من همسر عزیزمو 23سال سن داشت ک یه دقه ازهم جدا نبودیم از دست دادم یه بچه کوچیک دارم دارم دیونه میشم صداشو نمیشنوم اصلا باورم نمیشه الان جهل روزه من چکار کنم بدون اون چطور زندکی کنم قلبم بوددعا کنید بمیرم
مادرمو 461 روزه از دست دادمو چون 2 تا خواهر دارم نتونستم خودکشی کنمو برم پیشش،فقط منتظرم وضع مالیه خواهرامو درست کنمو ازدواج کنن بعد برم ببینم مادم کجا رفته
سلام خدا بهتون صبر بده الان ۴ روزه یکی از آشناهامون به علت تصادف دو برادر باهم فوت شدند هردوشون کمتر از ۳۰سال بودند واقعا سخته فکر کردن بهش عذابم میده هیچ جوری از ذهنم پاک نمیشه
خدایا دلم برا داداشم یه ذره شده.چی شد آخه یه دفعه .چرا کمرمو شکوندی.تازه داشتم احساس غرور میکردم.همه آرزوهای دست نیافتنیم رو داداشم داشت بدست میاورد.فزشته بود.حیف حیف حیف حیف
خدایا مزار کنار برادرم پر نشه تا منم برم پیشش.برم بغلش .
منم ۳۵ روزه نفسم. قلبم. امیدم. ثروتم. همه کسم تنها پسرم رو که ۲۷ سال داشت از دست دادم. دارم دیوونه میشم. امکان نداشت تا به حال به این فاصله صدایش را نشنوم یا صورتش را نبینم. دو تا دختر هم دارم. ولی پسرم فرزند اولم بود پاره تنم بود. از فراقش دارم دق میکنم. جواب این مرگهایی که در اثر افسردگی است را کی میدهد ای خدای مهربان به دادمون برس لطفا.
سلام خدا روح پسرت رو شاد کنه وخدا رو شکر کن که دو فرزند دیگر داری والبته که هر گلی بوی خودش رو میدهد ولی روزگار من خیلی بدتر از توست من فرزند ۲۰ ساله ام راکه با بدبختی بزرگ کردم از دست دادم ودیگر فرزن ی ندارم برایم دعا کنید
سلام خدا به همه صبر بده.بیست روز پیش دخترنازمو شب خواب کردم سالم سالم صبح شوهرم خبر مرگشوبهم داد.خیلی ناگهانی.خیلی سخته دخترم شیرین زبانم بود آروم جونم بود توی شهر غریب همدمم بود.میخواستم لباس سفید عروس تنش کنم اماجلو چشم ام کفن سفید تنش کردن...خدایا مصلحتت رو شکر خدایا رحمتت رو شکر..راضیم به رضای تو خدا جون بهمون صبر بده
مادربزرگم ۲۰ خرداد ۹۸ رفت ...یهویی رفت ..همه کارارد همیشه خودش میکرد جمعه ها ناهار همه مونو اون جمع میکرد دور هم ..داریم دیونه میشیم ..تنها شدیم.مامانم تنها دلخوشیش مامانش بود ..میترسم از این زندگی نامرد از این پزشکای قاتل برج ستز ..کاشیکم به جون مریض اهمیت میدادن.
یک سال و ۴ ماهه پیشم نیستی چشمای مهربونتو نمیبینم صدای قشنگتو نمیشنوم تنهای تنهام عزیزکم خواهر گلم دلم اونقدر تنگته که فقط میخوام بمیرم خنده هامون گریه هامون حرفامون همشون لحظه به لحظه همرامه تو رو خدا برای خواهرم یک فاتحه بخونین ...
اصلا آروم نمیشم روز به روز بدتر دلتنگ میشم
مرداد ۹۷ بابای عزیزتر ازجانمو بخاطر بیماری سرطان از دست دادیم ۱۰ روز بعدش داداشم که ۲۸ سال بیشتر نداشت خودکشی کرد.این چنماه فقط دارم گریه میکنم عصبیم حوصله هیچی رو ندارم خودمم تهرانم حتی سرقبرشون که شهرستانه نمیتونم برم هرچی از درد و غصه م بگم کمه هیچوقت تو زندگی انقد احساس ناتوانی نکرده بودم واقعا سخته مرگ عزیز
امیدوارم هیشکی داغ عزیز نبینه
من همسر عزیز ومهربونم رو بعلت ایست قلبی از دست دادم . روزهای سختی رو با پسر ودخترم گذروندیم واقعا با کلمات نمیشه بیان کرد حس دلتنگی ،حس تنهایی،حس اینکه دیگه نیست این حس درونی رو نمیشه بیان کرد فقط کسانی که عزیزشون رو از دست دادن می فهمن من چی میگم به خاطر بچه هام امیدم رو از دست ندادم همیشه بهشون میگم روزای خوبمون هم از راه میرسه باید قوی باشیم فکرمون رو در مورد زندگی عوض کنیم چون وقت خیلی کمه .......
