یه کابوس دردناک فوت پدرم پنج ماه بعدبرادرزادم توتصادف فوت شد باعث مرگ داداشمم که ازغصه دخترش ایست قلبی کرد مامانم ازغصه دادشمم ایست قلبی شد خیلی ناراحتم توروخدا برام دعاکنین
سلام
منم دوماه پش مامانی عزیزمو از دست دادم مادر بزرگم بود از بچگی تا ۳۸ سالگی باهم زندگی کرده بودیم دوتایی شبا پیشش میخوابیدم و ازش مراقبت مبکردم تمام عشقم بود برام ارزوی صبر و تحمل کنید
منم الان بیشتر از ۳ هفتس شوهر عزیزم از دست دادم توی تصادف . سرم پر از افکار پریشانیه از ترس و تنهایی و واویلا از این غم که فک نکنم هیچ وقت برام تموم شه . وقتی شوهرت دوست و همراهت باشه و وابستگی شدید عاطفی . چه کنم ؟
سلام منم ۱ هفتس پسر خاله عزیزم که عشق رویا هام بود و قرار بود باهم ازدواج کنیم رو از دست دادم وقتی به صفحه تلگرام آفش نگاه میکنم دیونه میشم .کوه بود برام تو این زمونه لطفا برام صبر بخوایین .
سلام لطفا برای کلیه اموات فاتحه و صلوات ، اگه کسی از اقوام فوت شده ها این نظرات را می خونه تو را به خدا هوای بچه ها و خانواده داغ دیده را داشته باشید اقوام ما که مادره با 83 سال سن و داشتن شرایط مالی مناسب بعد از 2 ماه مادره درخواست ارث پسرش را از دادگاه داشت و خیلی مشکلات حاشیه ای برایمون ایجاد کرد
سلام از خدا آرزوی صبر دارم برای تمام هم وطن های خوبم که عزیزی از دست دادن تا کسی اتفاق براش نیفتاده باشه نمی تونه درک کنه ،خیلی سخته من هم در حادثه حین انجام کار پدر خانمم جلوی چشمام پر کشید ورفت خیلی باش دوست بودم چون برای من کار می کرد هرگز فراموشم نمی شه داره یک سال می شه هر لحظه از فکرم بیرون نمی ره تو را خدا براش فاتحه و صلوات الهی هیچ کس غم عزیز نبینه
روزي كه پدرم چشماش رو براي هميشه بست و من رو در مقابل كابوس زندگيم قرار داد هنوز جلوي چشممه هرگز نخواستم و نتونستم باور كنم بهترين دوست يار و بهترين باباي دنيا عزيزترين ادم زندگيم رو با وحود داشتن همسر و ٢ فرزند ، از دست دادم
الان ١١ ماه گذشته
ولي من بيشتر شب ها خوابش رو ميبينم و انگار من يه دنياي ديگه تو اون شبها دارم
وقتي بيدار ميشم اول ميخندم و خوشحالم از اينكه دلتنگيم كمي با ديدنش كم شده ولي دوباره غمگين ميشم
گاهي دلم ميخواد بميرم تا به اون برسم كاش بچه نداشتم
سلام من دوهفته است که برادرنازنینم پاره ی تنم همه وجودم و ازدست دادم ۱۸سالش شده بود به خدادارم دیوانه میشم اصلا باورم نمیشه شمارا به خدادعاکنید حالم خیلی خیلی بده صورت قشنگش لبخندقشنگش حرفات کاراش جلوی چشمامه شمارا به خدابین چکارکنم
ناشناس
۱۲:۱۶ ۱۱ شهريور ۱۳۹۵
من الان 80روزه که دختر عزیز و خوشکلم که هفت ماهش بود رو از دست دادم، بچه اولم بود، دارم تو خونه از تنهایی دیونه میشم از زیبایی مثل فرشته ها بود، تو رو خدا برام دعا کنید خدا جاش برام پر کنه، غم از دست دادن عزیز خیلی سخته...
