسی هست یا نه؟ بابامم بیدار شد گفت چی شده منم گفت از تو اتاق صدای دوچرخه ام میاد بابام گفت بیاید بخوابید هیچی نیست. حالا الان وقتی این ماجرا رو براش میگم یادش نمیاد ولی بابام هم گفت او خونه که بودیم یک با خواب بودم ی لحظه چشمم رو باز کردم دیدم ی موجودی دراز سیاه و لاغر جلوی در پذیراییه رو به حیاطهه گفتم چرا اون موقع بهمون نگفتی؟ گفت چون میترسیدید تو این خونه نمیموندید.ای کاش زود تر می‌فهمیدم تو اون خونه با یکی زندگی میکردیم
Iran (Islamic Republic of)
زینب
۱۶:۵۲ ۰۸ دی ۱۴۰۰
به نظرم این اتفاقات یه خرده زیادی عجیب هست چون من مثلا صحنه های که تو خواب میبینم مو به مو تو زندگیم اتفاق میوفته مثلا شب 5 دی خواب دیدم دوستم بهم پیام داده و میگه 16 دی بریم پارک و دقیقا 6 دی وقتی از خواب بیدار شدم این اتفاق افتاد
Iran (Islamic Republic of)
م.م
۱۸:۱۷ ۰۷ دی ۱۴۰۰
بابای منم یه بار خواب دید که بچه ی همسایه شون مرده و مامانش پشت سر جنازه راه میره و گریه میکنه و چند روز بعد دقیقا همین اتفاق افتاد
به نظرم این چیزا بیشتر به بُعد روحی انسان مرتبط میشه و غیر ممکن نیست اما اگه اتفاق خاصی برای ما افتاد باید به فردی که اطلاع داره مثل عالِم دینی بگیم
Iran (Islamic Republic of)
حسین
۰۰:۵۱ ۰۶ بهمن ۱۴۰۰
این ها خواب نبوده بلکه این دنیای دیگری است که ما به آن میگوییم سفر در زمان وقتی که ما خواب این ها را میبینیم یعنی اینکه روح ما دارد در آن زمان سفر میکند و بعضی از وقت ها جاهایی که روح ما میرود را به یاد می آوریم البته تعداد خواب و واضح بودن خواب به اعمال خوب شما بستگی دارد
Iran (Islamic Republic of)
00000
۱۲:۰۰ ۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دنیای موازی:)
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۱۲ ۰۵ دی ۱۴۰۰
من یک بار در شمال جن زده و کف از دهانم امد
Iran (Islamic Republic of)
عابر
۱۷:۲۴ ۰۴ دی ۱۴۰۰
سلام من هر وقت یه زربل مثل یا یه کلمه ای که ذهنم رو درگیر میکنه رو می شنوم روزی بشتر از ده بار در جاهای دیگر می شنوم
Iran (Islamic Republic of)
مبین
۰۹:۱۷ ۰۴ دی ۱۴۰۰
بابا چرا اینگدر تو کامنت ها دوروغ میگید

من شب ها هر خوابی میبینم صبح که بلند میشم تمام روز موضوع همه چیز مثل تلوزیون کتاب درسی و غیر درسی مکالمه با همکلاسی هام فیلم هایی که از موضوعش خبر ندارم و میخوام نگاهشون کنم و اتفاقات روزمره موضوعش با خوابم مطابقت داره
Iran (Islamic Republic of)
احسان
۱۸:۳۷ ۰۲ دی ۱۴۰۰
واو چه جالب
Iran (Islamic Republic of)
زیبا
۱۸:۰۵ ۰۲ دی ۱۴۰۰
برای منم از این اتفاقا زیاد افتاده..من وقتی که بعضی شبا پیش مامانم میخوابم صبح وقتی پا میشم بهم با لهن تعجب میگه چرا هی از خواب پا میشی حرف میزنی؟
یا بلند بلند داد میزنی.مامان مامان؟من خداوکیلی نه متوجه داد زدنام میشم نه بلند میشم از خواب.
ولی میترسم واقعا من داد نمیزنم
Iran (Islamic Republic of)
حسین
۰۰:۵۶ ۰۶ بهمن ۱۴۰۰
به. های زمان وقتی در یک مکان به هم می‌رسند و روح شما در خواب هم در آن قسمت هست باعث این اتفاق می‌شود شما اصلا نگران نباشید این اتفاقی علمی و جالب می‌باشد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۴۳ ۰۱ دی ۱۴۰۰
سلام من معمولا وقتی خواب میبینم ک دندونم افتاده صبح ک ب مامانم میگم مامانم میگه همین خواب رو دیده اما ب شکل دیگ ای و یکی دو نفر دیگ هم اون خواب رو ب شکل های مختلف دیدن و بد تر از این اینه ک چند وقت بعد خبر مرگ یکی از اشنایان یا فامیل های نزدیک و دور ب دستمون میرسه...
Iran (Islamic Republic of)
ساپرینا
۱۳:۰۱ ۱۴ مرداد ۱۴۰۱
عزیزم شما اگه یه تعبیر خواب مراجعه کنید راجب دندان افتادن درخواست توضیح کامل داده که چه کسانی از از اقوام فوت می‌کنند ،،البته این بستگی به اینکه کدوم دندون افتاده داره ،،،درواقع ارتباط مستقیم داره ،پیشنهاد میکنم به تعبیر خواب مراجعه کنید این خواب شما میشه رویای صادقه ،یعنی اینکه خوابی می‌بینید تعبیر میشه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۴۷ ۳۰ آذر ۱۴۰۰
ترسناک نبود
Iran (Islamic Republic of)
ی دختر
۰۴:۱۷ ۲۹ آذر ۱۴۰۰
سلام دوستان من تا به حال داستان ها و فیلم های ترسناک زیادی دیدم مثل آنابل ولی کامنت های شما من رو بیشتر شگفت زده کرد!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۰۰ ۲۸ آذر ۱۴۰۰
من ۱۳ سالمه یادمه ۷ سال پیش قبل از مرگ مادر بزرگم خواب دیدم که با برادرم با یه آدم ناشناس زندگی میکنیم و جالب ترش اینجاس که من تو خواب اعضای خانوادم رو نمیشناختم ولی اومدیم به خونه ی پدر بزرگم اولش همه چیز خوب بود تا اینکه من خودمو رو قبر مادر بزرگم که هنوز زنده بود دیدم بعد که بلند شدم خیلی ناراحت بود خلاصه بعد یک هفته مادربزرگم فوت شد و بعد از اون ماجرا با خوابام میتونم آینده ی خیلی نزدیک رو ببینم و این یه ترسه برای من چون بعد از هر خواب پاهام پر از زخم میشن
Iran (Islamic Republic of)
حسین
۰۰:۵۸ ۰۶ بهمن ۱۴۰۰
شما در میاد بعد های زمان گیر کرده اید و این باعث صدمه دیدن شما میشود ولی ترسی ندارد برای آن راه کار وجود دارد و آن هم کارهای خوب انجام دادن
Iran (Islamic Republic of)
ساپرینا
۱۳:۰۳ ۱۴ مرداد ۱۴۰۱
بهش میگن رویای صادقه ،،،یعنی خوابت به واقعیت می‌پیونده
Iran (Islamic Republic of)
رضوانه پشتوار
۱۵:۲۱ ۲۸ آذر ۱۴۰۰
من یه بار ۴ سالم بود و خواب بودم و تقریبا سافت چهار صبح بود. تشنم شده بود و رفتم سمت اشپز خوبه که اب بخورم
یه دفعه دیدم که یه کسی شبیه انابل بهم زل زده و هی داره میخنده
بعد یه دفعه من ترسیدم و با گریه دوییدم تو رخت خوابم
بعد رفتم تو بغل مامانم و انقدر گریه کردم تا خوابم برد
واقعا خاطره ی بدی بود
Iran (Islamic Republic of)
ملکه
۰۴:۰۸ ۲۹ آذر ۱۴۰۰
عزیزم فک کنم فیلم آنابل رو دیدی ترسیدی ☺
Iran (Islamic Republic of)
حسین
۰۱:۰۱ ۰۶ بهمن ۱۴۰۰
شما دچار توهم شدید یعنی در واقع شما چیزی را که در ذهنتان بوده است را چند لحظه یکجا آنرا با چشمانتان مانند یک دوربین که روی یک صفحه پخش میشود و می‌بینید ، دیده اید
Iran (Islamic Republic of)
ماکانی
۰۲:۲۰ ۰۱ تير ۱۴۰۱
فیلم زیاد می بینی .