خدا همه رفتگان رو بیامرزه...
منم مادربزرگ عزیزم رو از دست دادم، هیچوقت یادم نمیره، صورت مهربونش رو، آخرین باری که باهاش خداحافظی کردم و راهی آلمان شدم... شش ماه بعد از اومدنم خبر فوتش رو بهم دادند... شوک وحشتناکی بود و هنوز هم خیلی ناراحتم، ازینکه چرا در آخرین روزهای عمرش در کنارش نبودم...
خدا جان چه به سر من امد؟پدرم بود که رفت ؟ من باور نمی کنم . من نمی خواهم باور کنم . مگر می شود او عزیز من بود جان من بود همه کس و همه چیز من بود من چطور ادامه بدهم من چرا نمردم
وایکاش من جای پدرم میرفتم برای قلبش جانش عمرش مهربانیش بمیرمممم چرامنه بی لیاقت زنده ام؟
مرضیه
۱۱:۳۷ ۱۲ آذر ۱۳۹۷
منم متاسفانه خواهرم رو ۱۸شهریور ۹۷تقریبا نزدیک به سه ماه پیش ازدست دادم خیلی جوان بود بیمار شد دارو عوض شد نبود هرچی گشتیم داروی اصلی نبود خواهرم مثل دخترم بود همه کسم بود از دستمون رفت هنوزم باور نمیکنم مگه میشه منتظرم برگرده با اینکه میرم بهشت زهرا اما بازم باورم نمیشه هر روز چند بار گریه میکنم دوست دارم بمیرم شاید راحت شم
من خاله جونم که 32 سالش بو د از دست دادم سه تا بچه مریض داره نمیدونم چی کار کنم اون موقع که زنده بود هیچکس رو نداشت الان دختر خاله هام عمه عمو داذن عمه هاشون دارن برای باباش نبال زن میکردند هنوز چهلم تموم نشده فاتحه بفرستید تا روحش شاد بشه
مرضیه
۱۱:۳۷ ۱۲ آذر ۱۳۹۷
منم متاسفانه خواهرم رو ۱۸شهریور ۹۷تقریبا نزدیک به سه ماه پیش ازدست دادم خیلی جوان بود بیمار شد دارو عوض شد نبود هرچی گشتیم داروی اصلی نبود خواهرم مثل دخترم بود همه کسم بود از دستمون رفت هنوزم باور نمیکنم مگه میشه منتظرم برگرده با اینکه میرم بهشت زهرا اما بازم باورم نمیشه هر روز چند بار گریه میکنم دوست دارم بمیرم شاید راحت شم
خدا همه اموات تونو ببخشد و بیامرزد
و به همه داغدار هاصبر و طاقت بده
وای از آن دل که در آن داغ برادر باشد
داداش افشار عزیزمو در۱۴ تیر ۹۷ از دست دادم همه داغونیم همه بی تاب و بی قراریم بدترین اتفاق ممکن بود جای خالیش و خاطراتش برامون اوج شکنجه اس داداشم ۳مرداد باید میرفت تو ۲۵ سالگی به تولدش نرسید با موتور تصادف کرد
نه سر زنده هاییم و نه سر مرده ها. مرگ داداشم شکست خیلی سنگینی ست دعا کنید خداوند به خانوادم صبر و طاقت بده
شش ماه پيش دختر ٣ سال من جلوي چشمم پرپر شد اميد به زندگيم را از دست داده ام و هر ثانيه فكر مي كنم پروردگارا من چه گناهي كرده ام كه تاوانش اين غم و درد سنگين است اميد زندگيم بود و خدا را شكر مي كردم از آن فرشته زيبايي كه به من داده بود.
با سلام منم تنها پسر ۱۸ ساله ام رو چند ماه پیش بر اثر بیماری از دست دادم هنوز نتونستم باور کنم خیلی دلشکسته و دلتنگشم و هیچ امیدی به زندگی ندارم تحمل داغ فرزند برای پدر و مادر واقعا سخت است
منم مادر عزیز تر ازجانم را 20 ادر 96 از دست دادم خیلی حالم بد بود تا به دکتر اعصاب رفتم تا دوماه همش خواب بود دیگه دکتر و دارو ول کردم ولی به جانش قسم ثانیه به ثانیه در نظرم هست اشک می ریزن
سلام ، منم بهمن ماه سال 96 پدرمو از دست دادم ، هرشب باید کلی گریه کنم تا خوابم ببره. تو فکر اومدن روزای قشنگ و زندگی بهتر و تموم شدن مشکلاتمون بودیم. همه سختیای گذشته رو به امید اومدن روزای خوب میگذروندیم غافل از اینکه چه اتفاقی قراره بیفته. زندگی دیگه برام معنی نداره . هیچ اتفاق خوبی دیگه جایگزین پدر از دست رفته ام نمیشه . کاش خدا صدا داشت حرف میزد دلیل و حکمتشو برام میگفت .
