داستان نیستی و نابودی همواره در تاریخ تکرار میشود و در سالهایی که دنیا شاهد از بین رفتن هرچه بیشتر موهبتهای طبیعی است، گویا در بازداشت این سیر افسارگسیخته راه حلی نیست.
به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از ساری ، اول دی سال ۱۳۸۲، میانکاله، آنچه که ما دیده ایم، بهشت خدا بوده است.
از اینجا شروع کنم: ۱۵ سال گذشت از اولین باری که در اولین روز زمستان به همراه خانواده برای دیدن تالاب میانکاله به بهشهر رفتیم، هرچه بیشتر نزدیک میشدیم، جمعیت زنان و مردان دوربین و پایه دوربین به دست در مسیر هم بیشتر میشد. باد سرد پاییزی جایش را به سوز سخت زمستانی داده بود، اما در طول راه این جمله "قدم زدن زیر نم نم بارون، شاید بتونه بشوره یکم از دغدغه هامون" را با خودم میخواندم. حال خوشی داشتیم و بسیار کنجکاو بودیم که ببینیم تالاب چه شکلی است.
مبلغ ورودی تالاب را با کلی اکراه پرداخت کردیم. از در نردهای بزرگ که یک تابلو قدیمی نخودی رنگ با این کلمات "پناهگاه حیات وحش میانکاله" روی آن بود، وارد شدیم. با کلاه به سر، کاپشن به تن، شال به گردن، چکمه به پا و عینکی به چشم راه افتادیم. زمین یخ بسته بود و انگشتان دستهای ما هم.
ربع ساعتی در راه گذشت ...
راه ناهموار و خاکی، اما بسیار شگفت انگیز و زیبا بود. دو طرف این جاده را درختان محلی انار و تمشک تسخیر کرده بودند، اما هیچ برگی روی هیچ چیز نبود. گاهی نیز در میان این درختان، مراتعی کم درخت به چشم میخورد که گویی از قدیم مردم محلی از آن برای چرای دامهای شان استفاده میکردند. هر چه بیشتر پیش میرفتیم، درختان کمتر و درختچههای خاردار و یخ زده تمشک بیشتر و بیشتر به چشم میخوردند.
در نگاه من، خانواده من و همه کسانی که تازه به تالاب رسیده بودند، تنها حیرت، حیرت و حیرت ناتمام بود. این جمله پدرم اولین و تنها حرف بود: "فتبارک الله احسن الخالقین". پدر راست میگفت. اما مگر چنین چیزی ممکن است؟ گویی نقاشی بود و کسی چه میداند شاید هم اصلا بهشت. یک دسته فلامینگو درست وسط تالاب نواری سفید و نارنجی درست کرده بودند، میتوانم با تمام وجودم گواهی دهم که باور کردنی نبود، برای هیچ کس. این از خیره شدن طولانی شان به تالاب و دور دستهای آن هویدا بود.
زوج جوانی در کنار ما ایستاده بودند و مرد به همسرش پرندهها را معرفی میکرد: این یکی اردک سرحنایی است، آن پرندهای که کنار مرغابی است، اسمش عروس غاز است و همینطور ادامه داد، اسم شیرین پرندهها کاری کرده بود که همه بدون اینکه کلمهای به زبان بیاورند، به او گوش میدادند: اردک مرمری، فلامینگو، پلیکان سفید، قوی فریادکش، اردک سرسفید، غاز پیشانی سفید، چوبپا، باکلان، خوتکای ابرو سفید، پلیکان پا خاکستری، اردک سیاه کاکل. او میگفت: هر ساله همین است، هزاران هزار پرندههای مهاجر هر سال همین موقع به تالاب میآیند، چون زمستان اینجا برایشان گرمتر است.
بی شمار پرنده و دریایی از آب. نم نم باران، آبی آب تالاب، رنگارنگی و سفیدی بال پرندگان، صدای گوش نوازشان و در پس همه آنها قله با شکوه دماوند چه هارمونی دلنشینی داشت. همه جا قشنگ، همه جا لطیف و همه چیز هم به هم میآمد.
همین ۱۵ روز پیش بود که تیتر شوکه کنندهای را در میان خبرها دیدم که قابل باور نبود" تند شدن ضربان خشکی در تالاب میانکاله". تالاب میانکاله را در موتور جستجوی گوگل نوشتم تا صحت خبر را پیگیری کنم، اما تیتر خبرهای ظاهر شده روی صفحه ناامید کنندهتر بود: " خشکی میانکاله سیکل طبیعی است/ کاهش تبادل حیاتی میان خزر و میانکاله"، "احتمال تبدیل تالاب میانکاله به کانون گرد و غبار"، " کمبود آب شیرین؛ چالش بزرگ تالاب میانکاله"، " پروژه نجات تالاب میانکاله در دوراهی مازندران و گلستان" و همه این خبرها گویای حال خیلی خراب میانکاله بود. تصمیم گرفته شد برای تهیه گزارش به تالاب سر بزنیم.