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۵۵ ۲۸ آذر ۱۴۰۰
ترسناک است امیدوارم ما را نکشد
United States of America
سیر‌وان
۲۱:۴۳ ۲۷ آذر ۱۴۰۰
من 11 سال پیش حین عبادت گردنم از پشت توسط کسی یا نیرویی شکست اما بدون اینکه دردی احساس کنم یا حتی چشمم لحظه ای سیاهی بره بلند شدم و برگشتم خونه فقط گاهی صداهای توهمی صدای یه دختر و میشنوم
Iran (Islamic Republic of)
امیر
۱۷:۳۸ ۲۷ آذر ۱۴۰۰
سلام
من 12 سالمه و توانایی عجیبی دارم
من خیلی خواب میبینم
ولی همیشه خوابام درست از آب در میاد
یه بار تو خواب اسم یه بازیکن والیبال رو تصور کردم که چند روز بعدش اون بازیکن برای اولین بار بازی کرد
اون روز داشتم سکته میکردم
چنتا خواب دیگه هم دیدم که همش واقعیت شده
یه توانایی دیگه ای هم دارم نمیدونم چرا ولی همیشه با اولین حدس جوابم درست در میاد
خیلی برام پیش اومده
Iran (Islamic Republic of)
ملکه
۰۴:۱۰ ۲۹ آذر ۱۴۰۰
این توانایی تو من رو یاد مارتین از فیلم صلح بانان میندازه
Iran (Islamic Republic of)
حسین
۰۱:۰۳ ۰۶ بهمن ۱۴۰۰
شما در درون بعد ها در هر لحظه در حال سفر هستید و این ویژگی شما فوق العاده عالی است و اگر همین طور به کارهای خوب تان بی افزایید شاید توانستید آینده را پیش بینی کنید
Iran (Islamic Republic of)
یه نفری
۲۳:۵۹ ۲۴ آذر ۱۴۰۰
سلام من ۱۴ سالمه داییم تازه فوت کرده و مامان بابام رفتن تهران و منو دوتا داداشام که یکی دوسال یکی دیگه ۴سال ازم کوچیکترن خونه تنها ایم داداشم ازم ۴ سال کوچیک تره داداشم امشب ساعت۲۳:۰۱ دقیقه چهارشنبه ۲۴ آذرعه داداشم لقمه غذا تو دهنش بود به شوخی هلش دادم افتاد رو زمین لقمه پرید تو گلوش من تو سالن بودم که داداشم سریع رفت تو آشپزخونه منم رو مبل ها نشستم فکر کردم به دروغ این کارو کرد که یه دفعه دوید سمتم فک کردم می خواد منو بزنه تعجب کردم یهو اومد بغلم کرد گفت ترو خدا بغلم کن هم خندم گرفته هم تعجب کرده بودم گفتم چیشده چند دفعه سرفه کرد بعد گفت پشت یخچالمون یه چیز کامل سیاه دیده که چشماش قرمزه و ناخوناش بلندددددبا دندونای تیز سرشو کج کرده بود بهش نگاه میکرد بخدا راسته یه جوری گریه میکرد و تعریف میکرد که منم ترسیدم
Iran (Islamic Republic of)
فقط بگو خدایا شکرت
۰۱:۵۹ ۰۶ اسفند ۱۴۰۰
با سلام
مواظب برادرت باش برای منم همچین اتفاقایی رخ داده
خیلییی هم مواظبش باش
نماز هم بخونین
با تشکر
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۴۷ ۲۴ آذر ۱۴۰۰
سلام. سال دوم دبیرستان با معلم اقتصاد بحثم شد از کلاس اومدم بیرون خیلی اعصابم داغون بود من با خواهرم همکلاس بودیم از روستا اومده بودیم شهر یه اتاق از یه زن میانسال اجاره داشتیم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۴۳ ۲۴ آذر ۱۴۰۰
سلام سال دوم دبیرستان با معلم اقتصاد بحثم شد از کلاس اومدم بیرون خیلی اعصابم داغون بود .من خواهرم همکلاس بودیم از روستا رفته بودم شهر یه اتاق از یه زن میانسال اجاره داشتیم خونه قدیمی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۱۰ ۲۴ آذر ۱۴۰۰
ماهم لکه های سفیدی روی لباس هامون بود که بعدا فهمیدیم مشکل از تاید لباسشوییمونه
Iran (Islamic Republic of)
SAFA
۰۰:۵۳ ۲۴ آذر ۱۴۰۰
سلام دوستان بعضی داستان ها واقعا واقعی هستن و خیلی هم ترسناک اما بعضی از داستان ها متاسفانه فقط دو خط شون واقعیته و بقیش همه حرف چرت و پرت
Iran (Islamic Republic of)
ااا
۱۹:۲۸ ۲۳ آذر ۱۴۰۰
خدا همراه ما هست اگه وقتی بخوابید صلوات بفرستید اونم ۴ بار
Iran (Islamic Republic of)
آرمی
۱۷:۱۱ ۱۶ آذر ۱۴۰۰
من که بیشتر از داستان های شما ترسیدم تا نوشته های بالا خیلی عجیب غریب بودین
اما منم یک بار وقتی ۸،۹ سالم بود اول صبح وقتی میخواستم در را باز کنم دستم نرسید رفتم چهار پایه را بیارم
و وقتی آوردم و در حال باز کردن در بودم از پشت در زن داییمو دیدم ولی وقتی چشامو بستم و باز کردم دیگه نبود
و وقتی رفتم پایین دیدم خوابه وقتی بیدار شد ازش پرسیدم تو صبح پشت در اومده بودی ولی گفت نه من پایین خوابیده بودم
از خالمم که پیشش خوابیده بود پرسیدم
گفت صبح من بیدار بودم اصلا زن داییت بیدار نشده
اما مطمئنم کار خودشون بوده
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۰۶ ۱۶ آذر ۱۴۰۰
دیروز مامانم بهم گفت چرا تا ساعت ۵ صبح بیدار بودی دیشب؟ من ساعت ۱۰ شب خوابیدم و تا صبح بیدار نشده بودم......
Iran (Islamic Republic of)
متین
۰۹:۴۵ ۱۶ آذر ۱۴۰۰
ترسناکترین خاطره مربوط به منه....
ی بار بچه بودم داداشم از پشت در پرید جلوم گفت پخخخخخ منم ترسیدم. یوهاهاها
Iran (Islamic Republic of)
مصطفی
۱۷:۵۷ ۱۴ آذر ۱۴۰۰
سلام من ۱۹ سالمه این داستان مربوط به ۱۷ سال پیش بود اون موقع من دو سالم بود و تو یک خونه ی قدیمی دو طبقه زندگی میکردیم طبقه پایینش مال عموم اینا بود و بالا مال ما خونه دو تا خیاط داشت حیاط پشتیش خیلی بزرگ بود و دستشویی هم ته همون حیاط بود یبار مادرم که داشت تو حیاط پشتی لباس میشست اب داغ ریخت تو چاه و باعث شد بچه جن ها بسوزن بعد از اون اتفاق یه شب داداش بزرگم میخواست بره دستشویی تو حیاط پشتی یهو یه اجر بزرگ خورد جلوش کلا خورد شد داداشم که خسابی ترسیده بود فرار کرد و رفت با مادرم برگشت ولی در کمال تعجب دید اون سنگ خورد شده نیست بعد از اون اتفاق تا سه شب اتفاقای عجیبی میفتاد شبا با اجر به شیشه های خونه مون میزدن تا سه روز این ماحرا ادامه داشت تا اینکه روز چهارم عموم یه دعا نویس حرفه ای خبر کرد اون دعا نویس تو دی حیاط پشتی یه ذکر خوند و بعد دوتا شاخ روی دیوار حیاط پشتی کشید و رفت و بعد از اون موقع به بعد دیگه هیچ اتفاقی نیفتاد.
Iran (Islamic Republic of)
آ
۰۸:۵۸ ۱۲ بهمن ۱۴۰۰
ببخشید شما دوسالگی تونو چطور یادتونه اونم با جزییات
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۶ ۱۴ آذر ۱۴۰۰
به نام خدا
اگر کسی نمازشو نخونه شیطان و جن ها هم میایند سراغتان اگر حرف های خداوند را گوش کنید و انجام دهید شیطان ازتون میترسند و سراغتان نمیایند من نماز میخونم و هیچ اثری از این صداهای عجیب غریب نیست
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۱۴ ۱۴ آذر ۱۴۰۰
سال ۶۷ بود در متزل برادرم مهمان بودم که نزدیک صبح برای وضو بیدار شدم فاصله سرویس بهداشتی تا اتاق ها زیاد بود وباید حیاط را ‌‌طی میکردم در وسط حیاط زنی را دیدم که گیسوان بسیار بلند وزیبایی داشت وسرتاسر قدوقامت او در هاله ای از نور بود خواستم به طرف اوبروم که مثل یک نوری که به شکل مارپیچ وپر از اکلیل به نظر میامد به اسمان رفت
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۱۲ ۱۳ آذر ۱۴۰۰
سلام‌من ۱۰ سالمه و یادمه که وقتی ۷ سالم بود یک داستان ترسناک الکی سر هم کردم و میگفتم که ( من یک شب خونه تنها بودم که از تویه حیاط همسایمون یه صدا های عجیب میومد من رفتم که ببینم دیدیم یک مرد با موهایی بلند و چشم های قرمز و لباسی بلند و سیاه داره از دیوار خانه ما میاد بالا من سریع پنجره رو بستم ولی اون همچنان به پنجره میکوبید بعد یهو صدایه زنگ خونمون اومد من داشتم به اون موجود نگاه میکردم و زنگو جواب دادم و درو باز کردم از آیفون هاا بعد وقتی در حال باز شد سریع سمت مامانم رفتم و دستمو به طرف پنجره بردم که دیدم اون موجود نیست) بعد ۲ سال این داستان برایم واقعی شد یعنی وقتی ۹ سالم بود.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۴۷ ۱۳ آذر ۱۴۰۰
هر کی میاد یه چیزی مینویسه میره
Iran (Islamic Republic of)
حسین
۰۱:۱۰ ۰۶ بهمن ۱۴۰۰
فقط می‌خوان بگن ما هم هستیم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۵۹ ۱۱ آذر ۱۴۰۰
بد ترین اتفاق من یک شب ساعت هشت بود داشتم درس هایم را میخواندم که از پشت پنجره هیرت زده روی زمین افتادم ما خانه ما طبقه سومه ولی یک مرد با قیافه وحشتناک روی پنجره من بود و یک هو به طبقه پایین پرید ولی چیزیش نشد و فرار کرد پدرو مادرم از اون به بعد خانه خودمان را عوض کردیم و به یک خانه دیگه رفتیم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۵۶ ۱۰ آذر ۱۴۰۰
در یکی از شبها که در اتاق خودم مشغول مطالعه بودم (اتاق من پنجره ای رو به طرف کوچه 11 متری داره) حدود ساعت 2 نیمه شب صدای دویدن با سرعت خیلی زیادشنیدم،آنقدر این دویدن سریع و شتابزده بود که به باور هیچ کسی نمی رسه !!!و من خیلی سریع کمتر از سه یا چهار ثانیه بلند شدم و پنجره را باز کردم تا ببینم که چه چیزی یا کسی می تونه با این سرعت بدوه ،باورم نمی شد که در انتهای کوچه موجودی سیاه رنگ با قدی در حدود 2.5 تا 3 متر دیدم که از نظر پنهان شد ولی اون موجود نمی دونم چطور تونست کوچه ی 120 متری رو درکمتر از2 یا 3 ثانیه بگذره و در تاریکی گم بشه!!.. اون شب تا صبح نخوابیدم .هنوزم حیرونم و با گذشت سالها از این ماجرا هر وقت یادم میاد و صدای مهیب و ترسناک اون نوع دویدن رو به یاد میارم، مو به بدنم راست میشه.