باسلام و عرض تسليت به همه شما بزرگواران. عزيزان، خداوند ما را با مرگ والدين و فرزندان و نزديكان و دوستانمان مي آزمايد و مي فرمايد: پس مژده و بشارت بده به كساني كه صبر و بردباري از خود نشان مي دهند. اين نشان مي دهد كه صبر و بردباري در فقدان عزيزانمان اجر و پاداش دارد. بي شك هر كسي داغ كسي را ديده است و يا خواهد دبد. خود ما هم روزي از دنيا رخت برخواهيم بست پس چه خوب است كه مرگمان آنگونه كه خداوند مي خواهد خالي از هر گونه گناه باشد.
فقط باید از خداوند صبر و ارامش بخواهیم. خانم من در عنفوان جوانی از دست رفت من موندم و دو بچه کوچک. اتیش می گیرم وقتی بچه ها رو می بینم و خاطرات زحمات خدابیامرز یادم میاد. اما چه می شه کرد بچه ها حمایت و شادی می خوان تا زندگی طبیعی داشته باشن و دچار مشکل نشن
ناشناس
۲۱:۵۵ ۰۷ آذر ۱۳۹۷
خدا رحمتش کنه منم عمم سرطان گرفت واز دنیا رفت حالا هر شب گریه میکنم تا خوابم ببره
ناظری
۱۰:۵۹ ۱۴ مرداد ۱۳۹۷
مرگ و زندگی دست خداست همه کارها را بسپارید به خدا او به همه چیز اگاه است من هم تنها پسرم را که ۱۷ ساله بود در یک تصادف از دست دادم در این میان تقویت ایمان بسیار مهم است اگه کاملا به خدا اعتقاد داشته باشیم کمی راحتترمیشویم خدا به همه صبر بده
مرگ و زندگی دست خداست همه کارها را بسپارید به خدا او به همه چیز اگاه است من هم تنها پسرم را که ۱۷ ساله بود در یک تصادف از دست دادم در این میان تقویت ایمان بسیار مهم است اگه کاملا به خدا اعتقاد داشته باشیم کمی راحتترمیشویم خدا به همه صبر بده
سلام پسر منم 47 روزه که از دستم رفته، 23 سالش بود، خودکشی کرد و نمیدونم چرا، تحملش خیلی خیلی سخته
ناشناس
۱۴:۳۶ ۱۶ تير ۱۳۹۷
سلام چهل روز هست که خانم مهربانم را از دست دادم خیلی فداکار بود خودشو فدای بچه ها کرد ایثار کرد بچه ام شیرخواره الان تمام تلاشم اینه که نگذارم بچه ها اسیب ببینند از همه التماس دعا دارم
سلام منم 5سال پيش همسر مهربانم راکه کاملاهم سالم وشاداب بود در کمال ناباوري بر اثر ايست قلبي از دست دادم اونموقع دختر بزرگم 3سال ونيمه بود ودومي راسه ماهه بارداربودم روزهاي سختي راسپري کردم ومي کنم ..از خداميخوام به همه مان صبرجميل وبراي آن سفرکردگان هم جايگاهي عالي دربهشت عطاکنه
سلام 25خرداد 96همسرم رو توی تصادف از دست دادم عاشقانه همدیگه رو دوست داشتیم .هنوز باورم نمیشه الان یک سال گذشته ولی برای من صدسال گذشت.با عقد 3سال و 4ماه بود ک پیش هم بودیم تحمل یک روز دوریس رو نداشتم الان یک ساله نمیدونم چجوری دوام آوردم.خودم ناراحتی قلبی دارم آرزوی هر روزم مرگ.خیلی در کنارش آروم بودم خیلی دوسش دارم چیکار کنم نمیدونم تاکی زنده ام باقی عمرم رو چطور زندگی کنم دعا کنید منم بمیرم تعجب میکنم با ناراحتی قلبی چطور مصیبت رو تحمل کردم و اتفاقی برام نیافتاد.
پدر بزرگم مادریم رو چند روزه از دست دادم.
بازم خدارو شکر میکنم بعد چند سال دوری تونستم قبل عیدی ببینمش ولی حال و وضعش خیلی خراب بود و میدونستیم روزای آخرشه... تنها چیزی رو اعصابمه اینه که چرا بیشتر وقت نزاشتم که ببینمش چرا وقت بیشتری نزاشتم خدا چراااااا... کاشکی قدر عزیزانمو تا وقتی زندن بیشتر بدونیم و بیشتر وقت بزاریم باهاشون که اینجوری خودمونو سرزنش نکنیم. خیلی مهربون بود خیلی دوسش داشتم
من نامزد عزیزتر از جانم رو 17 مهر 96 در اثر تصادف از دست دادم. خیلی سخته درونم آشوبه. دلم برا صورت ماهش یه ذره شده. روزای سختی رو سپری میکنم ولی هیچ وقت ناامید زندگی نمیکنم.
