سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

«استاد»؛ ۲۰۰ خرده روایت از زندگی شهید مجید شهریاری

کتاب «استاد» فاطمه شایان پویا، روایتی ساده از زندگی شهید مجید شهریاری بر اساس تعاریف دوستان و خانواده اوست.

کتاب «استاد» را  فاطمه شایان پویا در قطع رقعی و ۲۳۲ صفحه نوشته و انتشارات شهید کاظمی آن را چاپ کرده است. 

این کتاب با روایتی ساده و در فضایی صمیمی به ماجراهایی پرداخته که شامل دویست خاطره از دانشجویان، همکاران، دوستان، همسر و فرزند شهید مجید شهریاری است. 

هنگام مطالعه این کتاب با فضایی به دور از رقابت منفی و بخل و توجه به مادیات به عنوان ویژگی های اخلاقی شهید مجید شهریاری استاد دانشگاه شهید بهشتی تهران آشنا می شوید.

آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب، نیز درباره چگونگی حل مسئله فیزیک توسط شهید شهریاری در این کتاب خاطره ای نقل می کند: 

در بخش هایی  از این کتاب نحوه حل کردن مسئله فیزیک  آمده :

یکی از آن شب‌هایی که تا دیر وقت با دکتر کار می‌کردیم در یک محاسبه کارمان گیر کرد. چند ساعتی طول کشید و گره باز نشد. طوری شده بود که کاری از دکتر شهریاری با آن همه تسلطی که در محاسبه داشت برنمی‌آمد شب از نیمه هم گذشته بود. در یک لحظه دکتر دست از کار کشید فکر می‌کردم تصمیم گرفته کار را ر‌ها کند تا روز بعد انجام بدهیم تعجب کردم آخر امکان نداشت دکتر از کنار یک مسأله‌ای لاینحل بگذرد و بگذارد برای بعد. اما اشتباه کرده بودم‌ایشان رو کرد به من و گفت برویم دو رکعت نماز بخونیم.

راستش با خودم فکر می‌کردم نماز خواندن چه ربطی به کار علمی و محاسبه هسته‌ای دارد؟؛ اما خب، این برای من که شاگردش بودم، یک روال بود که هر چه می‌گفت اطاعت می‌کردم. باور کنید هیچ باوری به این نداشتم که نماز خواندن ما کاری از پیش ببرد.

تجدید وضو کردیم و رفتیم نمازخانه دانشکده. کنجکاوی من که سن‌وسال چندانی نداشتم و سؤال‌هایم درباره ربط نماز و یک محاسبه هسته‌ای باعث شد دقت کنم به این‌که آیا ایشان دارد از فرصت نماز برای ادامه‌ی تمرکز روی محاسبه استفاده می‌کند یا نه.

ایشان رفت و همان‌جای همیشگی در نمازخانه قامت بست. من این فضا را تا دکتر در قید حیات بود جرات نکردم و درست هم نبود برای کسی تعریف کنم؛ اما امروز می‌گویم در آن دل شب دکتر را دیدم که نمازی خواند با ناله‌هایی مثل یک بچه که خطایی بزرگ انجام داده‌است پیش معلم یا پدرش. با آن ناله و راز و نیاز نمی‌توانست تمرکزی روی مسأله داشته باشد. من هم نماز خواندم. نماز که تمام شد سکوتی نمازخانه را پر کرده و در همان سکوت یک آن دکتر رو به من کرد و گفت پیدا کردم

متعجب مانده بودم همان‌طور شفاهی روش محاسبه را برایم توضیح داد...

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.