Iran (Islamic Republic of)
تا ابد و یک روز
۱۹:۴۸ ۰۷ آذر ۱۴۰۰
یکی از بدترین اتفاقات ترسناکی که برای من افتاد مربوط میشه به دوسال پیش که خونه تنها بودم و توی پذیرایی داشتم گردگیری میکردم که صدای بالا اومدن اسانسور و وایسادنشو تو طبقه ما که اخر بود شنیدم. منتظر موندم ولی وقتی کسی در یا ایفون نزد بلند شدم و از چشمی در نگاه کردم ولی کسی نبود اروم درو باز کردم دیدم یه ادم که پشتش قوز خیلی بدی داشت با چادر سیاه پشت به من روی پله ها وایساده.من خشکم زد و با حیرت بدون اینکه پلک بزنم به اون شخص نگاه میکردم که بعد چند لحظه اروم داشت برمیگشت سمتم تا خواستم به خودم بیام با سرعت سمت من دوید . منم از ترس جیغ کشیدم محکم از پشت افتادم روی زمین قشنگ سکته رو رد کردم و داشتم گریه میکردم و همونطور جیغ میکشیدم که دایی گرامی از خنده غش کرد رو زمین
Iran (Islamic Republic of)
علی
۱۳:۱۰ ۰۵ آذر ۱۴۰۰
جن وجود داره کارشون جادو و جنبل و طلسم و دعا ها رو عملی کردنه هر کیی جن داره یا خودش یا یکی از خونوادش واسش دعا یا طلسم و جادو کرده ب واسطه ی تیکه کاغذ ک فرمان داده شده عمل میکنه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۰۴ ۰۵ آذر ۱۴۰۰
من خواب دیدم کاغذ دیواری اتاقم بنفش و طوسیه بعد از خواب بیدار شدم باز دیدم کاغذ دیواری اتاقم بنفش و طوسیه تازه یادم افتاد که خونمونو نوسازی کردیم.
خخخخخخخ
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۲۸ ۰۳ آذر ۱۴۰۰
چندسال پیش من میخواستم برم توی زیرزمین خونمون که یکاری رو انجام بدم بخاطر همین درشو باز کردم ولی قبل از اینکه برم پایین یدفعه صدای افتادن قابلمه و سینی و اینا اومد
بعد منم که دیگه می‌ترسیدم برم حتی درو ببندم به یکی از اعضای خونوادم گفتم فلانی برو درو ببند
Iran (Islamic Republic of)
دختر 15 ساله
۰۸:۴۶ ۰۳ آذر ۱۴۰۰
من یک شب توی اتاق تاریک خوابیده بودم یهویی تشنم شد رفتم کمی آب با خودم به اتاق آووردم کمی از آب رو خوردم و بقیش رو کنار خودم گذاشتم چند دیقه یعد که خواستم آب خورم دیدم لیوان آب خالی هست! رفتم دوباره پرش کردم و آوردمش داخل اتاق اما نخوردمش گذاشتمش کنار خودم یه لحظه چشم هام رو باز و بسته کردم دیدم لیوان نیست همون لحظه یک صدای وحشتناکی میشنیدم باورتون نمیشه اونجا یه لحه یک چیزی دیدم برای اولین بار چشماش درشت و قرمز بدو روی سرش یک تکه پارچه ی بزرگ بود و دست هاش شبیه آدم بود اما پاهاش پنجه های خیله یلندی داشت اون لحظه نزدیک بود غش کنم یک جیغ بلند کشیدم همون چیزی که دیدم سک دفعه ناپدید شد مادرم اومد گفت چیشده من هم زبونم بند اومده بود یک دفعه نفهمیدم چی شد افتادم روی پا ی مامانم همچی رو بهشون توضیح دادم اما هیشکی حرف های من رو باور نمیکنه
Iran (Islamic Republic of)
ی دختر
۲۳:۴۶ ۰۹ دی ۱۴۰۰
سلام عزیزم؛خیلی عجیبه چون من هم همچین اتفاقی واسم افتاده،یعنی من از خواب بلند شدم رفتم آب آوردم اتاقم ی لحظه چشامو رو هم گذاشتم لیوان نبود خیلی عجیبه.
Iran (Islamic Republic of)
ـــــــــــــــــ
۲۱:۳۳ ۰۲ آذر ۱۴۰۰
من 12 سالمه نصف شب بود حدود ساعت 4 صبح بود که بیدار شدم از تشنگی داشتم میمردم بابامو دیدم که واساده تو آشپز خونه همش دست تکون میدادم گفتم که بابا آب بیار اما بابام داشت به من نگا میکرد سدا جیغ خیلی بلند بچه شنیدم ولی من فقط یه خواهر دارم که دوسال ازم بزرگ تر هست بعد چشامو مالیدم گوشامو گرفتم با دقت نگا کردم ولی باز دیدم که بابام تو آشپزخونه
هست چشامو بستم رفتم زیر پتو باز اومدم ببینم دیدم که
بابام نیست یهو اذان زد بابام بیدار شد گفت چرا بیداری داشتم سکته میکردم به خدا واقعی هست
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۳۹ ۰۲ آذر ۱۴۰۰
سلام وقتی ۵ سالم بود داشتم تو اتاقم میدویدم دنبال خرس عروسکی ام من وقتی بچه بودم با یک خرس میخوابیدم اون همیشه روی تخت من بود اما آن روز آن را پیدا نکردم و ندیدم بعد از یک هفته آن را روی مبل خانه ی عمه ام پیدا کردم من از عمه ام پرسیدم که چجور خرس اینجاست عمه ام گفت هفته پیش تو با مو های قهوه ای آمدی(در حالی که موهای من سیاهه مثل کلاغ)و گفتی این خرس مال شما من دیگر این را نمیخوام و رفتی حتی به تعارف های منم گوش ندادی ولی من یقین دارم آنجا نبودم و از آن روز به بعد هیچ عروسکی نخریدم و الان ۵ سال از آن قضیه می‌گذرد
Iran (Islamic Republic of)
ی ادم
۰۸:۱۲ ۲۵ آبان ۱۴۰۰
سلام دوستان.کامنت هایی که میزارید خیلی خیلی جالب و ترسناک هستن.ینی من مطالب خود سایت رو خوندم اینهمه نترسیدم که وقتی کامنت هارو خوندم ترسیدم.تنها تو اتاق تاریک نشستم دارم میخونم.واقعا در حد چی ترسیدم.