با سلام وتشکر از عوامل برنامه من هم دو ساله یکی یه دونه خواهرم رو از دست دادم خیلی برام سخته اون خیلی خوب بود بچه هام افسرده شدند ومن هم مثل مرده ای متحرک بعضی وقتا دوست دارم قلبمو از سینه ام دربیارم فکر میکنم قلبم تکه تکه شده وقلبی برام نمونده برا اینکه خواهرم خودکشی کرد وعلتشو نفهمیدیم بیصدا رفت وما رو تنها گداشت
يك هفته است همسرم و از دست دادم. ٥سال دوست بوديم با سختي ازدواج كرديم. باورم نميشه عاشق هم بوديم. اگه كسي چيزي بلده بهم كمك كنه حالم بده دارم نابود ميشم
سلام من پدرم تمام زندگیم تمام وجودمو سه هفتس ازدست دادم ب طور ناگهانی کاملا سسالم بود تواداره محل کارش سکته کرد وما هیچ کاری نتونستیم بکنیم من وخواهرم ک دانشجو هستش ومادرم تنها موندیم خییییلی وحشتناکه مامانم عاشقه بابام بود ما خیلی خوشبخت بودیم همه ب ما حسادت میکردن پدر من ی فرشته بود من خیلی بابایی بودم اصلا نمی تونم باور کنم همه چی یهویی شد من هجده سالمه کنکور دارم دیگ نمیتونم درس بخونم بدبخت شدم من توتیزهوشان درس خوندم عاشق پزشکی بودم اما الان هیچ انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم برتمون دعا کنید....
سلام من پدرم تمام زندگیم تمام وجودمو سه هفتس ازدست دادم ب طور ناگهانی کاملا سسالم بود تواداره محل کارش سکته کرد وما هیچ کاری نتونستیم بکنیم من وخواهرم ک دانشجو هستش ومادرم تنها موندیم خییییلی وحشتناکه مامانم عاشقه بابام بود ما خیلی خوشبخت بودیم همه ب ما حسادت میکردن پدر من ی فرشته بود من خیلی بابایی بودم اصلا نمی تونم باور کنم همه چی یهویی شد من هجده سالمه کنکور دارم دیگ نمیتونم درس بخونم بدبخت شدم من توتیزهوشان درس خوندم عاشق پزشکی بودم اما الان هیچ انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم برتمون دعا کنید....
سلام من پدرم تمام زندگیم تمام وجودمو سه هفتس ازدست دادم ب طور ناگهانی کاملا سسالم بود تواداره محل کارش سکته کرد وما هیچ کاری نتونستیم بکنیم من وخواهرم ک دانشجو هستش ومادرم تنها موندیم خییییلی وحشتناکه مامانم عاشقه بابام بود ما خیلی خوشبخت بودیم همه ب ما حسادت میکردن پدر من ی فرشته بود من خیلی بابایی بودم اصلا نمی تونم باور کنم همه چی یهویی شد من هجده سالمه کنکور دارم دیگ نمیتونم درس بخونم بدبخت شدم من توتیزهوشان درس خوندم عاشق پزشکی بودم اما الان هیچ انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم برتمون دعا کنید....
سلام من پدرم تمام زندگیم تمام وجودمو سه هفتس ازدست دادم ب طور ناگهانی کاملا سسالم بود تواداره محل کارش سکته کرد وما هیچ کاری نتونستیم بکنیم من وخواهرم ک دانشجو هستش ومادرم تنها موندیم خییییلی وحشتناکه مامانم عاشقه بابام بود ما خیلی خوشبخت بودیم همه ب ما حسادت میکردن پدر من ی فرشته بود من خیلی بابایی بودم اصلا نمی تونم باور کنم همه چی یهویی شد من هجده سالمه کنکور دارم دیگ نمیتونم درس بخونم بدبخت شدم من توتیزهوشان درس خوندم عاشق پزشکی بودم اما الان هیچ انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم برتمون دعا کنید....