من الان دو ماهه همسر مهربون و عزیزتر از جانم رو از دست دادم الان هم یک لحظه از خاطرم بیرون نمیره خیلی رنجو عذاب میکشم شبو روزم باگریه سپری میشه نمی دونم چی کار کنم یه پسر8ساله هم دارم هرروز بهونه مامانشو می کنهو گریه میکنه خیلی خیلی سخته برامون دعا کنید خدا نصیب هیچ انسانی نکنه
پدرم را از دست دادم هنوز سومین شب هفتش نشده سگم رو هم از دست دادم تو خونه مراسم ختم داشتیم مجبور بودیم بخاطر مراسم ببریمش جای دیگه اونجابهش نرسیدن گرسنگیش دادن ضعیف شده بود مریض شد اما با ندانم کاری من از بین رفت نباید بهش آب می خوروندم انگار خودم کشتمش خدایا قوز بالا قوزه دو تا رو از دست دادن سخته دلم خیلی براش تنگ شده بود منتظر بودم بعد از تموم شدن مراسم ببینمش
من همسرم را ازدست دادم خیلی برام عزیز بود شاید تصور از دست دادنش برام خیلی سخت باشه ولی از خداوند ممنونم که دلم پر از عشق خداوند و ایمان به روز قیامت است و همین فکر که یک روز ی پیش همسرم میرم باعث میشه دلم آرام گربه
همسر مهربانم دو ماه پيش در جواني و در كمال سلامت دچار ايست قلبي شد و در كمال ناباوري تو دستاي من در منزل در گذشت. واقعاً دختر با محبت و با معرفت و مظلومي بود و هيچ كس جز خوبي ازش چيزي به ياد نداره. من خودم را مسئول مرگش مي دونم و تحمل فقدانش برام خيلي خيلي سخته.
سلام مادر خانمم روز 21دی94عمرشون به شما دادن 2دخترو4پسر داره اینا تو زندگیشون خیلی به مادرشون وابسطه بودن با گذشت 5ماه متاسفانه اینا به زندگی عادیشون بر نگشتن وهر روز 50 کیلومتر رو میرن سر مزارش وگریه وزاری میکنن اقوام مادری خیلی دلداریشون میدن اما اصلا هیج فایده نداره
صبح که میرم سرکار و تا زمانی که بر میگردم خانمم فقط گریه میکنه 1پسر و1دختر دارم اونا هم برا مامانجونشون بیتابی میکنن من هم کاری از دستم بر نمیاد. لطفا منو راهنمایی کنین
منم یکی از عزیزترین کسمو عشقمو امیدمو از دست دادم بدون اینکه با من خداحافظی کنه دیگه همدمی ندارم یار و غمخواری ندارم خدایا بااین غمو تنهایی چکنم چکنم ........
من داداش مهدیمو روز نحس 15 بهمن 94 از دست دادم توی قصر شیرین سرباز بوده شهید شده، دارم دیوونه میشم،تصمیم گرفتم قید زندگی رو بزنم نمیتونم تحمل کنم نمیتوونم ...
من هم هفت ماه است خواهر جوان نوعروسم رو در اثر تصادف از دست دادم و هرروز بدتر از قبلم تنها خواهرم كسي كه يك فرشته واقعي بود كسي كه براي دختر كوچكم مادري كرد خواهر بي نظيرم دخترم هرروز سراغش راميگيرد هرروز ياد تنها خاله خوب ومهربانش ميكنم واي بر من واين غم و مسوليت سنگين مادر بودنم
برادرم رو دیروز از دست دادم دارم دیوونه میشم آخه هنوز ازدواج نکرده بود تصادف کرد اصلا نمیتونم باور کنم دروغه...............................................