Iran (Islamic Republic of)
اصغر کبری نژاد اکبری
۱۰:۳۴ ۲۰ آبان ۱۴۰۰
کی مث من شبا فیلم ترسناک میبینه و بعدش راحت میخوابه؟
Iran (Islamic Republic of)
یه دختر
۲۰:۰۴ ۲۴ آذر ۱۴۰۰
من نمیدونم چرا این بززگ تر ها همش میگن فیلم ترسناک نبین شب خواب بد میبینی... برای من که اصلا اینطور نیست یعنی هزار دفعه فیلم ترسناک دیدما ولی یک دفعه هم نشده که بعدش خواب بد ببینم
Iran (Islamic Republic of)
امیر ببک
۲۲:۳۳ ۱۹ آبان ۱۴۰۰
من سه سال پیش سال ۹۷رفته بودم باغ تنها بودم اخر پاییز بود میخاستم سیب از درخت بچینم روز بود اونجا هیچکی نبود .مشغول چیدن میوه بودم که یهو صدای صوت زدن از لای درختا رو شنیدم سه تا صوت بلند کشیدن از باق خودمون ولی هیچکی اونجا نبود از لای درختا هم چیزی ندیدم .خیلی ترسیدم و زود از باق زدم بیرون و فرار کردم سمت خونه .اونجا بابام میگه جن داره .حتی روز تنها نمیتونی بری .من از نیشابورم .شهر خرو الان کا فکر میکنم .وحشت میکنم
Iran (Islamic Republic of)
آشنا
۰۹:۰۵ ۰۸ آبان ۱۴۰۰
سلام من ۱۳ سالمه ، من وقتی میخوام بخوابم نیم ساعت زیر پتو فکر میکنم تا اینکه خوابم میبره ، من غرق خواب بودم و اما صبح که بیدارشدم مامانم گفت چرا دیشب نخوابیده بودی و همش چشم هات باز بود ولی من قسم میخوری که خواب بودم مامانم میگه هرچی هم صدات کردم جواب ندادی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۲۰ ۰۲ دی ۱۴۰۰
بعضی ها با چشم باز میخوابن
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۳۸ ۰۱ آبان ۱۴۰۰
این گزارش یکی از بهترین و جالب ترین گزارش هایی بود که درباره داستان های کوتاه ترسناک هست. هنوز هم که هنوزه خیلی ها این گزارش رو می خونند و کامنت می گذارند. خواهشمندم از این گزارش ها بیشتر پخش کنید.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۳۵ ۰۱ آبان ۱۴۰۰
حدود ۱۵ سال پیش که بچه بودم و توی روستا زندگی می کردیم، کمی دورتر از روستای ما یک کارخونه بود که عموی من نگهبانش بود. اون کارخونه از خیلی وقتها پیش تعطیل بود و داخلش پُر از درخت میوه بود و تبدیل به یک باغ شده بود که اطرافش دیوار بزرگ و سرتاسری کشیده بودند و یک در بزرگ هم داشت. یادم هست یکی از روزهای آخر تابستون، عموی من کاری برایش پیش اومده بود و از پدرم خواست که یک شب به جایش نگهبانی بدهد. من هم همراه پدرم رفتم و یک روز کامل از صبح تا غروب توی باغ و کارخونه بودیم. گوشه ای از کارخونه، یک اتاق بود که مخصوص نگهبان بود و یک طرف باغ هم یک اتاقک کوچک بود که لانه ی مرغ و خروس ها بود.
نزدیک غروب که شد، مرغ و خروس ها رو به داخل لانه فرستادیم و پدرم گفت تو همین جا باش تا من برم از روستا کمی غذا برای شام بیارم. پدرم رفت و من خودم تک و تنها جلوی در اتاق نگهبانی نشسته بودم و به سرخی غروب خورشید نگاه می کردم. کم کم داشت شب میشد به طوریکه فضای بین درختهای باغ تاریک شده بود. من همون جا جلوی در اتاق نشسته بودم که یکدفعه دیدم از بین درختها، یک سایه سیاهی داره حرکت می کنه. کمی شبیه آدم به نظر می رسید اما خیلی بزرگتر و گنده تر بود. داشت به سمت لانه مرغ و خروس ها می رفت. من ترسیده بودم از جایم بلند شدم که یکدفعه از دور متوجه من شد و به من خیره شد. هوا تاریک بود و من فقط یک لحظه چشم هاش رو دیدم که خیلی بزرگ بود و برق می زد.
سریع به داخل اتاق اومدم و در اتاق رو قفل کردم. اون اتاق فقط یک پنجره خیلی کوچیک به عنوان هواکش داشت. از پنجره بیرون رو نگاه کردم، دیدم داره به سمت اتاق میاد. از ترس گوشه اتاق نشسته بودم و لامپ اتاق هم خاموش بود. صدای پاهایش را می شنیدم که اطراف اتاق راه می رفت. یهو حس کردم داره از دیوار اتاق بالا میره. بعد از چند لحظه صدای راه رفتنش رو از روی سقف می شنیدم. سعی می کرد دستش رو از داخل دودکش وارد اتاق کند. نمی دونم چقدر زمان گذشت اما من همچنان با ترس داخل اتاق بودم که متوجه شدم دیگه صدایی نمیاد. یهو تق تق درِ اتاق زده شد. اول ترسیدم اما بعدش صدای پدرم رو شنیدم که می گفت در رو باز کن. چرا در رو قفل کردی؟
در رو باز کردم و از پدرم درباره اون موجود عجیب پرسیدم. اما او گفت که هیچ چیزی ندیده است و گفت احتمالاً خیالاتی شدی و ترسیدی. بالاخره اون شب رو با هزار جور ترس و وحشت سپری کردم و دیگه هیچ وقت به اون کارخونه نرفتم.
Iran (Islamic Republic of)
دختر 15ساله
۰۸:۴۸ ۰۳ آذر ۱۴۰۰
خیلی عجیب بود واقعا
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۳۱ ۰۱ آبان ۱۴۰۰
ماجراهای توی کامنت ها خیلی جالب و شگفت آوره. توی متن خبر نوشته که ماجراهای این گزارش مال سایت ردیت هست. که زبونش انگلیسیه. یه سوال، آیا سایتی هم به زبون فارسی هست که من هم داستان ها و شعرهای شگفت انگیز (!!!) خودم رو در اونجا بنویسم؟!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۱:۱۰ ۲۴ آذر ۱۴۰۰
سلام عزیزم درسته که خدا با ما هست اما دوستان هم بعضی از داستان هاشون کاملا واقعی بود برای من هم اتفاق افتاده
Iran (Islamic Republic of)
یه دوست
۲۲:۲۶ ۳۰ مهر ۱۴۰۰
چرت پرت هست دوروغ خدا باماست امیدت به خدا باشه هیچ چیزی نیست همش چرت پرت هست که ذهن ما خراب بشه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۳۲ ۰۱ آبان ۱۴۰۰
هیولاها و مردزما و آل و سایر موجودات ترسناک در مواقع تنهایی و نیمه شب به سراغ آدم میان ....
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۱:۳۵ ۲۸ مهر ۱۴۰۰
یه شب در حیاط قدیمی پدری که برادرم وهمسرش زندگی میکردند مسغول خواندن امتحان فلسفه بودم وبا خودم توصیح وتحایل میکردم ودر حیاط تا اخر حیاط رفت وامد میکردم وقتی به اخر حیاط رسیدم همسر برادرم را دیدم که دست به کمر ایستاده به او گفتم نخوابیدی گفت نه ودوباره حیاط را طی کردم وقتی دم در رسیدم او اخر حیاط ایستاده بود در اتاق را باز کردم همسر برادرم کنار فرزندش خواب بود هنوز نمیدانم پس اون که در حیاط بود کی بود
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۴۲ ۲۸ مهر ۱۴۰۰
جالبه که هنوزم بعد این همه مدت که از پخش این خبر می گذره، بازم اینجا کامنت جدید داره. ماجراهایی که توی کامنت ها هست خیلی جالب هستند.