منم دخترجوونم روچندروزه ازدست دادم یعنی رفته سفر سفری که بالاخره همه میرن اگه قبول کنیم که امانتی بوده دستمون وحالاخداوندامانتشوپس گرفته وجایی بسیارزیباتروبهترازاین دنیای فانی رفته وماهم بعدأ خواهیم رفت وراضی بشیم به رضای خداآرامترخواهیم شد
منم مادر عزیزمو چهل روز پیش بر اثر سکته مغزی تو پنجاه سالگی از دست دادم .چهار ماه پیش ی سکته خفیف کرد ولی دکترا تشخیص دادن که ی ویروسه و مشکلی نداره . ی هفته بعدش سکته کرد و بعدش هم بیهوش شد .حالا علاوه بر غم نبودن خودش که داغونم کرده ی عذاب وجدان هم از صبح تا شب ولم نمیکنه که ای کاش ی دکتر بهتر میبردمش تا جلوشو بگیرم .شبا به زور قرص و دارو چن ساعت خوابم میبره .چهار ماهه نمیدونم چطوری زندگی میکنم
منم چهل روزه مادر عزیزمو در سن پنحاه سالگی بر اثر سکته مغزی از دست دادم .چهار ماه پیش اولین بار ی سکته خفیف کرد ولی دکترا تشخیص دادن که ی ویروسه و مشکلی نداره .ی هفته بعدش سکته کرد و بعدش بیهوش شد .حالا علاوه بر غم نبودن خودش ، عذاب وجدان ولم نمیکنه که ای کاش ی دکتر بهتر میبردمش تا جلوشو بگیرم.شبا همش با قرص به زور چند ساعت خوابم میبره .همش صورت مهربونش جلو چشامه
سلام من عشقمو هفته پیش براثر سانحه ازدست دادم تازه سه روز بود مبرفت سراین کار جدید تو محل کار زیر پاش خالی شد همونجا جونشو از دست داد خیلی دوسش داشتم . ولی زندگی ادامه داره من براش خوشحالم که جایگاهشو پیدا کرده
من پسر ۱۸ ساله خودمو که در اثر بیماری سرطان از دنیا رفتو خیلی دوسش داشتمو بطرز وحشتناکی جلوی چشام تشنج کردو نمیخواست بره و گریه میکردو از دست دادم والان سه ماهه که ن صداشو شنیدم نه قیافشو دیدم .دلم آتیش گرفته براش . هر روزززززز میرم پیشش . باهاش حرف میزنم. هنوز از چشام اشک میاد.هرکی ببینه فکر میکنه همین الان خاکش کردم که دارم اینجوری گریه میکنم . این چ دردیه که تمومی نداره . چرا میگن خدا بهت صبر بده وقتی صبری درکار نیست و هروز به انتظار میگذره .با اشکهای من الان یه رودخونه درست شده.
منم برادرم و مادرمو از دست دادم دنیا باهام خیلی بد تا کرده ولی مثله شیر وایسادم و فقط اینو بگم باید زمان بگذره زمان زمان زمان
این زمان خیلی حرفا تو شه چون واقعا زمان قاتله و خیلیارو از آدم میگیره البته ممکنه خوب هم باشه و ادمای خوبی رو وارد زندگی آدم کنه مثلا یه عشق جاودان همسر و....پس فقط بذارید بگذره ثانیه ها...
سلام..من مهدی هستم ۱۳ساله.ان شاءالله خداوند تمام رفتگان شما(پدر،مادر،برادر،خواهر،پدربزرگ،مادربزرگ و...)را بیامرزد و به بازماندگان شما عمر بیشتری عطا کند....بنده خودم همین چهار روز پیش پدربزرگم را از دست دادم و خواب و قرار ندارم..ولی این متنی که تو اینجا نوشته شده رو من تاثیر بسیار زیادی گذاشته و تونستم یکم بهتر بشم..امیدوارم شماهم اگر خدایا ناکرده بستگانتان را از دست دادین بتونید با خوندن این متن با غمتون کنار بیایید
منم دوماه پیش فرزند ۷ ماه غنچه نشکفته خود را بدون هیچ مریضی. از دست دادم. دوقلو بود. ک ناگهان. بر اثر ایست قلبی من و گیسو را تنها گذاشت. دیوانه وار میگریم
منم دوماه پیش فرزند ۷ ماه غنچه نشکفته خود را بدون هیچ مریضی. از دست دادم. دوقلو بود. ک ناگهان. بر اثر ایست قلبی من و گیسو را تنها گذاشت. دیوانه وار میگریم
من سه روزه جاری عزیزمو از دست دادم واقعا از خواهر بهم نزدیکتر بود دلم براش ی ذره شده الهام چ جوری رفتی احسان و من و مامان وباباتو تنها گذاشتی عشقم دلتنگتم
این هفته چهلمه برادر 25سالمه.قهرمان ووشو بود یکسال و نیم پیش در کمال تعجب یه دفعه سرطان گرفت.با این که سرطان داشت قوی و پرروحیه بود همیشه می گفت مریضی را شکست میدم.یه دفعه فوت کرد اصلا انتظار مرگش را نداشتیم.لحظاتی بسیار تلخ وسخت را می گذرانیم.خدا به همه صبر بده وهمه اموات را بیامرزه
شش روزه که پدر عزیزم رو از دست دادم، پدری که همه دوستش داشتن و همه بخوبی و مهربونی از اون یاد میکنن، دیگران متأثرن و ناراحت پس ببینید من دارم چی میکشم پدر عزیزم پشت فرمون ماشین سکته کرد مادرم میگفت اونروز کت و شلوار نو رو پوشیده و خیلی زیبا شده بود بعد از سکته با ماشینهای مجاور تصادف کرده ولی برای کسی اتفاقی نیفتاده بعد از سه ربع ساعت هنوز اورژانس نرسیده بوده وضربان قلب قشنگ پدرم کم کم ضعیفتر شده،، بابای قشنگی که با کت و شلوار نو کنار خیابون خوابیده ایکاش من بجای اون کنار خیابون میخوابیدم،، الان بابا سردشه،، چرا خدا کمک نکرد، منکه خدارو خیلی دوست دارم چرا بابامو نجات نداد، چه غم سنگینی دارم
خدا مادربزرگت را بیامرزد و به شما و اعضای خانواده ات صبر بدهد نثار روح مادر بزرگت صلوات . اللهم صل علی محمد و ال محمد
ناشناس
۰۹:۲۱ ۱۶ آذر ۱۳۹۶
منو دخترم در تاریخ 21 شهریور 96 تو جاده چپ کردیم و دخترم که نزدیک 7سال داشت به رحمت خدارفت دقیقا یه هفته به مدرسه رفتنش 10 روز دیگه که 25 اذر هست تولد 7سالگیشه دارم دیوونه می شم نزدیک به سه ماه شده ولی من روز به روز بدتر دارم میشم مشاوره رفتم ولی فایده نداشته روزی حداقل 5بار گریه میکنم نمیتونم خودمو بببخشمممم خدا کمکم کنه .