دو هفته پیش همسرم ،عشقم در کمال ناباوری در عین سلامت ،در حالی که داشت آیفون رو جواب میداد ،افتاد زمین و در عرض چند لحظه تمومم کرد ونه ما و نه اورژانس نتونستيم هیچ کاری بکنیم ،خیلی وحشتناک بود که در چند لحظه زندگی من از هر نظر کون فیکون شد ،اصلا حال خوبی ندارم(حس گیجی و ناباوری ،عصبانیت ،اضطراب شدید ،بی قراری و پريشون خوابی و.......)دارم
هم نیازمند دعای شما دوستان هستم و هم راهنمایی برای اینکه برای پذیرش مسئله چه کنم چون در این مدت کم و بیش مجبور به خوردن داروهای تقریبا صعيف اعصاب شدم که اصلا دوست ندارم این ادامه پیدا بکنه ،ممنون از حوصله همه شما
سلام من هم شرایطی چون شما دارم که به تازگی رخ داده واقعا ناراحتم
ناشناس
۲۱:۵۶ ۰۲ اسفند ۱۳۹۴
منم برادر جوانم را ۴۰ روز پیش در اثر بیماری از دست دادم، روزای اول حالت خشم داشتم، ولی الان غمگین و افسرده. تحملش برام خیلی سخته، نمیدونم چه جوری باید نبودش را تحمل کنم
غم از دست دادن عزیزان اونم سه سال متوالی وحشتناکترین اتفاقیه که می تونه برای یه خانواده بیوفته
بهمن 91
بهمن 92
خرداد 94
روزایی هستن که درد رو هر روز از گوشه ذهنمون عبور میدن
میشه گفت مرده های متحرکشم که فقط دردو هر ثانیه با تمام تلخیش باید قورت بدیم
سلام خدا صبرت بده عزیزم درکت می کنم من هم پدر خانمم با همین شرایط رفت فقط فاتحه و صلوات
ناشناس
۲۲:۳۳ ۲۴ آذر ۱۳۹۴
به خداخیلی سخته من 15سال سن دارم 3سال پیش برادرم رواز دست دادم حالا هم خیلی زندگی بهم سخت میگدره برام دعاکنیدبرادرم سرباز بودتنهابرادرم بودتصادف کردوفوت کرد
منم دوماه پش مامانی عزیزمو از دست دادم مادر بزرگم بود از بچگی تا ۳۸ سالگی باهم زندگی کرده بودیم دوتایی شبا پیشش میخوابیدم و ازش مراقبت مبکردم تمام عشقم بود برام ارزوی صبر و تحمل کنید
همه عزیزان یه طرف ... و مادر یه طرف ...
الان ١١ ماه گذشته
ولي من بيشتر شب ها خوابش رو ميبينم و انگار من يه دنياي ديگه تو اون شبها دارم
وقتي بيدار ميشم اول ميخندم و خوشحالم از اينكه دلتنگيم كمي با ديدنش كم شده ولي دوباره غمگين ميشم
گاهي دلم ميخواد بميرم تا به اون برسم كاش بچه نداشتم
بعد از تو دراین جهان فانی
آید به چکار زندگانی؟
صبح که میرم سرکار و تا زمانی که بر میگردم خانمم فقط گریه میکنه 1پسر و1دختر دارم اونا هم برا مامانجونشون بیتابی میکنن من هم کاری از دستم بر نمیاد. لطفا منو راهنمایی کنین
هم نیازمند دعای شما دوستان هستم و هم راهنمایی برای اینکه برای پذیرش مسئله چه کنم چون در این مدت کم و بیش مجبور به خوردن داروهای تقریبا صعيف اعصاب شدم که اصلا دوست ندارم این ادامه پیدا بکنه ،ممنون از حوصله همه شما
بهمن 91
بهمن 92
خرداد 94
روزایی هستن که درد رو هر روز از گوشه ذهنمون عبور میدن
میشه گفت مرده های متحرکشم که فقط دردو هر ثانیه با تمام تلخیش باید قورت بدیم