Iran (Islamic Republic of)
یاسین محمدی
۱۷:۱۷ ۲۶ مهر ۱۴۰۰
چند تا از اینا برای ما هم اتفاق افتاده اینا خیلی طبیعیه چرا ماوراییش می کنید
Iran (Islamic Republic of)
فرزاد
۲۳:۱۶ ۲۵ مهر ۱۴۰۰
هر چیزی تو این دنیا ممکنه اون کسایی که فکر میکنن که این چیزا وجود نداره چون خودشون تو همچین موقعیت های قرار نگرفتن اگه می‌خوان بهشون ثابت بشه ساعت 3شب برن قبرستان قدیمی اونوقت خواهند فهمید که دنیا دسته کیه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۲۱ ۱۱ اسفند ۱۴۰۰
دیقا
Iran (Islamic Republic of)
یه دوست
۰۸:۰۴ ۲۱ مهر ۱۴۰۰
همه
Iran (Islamic Republic of)
بنده خدا
۲۱:۰۲ ۰۸ مهر ۱۴۰۰
اول به نام خدا
من الان کلاس دهم هستم ولی خرداد ماه امسال که نهمی های بدبخت مجازی خوندن حضوری امتحان دادند و منم یکی از اون نهمی های بدبخت
منم یه عادت بدی دارم شبا می‌خونم
خلاصه من تو خونه تنها بودم به مامان بابام گفتم شما برید خونه مادرجون منم تو خونه بتمرگم بخونم شما سر و صدا می‌کنید نمی‌فهمم
آقا ساعت دو نصف شب شد و من تو خونه تنهاای تنها میان سیل غم ها خیلی هم خوابم میومد پلکام سنگین شده بود منم تقریباً آخرا کتاب بودم ولی می خواستم زود تموم کنم و با خیال راحت کپه مرگمو بذارم و صبح ساعت نه برم امتحان بدم از اون جایی که نمی‌خواستم خوابم ببره به شوخی بلند گفتم اگه کسی تو خونه هست به غیر از من اگه من خوابم برد خیر ببینه یه سر و صدایی بکنه تا من بیدار شم
در اتاقم هم بسته بود از شانس بد منم خوابم برد تو خونه هم تنها بودم یه دفعه در اتاقم رو یکی زد منم با صدا در از خواب بلند شدم جالب اینجا بود به غیر از من هیچ انسانی تو خونه نبود من تنها بودم تنهااااا از اونجا که خوشحال بودم صدا اومد بیدار شدم گفتم خب چرا بترسم هر کی بوده در حقم لطف کرده منم بلند گفتم دستت درد نکنه ممنون و ادامه رو خوندم و گرفتم خوابیدم بعدش هم امتحان دادم
حالا می‌خواید باور کنید می‌خواید نکنید منم امیدوارم بازم در حقم لطف کنند و بهم. کمک کنند
خلاصه اینکه همیشه بد نیست بعضی وقتا هم خوبه حتی اگه ترسناک به نظر برسه
هر کسی بود خیلی ازش ممنونم چون اگه در اتاقمو نمی‌زد خوابم می‌برد و درسا آخر رو نمی‌خوندم و امتحانم رو بد می‌دادم
خدایا شکرت که همیشه به فکر بنده هاتی
باتشکر
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۴۰ ۲۸ مهر ۱۴۰۰
باور می کنم
Iran (Islamic Republic of)
نفیسع
۱۰:۲۱ ۱۱ اسفند ۱۴۰۰
من بودم سکتع میکردم برو بابا
Iran (Islamic Republic of)
هادی
۲۱:۱۸ ۰۲ مهر ۱۴۰۰
پشتیبانی پادگان مراغه سربازبودم .سرپست ی مردکوتاه کچل دیدم بالباس ارتشی قدیمی ازاون کرمی ها که مال ۸۰ بود .پستم ت شد آمدم که بخوابم یکی از سرباز توخواب دادمیزد وگریه میکرد بزوربا سیلی و آب بیدارش کردیم .گفت ی مرد کچل داشت خفم میکرد .مشخصاتش همون بودکه من دیده بودم.ساعت۲ شب دوباره رفتیم بخوابیم که نیم ساعت بعدش ارشدمون توخواب دادزدوهمون اتفاق واسه اونم افتاد .از ترس کسی خوابش نمی‌برد منم که خسته بودم بزورخوابم گرفت ‌.نزدیک اذان بود که توخواب دیدمش آمد تابلوهارونگاه کرد وبرکشت منونگاهذکرد وباسرعت نوروناراحت امدجلوم ازترس از خواب پریدم دیدم داره اذان میگه و وقت نمازه .همون وسربازهای جدید ی سال بعدم سرپستها میدیدن .الآنم که دارم می‌نویسم همون حس ترس ودارم ودارم اشکم می‌ریزه .
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۱۹ ۱۱ اسفند ۱۴۰۰
ترسناک بود، اوم یا جن بوده یا قاتل
Afghanistan
ناشناس
۲۳:۴۸ ۳۰ شهريور ۱۴۰۰
والا زیاد ترسناک نبودن اما بهتر از هیچ بودن
Iran (Islamic Republic of)
ترک گیزی
۱۷:۱۲ ۱۹ شهريور ۱۴۰۰
یه بار تو خونه تنها بودم داشتم آشپز خونه رو تمیز میکردم و وسایل هاشو مرتب میکردم دیدم یه صدایی از حیاط میاد رفتم تو حیاط دیدم کسی نیست یکی چند بار اسممو صدا زد و صدا از حیاط میومد ولی هر بار میرفتم کسی نبود منن یکمی ترسیدم خواستم با گوش کردن به ترانه خودمو سرگرم کنم و کارمو انجام بدم ولی هر بار که هندسفری رو تو گوشم میکردم بارم یکی صدام میزد ومن کامل میشنید خاستم به صدا ها توجه نکنم ولی هر بار صدا بلند تر وبلند تر شد خیلی ترسیدم رفتم تو حیاط یکم اونجا وایسادم دوستم اومد با اون گپ زدم سرم مشغول شد ویادم رفت ولی شب موقع خوابیدن همه که خواب بودن صدایی از سقف خونه اومد انگار یکی داشت با کله و باتمام زوری که داشت به سقف لگد میزد و میدویید پدرمو بیدار کردم مرفت پشت بام دید ولی کسی نبود من صدای دیویدن تو سقف میشنیدم ولی مامان بابام میگفتن ما نمی‌شنویم الانم بعضی شب ها اون صدا هارو میشنوم ولی زیر پتو احساس امنیت میکنم نمیدونم چه حکمتیه
Iran (Islamic Republic of)
mercede007
۱۱:۲۹ ۲۲ دی ۱۴۰۰
چیزی برای ترس وجود نداره.چشم سوم شما باز شده.این موضوع بد نیست فقط باید روی خودتون بیشتر کار کنید. اگر موجودات غیر ارگانیک ( موجوداتی که بعد و محدودیت های فضای و و مکان شامل شون نمیشه) دیدین به دنبالشون نرین. سعی کنین خودتون رو داخل یک هاله ی دفاعی قرار بدین( مثل هاله ی نور که تجسم اش کنید)
Iran (Islamic Republic of)
اوکی
۱۲:۳۲ ۱۶ شهريور ۱۴۰۰
حاجی شوماها چقد گنگتون بالاس.
حالا اگه تموم شد شب ساعت 2 یا 3 برین تو کوچه خیابون ادمای تو سطل اشغالو ببینین
این از همه اون حرفاتون ترسناک تره
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۵۹ ۱۰ شهريور ۱۴۰۰
من از اول عروسیم تا الان طلسمم کردن وهنوزم ک هنوزه
اماتابحال همچین موردهایی ندیده بودم
Iran (Islamic Republic of)
A
۱۵:۰۰ ۰۲ شهريور ۱۴۰۰
ممكنه عجيب به نظر برسه و باورش سخته، ولي بخدا حقيقت داره با چشمان خودم ديدمشون، برج پنج سال ٩٩ برادرم بزرگم از خدمت تموم كرد و گفت فردا صبح بيا دنبالم منو ببر... وقتي بيدار شدم ساعت پنج خرده اي، نماز خوندم و لباس پوشيدم و اومدم تو حياط كه كفشمو تميز كنم كه يهو چيزي نوراني تو اسمان توجهمو به خودش جلب كرد وقتي بهش نگاه كردم ديدم، يه نور تو اسمان معلق بود يهو رفت سمت ديگه و يهويي استاد بعد و نوري كه به نظر مياد ستاره است، يهو رفت دنبالش انگار يكي سراغ ديگري ميرفت با سرعت بسيار زياد بيشتر از سرعت جنگنده. داشتن صدايي ميدن أما معلوم نيست كه چيه صداش خيلي ضعيف بود انگار مانور بود، نزديک پنج دقيقه داشتن تو اسمون پرواز ميكردن، اومدم پدرم كه تنها تو هال ميخوابه بيدارش كردم گفتم پدر بيا ببين تو اسمان، گفت چيه بهش گفتم خلاصه ، باور نكرد گفت حتما هواپيما ديدي، ولي اگه هواپيما بود مستقيم ميره نه در هر ثانيه چنتا دور ميزنه دور خودش، وقتي داشتن حركت ميكردن اول يواش و بعد يهو ميپره اون سمت اسمان، وقتي اومدم بيرون فكر كنم داشتن ميرن ديگه چون نزديك طلوع بود، انقدر تحقيق كردم و خوندم تا فهميدم اين حركات ووسرعت و... مال سفينه مافوق صوته كه بيشترش توسط امريكا رصد ميشه خصوصا منطقه٥١ نوادا، بعد از چند روز تو اخبار نوشته بود كه يك يا سه نور مخفي تو جاده ابادن بود حتي فيلم هم گرفته بودن و چندتا عكس، ولي مطمئنم كه واضح ديدمشون و اصلا توهم نبوده...
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۱۰ ۱۴ مرداد ۱۴۰۰
پس چرا من هیچی نمی‌بینم هرچقدر داستان ترسناک میخونم فیلم ترسناک میبینم تو تاریکی تو باغ حیاطمون نگاه میکنم هیچ خبری نیستش
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۵۵ ۰۳ آذر ۱۴۰۰
تو دنبال شر میگردی یچه بشین که اگه جنی چیزی ببینی پشیمون میشی هان از من گفتن بود
Iran (Islamic Republic of)
ممد
۲۲:۳۸ ۲۸ آذر ۱۴۰۰
دادا ازت میترسن لابد
Iran (Islamic Republic of)
Mohamed
۱۲:۲۴ ۳۱ تير ۱۴۰۰
سلام.
من وقتی سنم خیلی کم بودیه شب با مادرم اینا و فامیلام تو چادر خوابیده بودم صبح که پاشدم مادرم گفت تو خجالت نمیکشی انقدر مازو دیشب اذیت کردی؟خیلی تعجب کردم گفتم من؟گفت پس کی؟تو دیشب از بس سر و صدا دادی و جیغ کشیدی و... نژاشتی ما بخوابیم. بازم گفتم من؟.