انشالله هیچ مادری داغ اولاد نبینه...
در کل بعد از فوت عزیزی زندگی بازمانده هرگز مثل قبل نخواهد شد و غم و غصه ش هم همیشه با بازمانده خواهد ماند بهتره همیشه با هم مهربون باشیم و هوای همو داشته باشیم مرگ خبر نمیکنه
منم دو ماهه قبل در ۳۰ شهریور داداش خوشگلم که ۲۷ سال داشت رو از دست دادم توی ماشینش با گاز ماشینش به خواب همیشگی رفت دوماهه که کارم شده گریه اصلا باور نمیکنم عاشق داداشم بودم الان هم بعده مرگ داداشم امیدی به زندگی ندارم افسرده شدم و چشمم که قبلا عمل لازک کردم از گریه زیاد درد میکنه و پلکم تیک عصبی میزنه نمیتونم خودمو آروم کنم من توی شهر غربت زندگی میکنم و از مزار داداشم که شهرستانه چند روزه فاصله گرفتم طاقت دوریشو ندارم برام دعا کنید خدا بهم صبر بده تا بتونم به دو تا دختر کوچولوم لبخند بزنم
منم دو ماهه قبل در ۳۰ شهریور داداش خوشگلم که ۲۷ سال داشت رو از دست دادم توی ماشینش با گاز ماشینش به خواب همیشگی رفت دوماهه که کارم شده گریه اصلا باور نمیکنم عاشق داداشم بودم الان هم بعده مرگ داداشم امیدی به زندگی ندارم افسرده شدم و چشمم که قبلا عمل لازک کردم از گریه زیاد درد میکنه و پلکم تیک عصبی میزنه نمیتونم خودمو آروم کنم من توی شهر غربت زندگی میکنم و از مزار داداشم که شهرستانه چند روزه فاصله گرفتم طاقت دوریشو ندارم برام دعا کنید خدا بهم صبر بده تا بتونم به دو تا دختر کوچولوم لبخند بزنم
سلام منم مثل شما دوتا بچه دارم وشوهرم که دور از من برای کار رفته بود سکته کرد و مرد دوسال و سه ماهه ولی هنوز امیدوارم برگرده ولی مدیونم که امید واهی دارم
ش ف
۰۸:۳۷ ۱۳ آبان ۱۳۹۶
سلام. خیلی غصه میخورم برادرزاده عزیزم 17سالش بود که ازدست رفت. حالا برادرم وهمه مون داغونیم. بعدپدرعزیزم فوت کرد وبعدهم داداش مهربونم خیلی افسرده ام همه ش میگم خدای عزیزم اگه میخوای جون کسی ازخانوادهام روبگیری اول جون منوبگیر که دیگه طاقت ندارم برام دعاکنید
سلام خیلی خوبه دستتون درد نکنه منم دو سال پیش خواهر عزیزم رو از دست دادم یه دونه خواهر داشتم خیلی مهربون وبافهم بود دیگه نمیتونم بدون اون زندگی کنم از طرف دیگه وقتی میبینم پدر ومادرت جلوی چشمام از غم دوریس لی میشن دیگه امید زنده موندن برام نمیمونه خواهر عزیزم مگه تو چند نفر بودی که با رفتند دنیا واسمون دیده کنار شده خواهرم خودکشی کرده بود
سلام منم برادرکوچیکم رو ازدست دادم خدا روح دختر عزیز شما رو شادکنه . و اینو بدون که همه انسانها در این دنیا مهمانن و دیر یا زود به سوی خدای مهربون خواهند رفت . شاید که ن حتمادختر شما الآن شادتر هم هست چون الآن در بهشت
ناشناس
۲۲:۵۹ ۲۹ شهريور ۱۳۹۶
سلام من حدود 6،ماه است شوهرم رو از دست دادم خیلی همدیگه رو دوست داشتیم حامله بودم صبح بیدار شدم سالم بود بعد من دار از کشیدم بعد خواب من تموم کرده و من نفهمیدم بعد که بیدار شدم کار از کار گذشته بود خودم رو مقصر میدونم برام از بچگی همدیگه رو دوست داشتیم خیلی تلاش کردیم تا بهم برسیم حدودا 3سال زندگی کردیم
پدرم رو دوم مرداد امسال از دست دادم.مادر و همسر بیماری دارم . دیدن بیماری اونا.مرگ پدر داغونم کرده ولی هنوز امید دارم به روزهای خوب زندگی چون من فرزندی دادم که تنها پناهش هستم. از خدا میخوام هم پشت و پناه من باشه و هم شما عزیزان.
سلام منم همسر عزیزو با محبتم رو ۴ اسفند ۹۵ از دست دادم بچه هم ندارم واقعا هنوزم نمیتونم باور کنم دارم دیونه میشم نمیدونم چکار کنم که اینقدر داغون نشم دیگه هیچ چیز رو دوست ندارم
سلام منم همسر عزیزو با محبتم رو ۴ اسفند ۹۵ از دست دادم بچه هم ندارم واقعا هنوزم نمیتونم باور کنم دارم دیونه میشم نمیدونم چکار کنم که اینقدر داغون نشم دیگه هیچ چیز رو دوست ندارم
منم همشرمد ۵ اسفند ۹۶ از دست دادم کمکم میکنی خخیییییلی حالم بده
ناشناس
۱۵:۳۷ ۲۴ شهريور ۱۳۹۶
من عشقمو تنها کسی که واقعا دوستم داشت و برام از جان مایه گذاشت وجنگیدرو ۴ روزه از دست دادم.دیروز خاکسپاریش بود.من تحمل رفتنو نداشتم حتی نمیدونم قبرش کجاست.با زجرو درتنهایی باسوختگی ۷۰ درصد فوت کرد.درونم داره آتیش میگیره.من باید چکار کنم؟همه چیمم از دست دادم.کار تحصیل مالی و حالا هم عشقمو.چطور بااین بار عذاب وجدان کنار بیام؟توروخدا بگین چکارکنم؟خدا نکنه برای کسی پیش بیاد ولی بجنون رسیدم.آینده ای ندارم.قرصهای اعصاب برام بی تاثیربوده.چطور بپذیرم؟
هیییییی
من 93/03/31 داداش حسینمو از دست دادم دو تا بچه کوچیک داشت 35 سالش بود در عرض یک هفته سرطان خون گرفت عاشق امام حسین بود شب جمعه هم از دنیا رفت به هیچ کس بدی نکرده بود مومن بود و با محبت خوش اخلاق
الان که تو سال چهارم فراغشم هنوز دلم آتیش میگیره وقتی یادش می افتم هر هفته براش خیرات میدم
ولی دلم آروم نمیگیره پدر ومادرمم همیشه بیادش که می افتن بی تاب وگریون میشن
خیلی سخته آه.......
منم 57 روزه مامان مادرم از دست دادم ، هیچ وقت فکر همچین روزی رو نمیکردم با اینکه سالها مریض بود ، خیلی تنها و بی انگیزه شدم و هیچی تو این دنیا برام معنی نداره ، برای مامانم دعا کنید
تجربه مرگ پدر چقد سخته انقد که حتی نمیتونی نفس بکشی و ای کاش ها به سراغت میان مخصوصا وقتی نمیفهمی بابات چرا با ماشین به دیوار زده اونم با سرعت خیلی زیاد یعنی قبلش سکته کرده آخه ناراحتی قلبی داشت یا اینکه ترمز بریده شایدم ....
آخه چی شده چرا بابام قلبشو عمل نکرد چرا ماشینش ایر بگ نداشت چرا به سلامتیش اهمیت نمیداد چرا صب تاشب فقط غصه های الکی میخورد خدایا من چیکار کنم باورم نمیشه همه جا میبینمشو...
تسلیت میگم ؛واقعا درک و پذیرشش خیلی سخته منم پدرم رو 5ماه پیش تو تصادف و ناگهانی از دست دادم نمیتونم باور کنم هر روز گریه و اشک و جای خالیش تو خونه ادم رو به مرز دیوونگی میکشه
محيا
۱۱:۲۴ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
خدا بهت صبر بده به همه داغدارها صبر بده از جمله به من
ناشناس
۱۳:۲۷ ۰۴ تير ۱۳۹۶
تجربه مرگ پدر چقد سخته انقد که حتی نمیتونی نفس بکشی و ای کاش ها به سراغت میان مخصوصا وقتی نمیفهمی بابات چرا با ماشین به دیوار زده اونم با سرعت خیلی زیاد یعنی قبلش سکته کرده آخه ناراحتی قلبی داشت یا اینکه ترمز بریده شایدم ....
آخه چی شده چرا بابام قلبشو عمل نکرد چرا ماشینش ایر بگ نداشت چرا به سلامتیش اهمیت نمیداد چرا صب تاشب فقط غصه های الکی میخورد خدایا من چیکار کنم باورم نمیشه همه جا میبینمشو...