به قران قسم می خورم اصلا من هیچی یادم نمیومد فقط یادم میومد که خیلی خسته بودم و تا سرم رو رو بالش گذاشتم خوابیدم.نمیدونم قضیه چی بود.شاید تو خواب مثل اونا که تو خواب راه میرن بوده فقط من جیغ میزدم.نمیدونم ولی بقران راسته نمیدونم اصلا چی میگفتن هیچی یادم نمیومد.شاید هم جن زده شده بودم.هرچی بود من هیچی یادم نیومد و نمیاد
Iran (Islamic Republic of)
یاسین محمدی
۱۷:۲۳ ۲۶ مهر ۱۴۰۰
ببخشید اما این اصلا ماورایی نیست من با چشمای خودم دیدم که آدم خواب با چشم باز راه میره حتی جوابم میده ولی خوابه.اینا کار مغزه نه چیزای ماورایی.بعدشم هیچی یادتون نمیاد چون خواب بودید
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۲۲ ۲۵ تير ۱۴۰۰
چقدر جالب و عجیب
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۵۸ ۲۵ تير ۱۴۰۰
یک روز بود که من در خانه تنها بودم و هیچ کس جز من توی خونه نبود. من هم روی کاناپه نشسته بودم که دیدم یه صدایی مثل
شکستن از توی اشپزخونه میومد. وقتی رفتم نگاه کنم دیدم یکی از لیوان های شیشه ای مون افتاده روی زمین. خیلی برام عجیب بود چون اون لیوان دقیقا جایی قرار داشت که احتمال افتادنش غیر ممکن بود.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۳:۱۵ ۲۵ تير ۱۴۰۰
یک بار رفتم کوچه فوتبال بازی کنم تنها بودم ظهر بود، ناگهان از کوچه بالا پشت بام خانه خودمون رو دیدم یه موجود ترسناک به شکل پیرمرد رو دیدم با قد بلند ۳ متری که یه چوب دستش بود و من رو نگاه میکرد، ایستاده بود نگاه سنگین و ترسناکی داشت، لباس های قدیمی و عجیبی پوشیده بود، سریع رفتم بالا پشت بام دیدم نیستش غیب شده بود، این ماجرا واقعا برام اتفاق افتاده بود
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۱:۲۵ ۲۴ آذر ۱۴۰۰
عزیزم حتما گرما زده شدی چرت و پرت دیدی
Iran (Islamic Republic of)
Ali
۲۲:۵۷ ۲۴ تير ۱۴۰۰
بشنوید داستان نوزادی که به سخن درآمد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۴۶ ۲۴ تير ۱۴۰۰
سلام من 13 سالمه زمانی 8 سالم بود توي شهرک بوديم داخل شهرک گربه زیاد بود یک‌ شب تو پارک شهرک بودم رفتم باغ شهرک یهو ديدم 2 تا چشم‌ اون‌جا بود بدنشم اصلآ معلوم‌ نبوده و اون‌جا کاملا تاریک بود فکر کردم گربس برای اینکه مطمئن شوم یک‌ سنگ بهش پرتاب کردم اما هیچ اکثرالعملی نشون نداد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۳۸ ۲۴ تير ۱۴۰۰
دروغه ه،ه یانا این کامنتا هم دارن دروغ می گن اصن عکس اول ضایعست فتو شاپه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۴۰ ۲۵ تير ۱۴۰۰
چی دروغه ؟ همه اینا اکثرأ واقعیت داره بعضی وقت ها اتفاقات عجیب و ترسناکی برای بعضی از مردم دنیا اتفاق می افته ، مثلا دایی من می‌گفت که هنگام رد شدن از جاده ای در اردبیل نورهایی عجیب رو میبینه که در آسمان شناور بودن و حرکات عجیبی انجام میدادن اونم چندین بار.. یا مادر بزرگم می‌گفت ده ها بار جن ها رو دیده بوده از نزدیک که سوار اسب میشدن و حیوانات رو اذیت میکردن، این چیزها واقعیت داره، واقع بین باشیم.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۳۶ ۲۴ تير ۱۴۰۰
یک روز من و دوستم درحالی بازی بودیم که حرف ما ،در مورد جن شد مادر بزرگ دوستم گفت که وقتی بچه بوده است با مادرش وارد حمام های قدیمی می شود و وقتی وارد میشوند می بینند که چند نفر داخل هستند و پاهایشان مثل ثم گوسفند است و تشت های آب روی سرشان است و مدام خودشان را تکان می دهند
Iran (Islamic Republic of)
آنیتا
۱۴:۴۵ ۲۴ تير ۱۴۰۰
چند ماه پیش با مادر و پدر و برادر کوچکترم به باغمون تو دماوند رفته بودیم.تو باغمون یه خونه تقریبا ۵۰ متری یه طبقه ساختیم که یه زیر شیروونی هم داره و بقیه فضای باغ پر از درخته و یه قسمتش رو هم تاب و سرسره برای برادرم درست کردیم.شب، بعد از اینکه با خانواده بال های مرغی که برای شام درست کرده بودیم رو خوردیم قرار شد من استخوان های باقی مونده رو به یه سگه که همون نزدیکی زندگی می کنه و ۴تا توله داره بدم،وقتی به در رسیدم دیدم اون سگه مثل همیشه پشت در منتظره.یکی یکی استخوان ها رو براش می انداختم پشت در تا بخوره که ناگهان شروع کرد به خر خر کردن و به پشت سر من خیره شده بود.من که واقعا وحشت کرده بودم ناخودآگاه به پشت سرم نگاه کردم و یه آدم غریبه رو دیدم.همینطور بهش خیره شده بودم می خواستم فریاد بزنم ولی حس کردم اگه ساکت بمونم بهتره.اون یه مرد قد بلند بود که لباس سیاهی هم پوشیده بود و یه چاقو هم دستش بود.با وجود اینکه هوا تاریک بود ولی باغمون اونقدر نور داشت که بتونم چهرش رو ببینم.اون مرد هم بدون اینکه حرکتی بکنه فقط به من خیره شده بود.بعد از چند ثانیه چشمام رو محکم بستم و جیغ کشیدم وقتی دوباره چشمام رو باز کردم دیگه اون مرد اونجا نبود و خانوادم با سرعت به طرفم میومدن تا ببینن چه اتفاقی افتاده.من براشون موضوع رو تعریف کردم ولی هیچ کدوم حرفم رو باور نکردن
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۳۷ ۰۷ بهمن ۱۴۰۰
آفرین جن ترسوندی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۱۱ ۲۴ تير ۱۴۰۰
من ۱۱ سالمه همین امروز بود که وقتی میخاستم جای خوابیدنم را جمع کنم یهو چوب جالباسی تکون خرد ولی کسی اونجا نبود رفتم نزدیک صدای حرف زدن شنیدم ولی کسی خونه نبود توجوهی نکرنم ولی وقتی که اومدم پایین دادم که یک تصویر مثلث تک چشم رو دیدم ولی چتور اون موقع برق ها رفته بود من خیلی ترسیده بودم همون مقع سوره ناس رو خوندم که درمورد جن هستش وقتی داشتم سوره رو میخوندم تسویر داشت کمکم کم رنگ تر میشود یحو یادم اومد که نمازم رو نخوندم وقتی نمازم رو خوندم هیچ چیزی ندیدم و خدارو شکر کردم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۰۲ ۰۳ آذر ۱۴۰۰
پس اینه عواقب نماز نخوندن بچها همیشه نمازتون رو بخونید به خدا ضرر که نمیکنید فایده هم داره
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۳۳ ۲۴ تير ۱۴۰۰
وایییی چ گربه خوشگلی دارین
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۰۷ ۲۴ تير ۱۴۰۰
ما توی شمال یه خونه داریم نزدیکای خونمون یه خونه هستش که اکثرا خالیه توی بالکنش یه عروسک سرامیکی بود بالکن تا جایی که به عروسک میرسید بود یه پرده زخیم داشت قشنگ یادمه ۱۰ سالم بود عروسکه چتری تا وسط پیشونی داشت رنگ موهاش نارنجی کدر بود سه تا گیس داشت رنگ کلاهش قرمز بود یه لبخند داشت لباسشم قرمز بود یکی از دستاش به صورت جمع بود و انگشت اشارش بالا بود دستش نزدیک دهنش بود روی یه چیز آهنی نشسته بود.....

من اون موقع با بچه های کوچه بازی می کردم داشتم می رفتم دنبال بچه ها که یه صدای از بالکن خونهه شنیدم نگاه کردم خیلی عجیب بود توجه نکردم رفتم دنبال بچه ها ولی هیچکدوم نمی اومدن رفتم که خودم بازی کنم نا خواسته به عروسک خیره شدم بد صدای ماشین اومد که داشت از کوچه بیرون میرفت وقتی از کوچه خارج شد دباره به عروسک نگاه کردم سرش به سمت چپ متمایل شد جوری که دستش که انگشت اشارش بالا بود رفت رو لپش چند قدر عقب اومدم تا ساعت هشت واسه خودم دچرخه سواری کردم هوا تاریک شده بود دوباره نگاه کردم عروسک به ترز عجیبی اونجا نبود ولی یه پسر بچه که کلاه و لباس آبی داشت از پشت اون پرده بالکناومد بیرون من سریع رفتم خونه...

فرداش اونایی مال اونا بود بالاخره اومدن داشتمبا بچه ها بازی می کردم که توپم افتاد تو خونشون در زدم در رو باز کردن و توپ رو برداشتم از خانومه که در رو واسم باز کرد و تقریبا ۳۰ سالش بود در مورد تکون خوردن عروسک گفتم خیلی عجیب در جواب گفت: نمی دونم ما به اتاق بالا که بالکن داره دست رسی نداریم چشمام گرد شد و تشکر کردم...
ما از خونه ی شمالمون برگشیم خونه ی خودمون دفعه بعد که برگشیم پرده بالکن کاملا کشیده شده بود...........
Iran (Islamic Republic of)
احسان
۱۰:۱۸ ۲۴ تير ۱۴۰۰
من یه روز با دوستم تو صحرا رفتیم آنجا یک خانه خراب بود دوتایی رفتیم اونجا یک چشم جهان بین روی دیوار خونه کشیده شده بود
Iran (Islamic Republic of)
محمد باقر
۱۰:۰۹ ۲۴ تير ۱۴۰۰
چه عجیب یه خورده ترسیدم منم‌ اتفاقات این چنین تجربه داشتم که قابل بیان نیست
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۰۳ ۲۴ تير ۱۴۰۰
مضخرف
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۰۲ ۲۴ تير ۱۴۰۰
واسه ما هیچ کدوم اتفاق نیفتاده تا الان شکر خدا
Iran (Islamic Republic of)
امیر
۰۹:۵۱ ۲۴ تير ۱۴۰۰
شاید با ورتون نشه اما به خدا قسم راست میگم تقریبا 7 سالم بودم وساعت حدودن 12 شب بود که به پدرم اسرار کردم برایم از مغازه خوراکبی بخرد مغازه تقریبا به خونمون نزدیک بود خلاصه من و پدرم از خونه خارج شدیم و داشتیم راه میرفتیم هیچ کس هم تو خیابون نبود هنوز زیاد از خونه دور نشده بودیم که من و پدرم یهو دیدیم یه نور خیلی بزرگ از تو آسمون افتاد رو ما دقیقا یادمه از پشت ابر ها تو آسمون دقیقا مثل سفبینه موجودات فضایی ولی ما هرچی به آسمون نگاه کردیم منبعشو ندیدیم و بعد چند دقیقه رعیت ما توصت این نور به یک باره نور غیب شد و من هنوزم معتقدم اونا فضایی ها بودن
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۱:۳۴ ۲۴ آذر ۱۴۰۰
عزیزم چند سالته که اعتقاد داری فضایی ها وجود دارن
Iran (Islamic Republic of)
hh
۰۷:۱۸ ۱۸ دی ۱۴۰۰
داداش اون ماهه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۱۸ ۲۴ تير ۱۴۰۰
یه شب تو خونه تنها نشسته بودم و کتاب قلعه حیوانات رو می خوندم که ناگهان صدای بلند و وحشتناکی من رو از جا پروند.وحشت کرده بودم و قلبم تند تند می زد چند ثانیه گذشت و دوباره این صدا اومد.ولی ایندفعه که خوب دقت کردم فهمیدم صدای سگ همسایمون بوده.
Iran (Islamic Republic of)
الهه
۰۴:۰۵ ۲۴ تير ۱۴۰۰
حدود ده سال پبش وقتی شوهرم فوت کرد و منو با دوتا بچه تنها گذاشت برادر شوهرم بخاطر صاحب شدن خانه بزرگ ما دست بکار شد ابتدا به اشکال مختلف خواست مارا راضی کند که نتوانست آنگاه دست بدامان رمالان شد دعا و جادو درست میکرد و در خانه ما در باغچه دفن میکرد یا با آب در خانه میپاشید شبها از توی اتاق خواب صدای پچ پچ میامد چون برمیخواستم قطع میشد فضای خانه وهم آلود و ترسناک شده بود یک شب بارانی شبح سفیدی پشت در شیشه ای هال دیدم از پشت شیشه مشجر آنرا بصورت پیرمردی عریان و چروکیده میدیدم چون دستم به سمت در رفت پرید و رفت هیچ نشانه ای هم در حیاط بجا نگذاشته بود من در همه اتاقها قرآن گذاشته بودم وزیر بالش هر کداممان یه کارد آهنی و مقداری نمک گذاشته بودم خداوند را سپاسگزارم که بمن شجاعتی داده بود که تاب تحمل این فضای وحشتناک را میاوردم و نمیترسیدم ودر ضمن نمیتوانستم چیزی بگویم چون اگر برادر شوهر میفهمید که جادوهایش اثر دارد ممکن بود با ان رمال از خدا بیخبر بلای بدتری سر ما بیاورد خلاصه دوستان شبها خواب راحت و روزها آرام و قرار نداشتم حالا اما همه چیز گذشته خانه مان انحصار وراثت شده و برادر شوهر هم که دید کار از کنترلش خارج شده دیگر دست از سرمابرداشته ولی گاهی با خودم فکر میکنم چرا حلالیت نمیگیرد مگر به روز قیامت اعتقاد ندارد راستی چگونه میشود که انسان به درجه ای از رذالت میرسد که به زنی و دو بچه بیگناه رحم نمیکند و همین آدم از خدا انتظار ترحم و از بقیه انسانها توقع احترام و محبت دارد "خداوند لحظه ای مارا بخودمان واگذار نکند"
Iran (Islamic Republic of)
ندا
۰۰:۲۶ ۲۴ تير ۱۴۰۰
همش الکی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۲۹ ۲۴ آذر ۱۴۰۰
عزیزم چشاتو وا کن دنیا رو همون جور که هست ببین
Germany
ناشناس
۰۰:۲۰ ۲۴ تير ۱۴۰۰
یک بار 6 یا 7 ساله بودم دقیقا خاطرم هست یه گربه سیاه دیدم ظهر بود و کوچه خلوت من هر طرفی میرفتم اونم دقیقا همون طرف میرفت! من هر حرکتی که انجام میدادم دستم رو بالا میگرفتم اونم دستش رو بالا میگرفت مینشستم اونم مینشست زمین! هر کار میکردم اونم دقیقا همون کار رو انجام میداد! خلاصه از وسط کوچه هر طرف کوچه میرفتم که یه طور به سمت خانه برم نمیذاشت رد بشم گربه سیاه و بعد از کلی گریه کردن برادرم از خانه اومد و اون گربه سیاه رنگ و مرموز فرار کرد! خدایی این ماجرا واقعیت داره و همون چیزی رو که دیدم گفتم!
France
ناشناس
۰۰:۰۷ ۲۴ تير ۱۴۰۰
من در عالم بچگی یک بار دیدم 3 تا مورچه سوار یک هلیکوپتر کوچک شدن و حرکات نظامی انجام میدادن!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۵۳ ۲۳ تير ۱۴۰۰
اینا واقعا درسته؟
عجب دنیایی داریم ما
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۱۰ ۰۳ آذر ۱۴۰۰
نصف حرف هایی که بقیه میزنن درسته نصفش چرت
Iran (Islamic Republic of)
علیرضا قربانزاده
۲۲:۳۶ ۲۳ تير ۱۴۰۰
اکثرش چرت و پرت بود
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۰۳ ۲۳ تير ۱۴۰۰
من هم طولانی هست فقط بگم یک نور که با قطعه های منظم از نور کامل داخل باغ جدا میشد و درست وسط درگاه باغ بصورت سایه روشن حرکت به کف رودخانه بعد سه تا نود که از طرف دیگه رود خانه به سمت بالا حرکت کرد ترسیدم در خانه را بستن رفتم پشت پنجره نگاه کنم دیگه نبود از صدای در ترسیده و رفته بودند
Iran (Islamic Republic of)
ی آدم
۰۸:۳۴ ۲۵ آبان ۱۴۰۰
سلام دوست عزیز.خوشبحالتون حداقل سفینه یا اینطور چیزا دیدین.تو تبریز یه خونه هایی هستن که میگن توش جن و ارواح هست.من خودم هم اعتقاد دارم.ی بار شب بود داشتیم از اون مسیر برمیگشتیم خونمون من به یکی از اتاق های تاریک اونجا خیره شدم.یدفعه ی چیز سفید اومد اونجا واستاد بعد غیب شد.یاد این میوفتم شبا خوابم نمی‌بره.خیلی ترسیدم اونموقع
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۲۰ ۰۳ آذر ۱۴۰۰
من تو روستا زندگی میکنم بعد یک روز رفتم خونه دوستم ، دوستم رفت یک خورده خوراکی بیاره من همونجا منتظرش موندم یک هو از زیر در یک پا دیدم دقیقا یادم میاد که اون پا پنجه های خیلی بلندی داشت و رنگش هم خاکستری یا تقریبا قهوه ای کمرنگ بود دوستم رو صدا کردم دوستم در رو باز کرد من صورت و بدن کامل همون چیز رو دیدم حیلی ترسناک بود با انگشتم به اون اشاره کردم دوست اونجا رو نگاه کرد اما گفت چیزی ندیدم چند بار چشمامو مالیدم اما اون نرفت یک نمیدونم چیشد همه جا تاریک شد بعدش رو یادم نیست...