کاملا درکت میکنم پدر ی چیز دیگس پشتیبان وهمه زندگیه ادمه مخصوصا برا دخترا بابای من خیلی مومن بود اونم ازخودش مراقبت نکرد منم همش خودمو سرزنش میکنم اصلا باور نمیکنم دنیا واسم جهنمه حس میکنم ب بن بست رسیدم ازهمه بدم میاد ب همه اونایی که بابا دارن حسادت میکنم بابای من حالا خیلی جوون بود الکی الکی رفت دیگ کنکورمم برام مهم نیس من خیلی بد شانسم ک الان پدرم تنهام گذاشت
مسعود
۰۸:۳۲ ۰۳ تير ۱۳۹۶
من هم از خدا تقاضاي صبر دارم فرزند عزيزمو از دست داده ام . و يكي ديگر دارم كه خيلي دوستش دارم . مي خواهم به خاطر اون زنده باشن و نفس بكشم . همسرم را هم خيلي دوست دارم چرا كه اون در اين مدت واقعا كنار من بوده و با همراهيهايش به من آرامش داده است . اميدوارم بتونم خوشحالش كنم . ان شاء الله . اون با مهربانيهاش غم ها را براي من بسيار قابل هضم كرد . اگر كسي همسر مهرباني داشته باشد بزرگترين غمها هم برايش راحت مي شود . همسرم دوستت دارم و به تو قول مي دهم از خدا تقاضاي جبران نمايم . خداي مهربان كه به خاطر همين عشق
خدایا مزار کنار برادرم پر نشه تا منم برم پیشش.برم بغلش .
اصلا آروم نمیشم روز به روز بدتر دلتنگ میشم
امیدوارم هیشکی داغ عزیز نبینه
منم مادربزرگ عزیزم رو از دست دادم، هیچوقت یادم نمیره، صورت مهربونش رو، آخرین باری که باهاش خداحافظی کردم و راهی آلمان شدم... شش ماه بعد از اومدنم خبر فوتش رو بهم دادند... شوک وحشتناکی بود و هنوز هم خیلی ناراحتم، ازینکه چرا در آخرین روزهای عمرش در کنارش نبودم...
و به همه داغدار هاصبر و طاقت بده
وای از آن دل که در آن داغ برادر باشد
داداش افشار عزیزمو در۱۴ تیر ۹۷ از دست دادم همه داغونیم همه بی تاب و بی قراریم بدترین اتفاق ممکن بود جای خالیش و خاطراتش برامون اوج شکنجه اس داداشم ۳مرداد باید میرفت تو ۲۵ سالگی به تولدش نرسید با موتور تصادف کرد
نه سر زنده هاییم و نه سر مرده ها. مرگ داداشم شکست خیلی سنگینی ست دعا کنید خداوند به خانوادم صبر و طاقت بده
به این فکر کنیم که همه ماهم روزی رفتنی هستیم
بازم خدارو شکر میکنم بعد چند سال دوری تونستم قبل عیدی ببینمش ولی حال و وضعش خیلی خراب بود و میدونستیم روزای آخرشه... تنها چیزی رو اعصابمه اینه که چرا بیشتر وقت نزاشتم که ببینمش چرا وقت بیشتری نزاشتم خدا چراااااا... کاشکی قدر عزیزانمو تا وقتی زندن بیشتر بدونیم و بیشتر وقت بزاریم باهاشون که اینجوری خودمونو سرزنش نکنیم. خیلی مهربون بود خیلی دوسش داشتم
این زمان خیلی حرفا تو شه چون واقعا زمان قاتله و خیلیارو از آدم میگیره البته ممکنه خوب هم باشه و ادمای خوبی رو وارد زندگی آدم کنه مثلا یه عشق جاودان همسر و....پس فقط بذارید بگذره ثانیه ها...
آ این موضوع کنار بیام خیلی دل تنگش هستم چه کنم
انشالله هیچ مادری داغ اولاد نبینه...
تو رو خدا کمربندتون رو ببندید
تو رو خدا کمربندتون رو ببندید
من 93/03/31 داداش حسینمو از دست دادم دو تا بچه کوچیک داشت 35 سالش بود در عرض یک هفته سرطان خون گرفت عاشق امام حسین بود شب جمعه هم از دنیا رفت به هیچ کس بدی نکرده بود مومن بود و با محبت خوش اخلاق
الان که تو سال چهارم فراغشم هنوز دلم آتیش میگیره وقتی یادش می افتم هر هفته براش خیرات میدم
ولی دلم آروم نمیگیره پدر ومادرمم همیشه بیادش که می افتن بی تاب وگریون میشن
خیلی سخته آه.......
آخه چی شده چرا بابام قلبشو عمل نکرد چرا ماشینش ایر بگ نداشت چرا به سلامتیش اهمیت نمیداد چرا صب تاشب فقط غصه های الکی میخورد خدایا من چیکار کنم باورم نمیشه همه جا میبینمشو...
آخه چی شده چرا بابام قلبشو عمل نکرد چرا ماشینش ایر بگ نداشت چرا به سلامتیش اهمیت نمیداد چرا صب تاشب فقط غصه های الکی میخورد خدایا من چیکار کنم باورم نمیشه همه جا میبینمشو...