Iran (Islamic Republic of)
علی قاسمی
۲۱:۳۰ ۲۳ تير ۱۴۰۰
دوستان به والله قسم من دراز کشیده بودم تو خونه هنوز نخوابیده بودم که یه دختر کوچولو اندازه یه عروسک از اتاق خواب اومد بیرون اومد از سر من رد بشه بره اشپزخونه ولی منو دور زد از نوک پاهام رد شد ورفت الان ده یازده ستل میگذره تا حالا جایی نگفتم الانم حرف نمیزنم مینویسمش اونروز تنها بودم خونه رو هم تازه از خریده بودم یه دعا نویسم اونجا رفت امد داشت من ۴۴ سالمه دروغ نمیگم اعتقاد داشته باشید ما تنها نیستیم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۳۰ ۲۳ تير ۱۴۰۰
یک بار در مدرسه زنگ تفریح در کلاس مقطع راهنمایی بودم و با دوستام یک بازی عجیبی میکردیم دوستم به من گفت چند تا عدد بگو تا فکرت رو بخونم چند تا عدد گفتم بعد بهم گفت که به چی دارم فکر میکنم یعنی دقیقا فکرم رو خوند و حتی تعداد اعضای خانواده و فامیلمم گفت! ( 2 نفرشون این بازی رو بلد بودن ولی هر چی گفتم به منم یاد بدید یاد ندادند) بازی عجیبی بود که حتی فکر و آینده انسان رو میتونست تشخیص بده ... واقعا این برام اتفاق افتاد و هنوز سر اون بازی عجیب با دوستانم در تعجب هستم.
Iran (Islamic Republic of)
مه
۲۱:۲۷ ۲۳ تير ۱۴۰۰
ما تو خونمون یه ویترین گنده داریم همش هر روز یه صدا تاق تاقی از پشتش در میاد حالا نمیدونم موشه سردو گرم شدن هواعه یه جن
Iran (Islamic Republic of)
گرگ‌آبی
۲۱:۱۸ ۲۳ تير ۱۴۰۰
نمیدونم‌چرا‌وقتی‌خوابم‌ووقتی‌بیدارم‌میبنم‌۶‌گل‌به‌لنگ‌زدیم
Iran (Islamic Republic of)
وحید
۲۱:۱۵ ۲۳ تير ۱۴۰۰
من زمانی که کودک 4 ساله بودم به مدت چند سال یه جفت چشم قرمز کشیده میدیدم و بقیه اون رو نمیدیدند بسیار وحشتناک بود . آخر شب ها اون یه جفت چشم قرمز کشیده در لامپ و مهتابی دیده میشد یادمه هر شب میدیدم جیغ وحشتناکی میکشیدم که همه خانواده از خواب بلند میشدند و فکر میکردن که من کابوس دیدم یا خرافاتی شدم ولی من واقعا میدیدمشون و فقط به چشم من دیده میشد!!.

هنوزم یادمه اون جفت چشم رو فوق وحشتناک بود( نه دماغ داشت نه شکل خاصی فقط یک جفت چشم کشیده قرمز رنگ که من رو نگاه میکرد در لامپ و مهتابی) . بعدها مادرم من رو بعد از دو سال برد پیش یک دعا نویس ریش سفید که پیرمرد بود و اون دعا نویس به مادرم گفت پسرت رو جن ها اذیت میکنند بعد دعایی نوشت که دیگه من اون جفت چشم ترسناک رو ندیدم...

اینم بگم خانه ما قدیمی بود و از زیر زمین خانه ما صداهای ترسناکی میامد مثلا درب زیر زمین در جلوی خود ما باز و بسته میشد! خدا رو شکر سال ها پیش از اون خانه کوچ کردیم بعد دیگه اون اتفاقات ترسناک رخ نداد در خانه جدید.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۳۷ ۲۴ تير ۱۴۰۰
اتفاق عجیب و جالبی بود ممنون
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۵۲ ۲۳ تير ۱۴۰۰
اون خانوم به شوهرش خیانت می کرده توی داستان اولی
ممکن ترین دلیل
ولی چون خانوم کار بلد بوده قضیه رو ترسناک کرده خخخخخخخ
Iran (Islamic Republic of)
رقیه
۲۰:۵۱ ۲۳ تير ۱۴۰۰
دو یا سه هفته قبل بود که تو یکی از سایت ها درباره نحوه بازکردن چشم سوم خوندم کنجکاو شدم و اون مدیتیشن رو انجام دادم توانایی های زیادی پیدا کردم اما اون هایی که اونور بُعد هستن اذیتم میکنن
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۱۳ ۲۴ تير ۱۴۰۰
دنبال علمای غیرمفید نباشید...
Iran (Islamic Republic of)
ابوالفضل
۱۸:۴۸ ۲۳ تير ۱۴۰۰
یه شبی چند سال قبل خواستم وانت رو جابجا کنم بردم تو راهرو طویله مون بعد که پیاده شدم دیدم فرغون وسط راهرو پشت وانت افتاده تعجب کردم مطمئنم بار وانت نبوده و اگرم بوده می افتاد متوجه می شدم رفتم از خانواده پرسیدم که شما گذاشتید فرغونو گفتند نه
به احتمال زیاد راستشو گفتند چون فاصله شون زیاد بود ه و مشغول به کارشون بودند و من هم که بلافاصله از وانت پایین اومدم
دوربین هم داشتیم گفتم بعدا نگاه می کنم اما نمیدونم یادم نمیاد نگاه کردم پیدا نکردم یا اصلا نگاه نکردم الانم دوربین ها خرابه
وقتی بهش فکر میکنم ممکنه ازش رد شده باشم برا همین افتاده بود ولی اونقدر فضا نبود که جا برای وانت باشه هم برا فرغون بعدشم وسط راهرو بود!
Japan
ناشناس
۱۸:۳۲ ۲۳ تير ۱۴۰۰
حدود یه سال پیش خواهرم خونه مادربزرگم بود وقتی به اونجا میره نتش قطع میشه حدود ساعت ۲ میره داخل حیاط زنعموم روی ایوون بود و منتظر خواهرم بود خواهرم زیر یه درخت قدیمی میره شلوارک هم پوشیده بود وقتی بر می گرده هم مریض میشه و هم پاش کبود میشه و همه دیده بودن که پاش کبود نبود
یه بار دیگه دختر عموم خونه ما بود و خیلی خیلی کوچولو بود حدودا ۳ سالش بود یهو گفت پیشی یه پیشی داخل اتاق دیدم وقتی رفتیم داخل اتاق هیچ چیز نبود اینم بگم که پشت خونه ما یه خونه مطروکست که هیچ کس داخلش زندگی نمی کنه
و یه بار دیگه میخواستم برم حموم شالم رو برداشتم و بغل سبد گذاشتم حتی خم هم شدم بعدش رفتم اتاق و به فاصله چند ثانیه اومدم پیش سبد ولی این بار شال داخل سبد بود نه کنارش
یه بار هم شب روی مبل خوابیده بودم و مامانم آشپزخونه بود بابام هم داخل اتاق خوابیده بود داخل خواب صدای این رو شنیدم که یک مرد داشت اسمم رو خیلی آروم بغل گوشم صدا میزد وقتی از خواب پاشدم دیدم بابام خوابه و هیچ مردی وجود ندارع
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۰۷ ۲۳ تير ۱۴۰۰
منهم یکبار دیدم موز کیلو هزار تومانه بعد دیدم حواب بوده کیلو 30 هزار تومنه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۳۳ ۲۶ مهر ۱۴۰۰
قشنگ گفتی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۰۴ ۲۳ تير ۱۴۰۰
بچه های من تا سن 6 سالگی فکر مرا می خواندند . اتفاقی هم نبود چون تکرار این اتفاق زیاد بوده و هر بار چیزهای عجیبی رو متوجه می شدند . قطعا این یک اتفاق عجیب است !
فکر می کنم همه انسانها این حس رو دارند ولی وقتی بزرگ می شوند این حس ضعیف می شود .
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۵۴ ۲۳ تير ۱۴۰۰
حدود 3سال پیش بود،یه روز وسایل شیرینی پزی رو روی زمین چیدم که شیرینی درست کنم، رفتم بسمت ظرفشویی که چیزی بردارم، ناگهان همزن که به برق وصل بود، خودبخود شروع بکار کرد، البته تو خونه اتفاقات عجیب و غریب زیادی می افتاد، مثلا تو یکی از اتاقها شب تاصبح صدای کوبیدن به دیوار میومد. یا اینکه اکثر مواقع قاشق چنگالهایی که استفاده میکردم، تعدادشون کم میشد، و بعد از چند روزی بازهم پیداشون میشد،اوایل که به همسرم میگفتم ، میخندید و باور نمیکرد ولی بعد از چند سال که تو اون خونه بودیم، باور کرد، که حتما اجنه تو اون خونه هستن
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۴۱ ۲۳ تير ۱۴۰۰
من یه بار یه خواب عجیب دیدم خواب دیدم رفتم به پارک و پارک فقط یک وسیلیه ی بازی عجیب داره بعد یه سوراخ وست اون بود من توی اون پرت شدم و وارد یه هزار توی بی پایان شدم.
Iran (Islamic Republic of)
علیرضا قربانزاده
۲۲:۳۸ ۲۳ تير ۱۴۰۰
وسط درست می‌باشد نه وست
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۳۰ ۲۳ تير ۱۴۰۰
من که اصلا این جور چیز هارو باور نمیکنم
بنظرم دوستان عزیز بریم FNAF(five night at Freddy) بازی کنیم و Freddy بیاد ما رو بگیره بخوره
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۲۵ ۰۱ آبان ۱۴۰۰
بازی خیلی سختیه !!! من که اصلاً نفهمیدم چجوری باید بازی انجام بشه !!! فقط اینقدر تاریک بود که چشمام درد گرفت !!!
۱۲۳