به در ورودی تالاب رسیدیم، در بزرگ و تابلو روی آن مثل قبل بود و فقط یک اتاق و یک ساختمان جدید به قسمت ورودی تالاب اضافه شده بود. با ماشین رفتیم. تنها فرق راه مسیر تالاب با گذشته این بود که کمی عریضتر شده بود، اما هیچ چیز فرقی نکرده بود و اگر هم فرقی بود چشمگیر نبود.
به تالاب رسیدیم، اما مثل تالاب که گرفتار خشکی شده بود، خشکم زد. با دیدن حال ناخوش تالاب ناگهان شعر "مرداب" مهدی اخوان ثالث به خاطرم رسید که هر بند آن وصف حال میانکاله بود.
عمر من دیگر، چون مردابی ست، راکد و ساکت و آرام و خموش، نه از او شعله کشد موج و شتاب، نه در او نعره زند خشم و خروش اینجا همان میانکاله بود، تالابی که روزگاری آبی آب آن زبانزد بود و میلیونها پرنده در آن طنازی میکردند. آب کمی هم که در آن است حسابی فاصله گرفته، سکوتی مرگبار که اصلا زیبا نبود. زمین خشک خشک بود، مرگ بر تالاب نقش بسته بود، نه آبی میدیدیم، نه پرندهای در آن. همه جا قهوه ای، همه جا خاکستری سرد و بی روح.
شاید به این خاطر که در وسط هفته رفتیم از گردشگران و علاقمندان به طبیعت خبری نبود، اما محیط بان میگفت: آخر هفته هم خیلی فرقی با الان نمیکند. غم عجیبی را در این جمله حس کردم. مگر چنین چیزی ممکن است؟ یعنی چه اتفاقی افتاده؟ تالاب چشم ما بود.
دلایل این اتفاقات ناگوار را از مدیران جویا شدیم تا بدانیم چه بر سر تالاب آمده است.
اسماعیلی رییس اداره محیط زیست طبیعی مازندران گفت: در همین چند سال اخیر ۱۰ هزار هکتار از تالاب به این روز افتاده و دیگر زندگی مثل گذشته در آن در جریان نیست، به ویژه در ۵ سال گذشته که خشکی با شدت بیشتری پیش رفت.
وی ادامه داد: در تالاب بی نظیر میانکاله یک اتفاق بزرگ با دو منشاء افتاده است، پدیده خشکسالی که منشا آن هم طبیعی بود مثل واقع شدن ایران روی کمربند خشکی، کاهش نزولات آسمانی و پایین آمدن تراز آب دریای خزر و هم منشا انسانی که میتوان به سد زدن و احداث واحدهای پرورش ماهی در مسیر رودخانههای منتهی به تالاب، اختصاص بخش عظیمی از آب نزولات آسمانی به کشاورزی و به طور کلی از بین رفتن حق آبه مورد نیاز تالاب اشاره کرد.
از دسته دسته پرندگان زیبای میانکاله دیگر خبری نبود، تعداد پرندگان انگشت شمار بود که جزو گونههای خاص هم به شمار نمیآمدند. حالا اگر به میانکاله بروید، تنها محو سکوت آن میشوید.
مردم محلی برای میانکاله نگران بودند و بیشترشان از امید کم سو برای بازگشت تالاب به دوران خوش گذشته میگفتند. یک بومی متعصب و طبیعت دوست میگفت: یک زمانی اینجایی که اکنون ایستاده ایم ۷۰ سانتی متر آب بود، هر روز به تماشای پرندههایی میآمدیم و از دیدنشان لذت میبردیم، الان تنها خاطرهای مانده و شاید تا چند سال دیگر فرزندان مان حرف مان را باور نکنند.
جوان دامدار منطقه میگفت: چند ساله نه از پرنده خبری است و نه از آب، آب شیرین اصلا وارد تالاب نمیشود و زندگی تالاب و مردم منطقه که از تالاب معاش میگذراندند، به خطر افتاده است.
دیگری میگفت: روزگاری تالاب بسیار زیبا بود، اما حالا روز به روز خشکتر میشود و اگر همینطور پیش برود مردم همه زمینها را با گاو آهن شخم میزنند و تبدیل به زمین کشاورزی میکنند.
ابوطالبی کارشناس محیط زیست منطقه گفت: اینجا هر ساله یک میلیون و ۴۰۰ هزار پرنده مهاجر میآمدند که به همین دلیل تالاب به بهشت حیات وحش ایران مشهور شده بود.
وی در ادامه حرف هایش گفت: این تعداد سال به سال با خشک شدن تالاب کم و کمتر میشود که مهمترین دلیل آن نبود آب شیرین و به دنبال آن نروییدن گیاه در آب و کمبود منبع غذایی پرندگان است.
ابوطالبی که خود از نابودی تدریجی تالاب غمگین است میگوید: هر سال حدود ۱۰۰ هزار پرنده کمتر از سال قبل به میانکاله مهاجرت میکنند و میانکاله که روزی یک میلیون و ۴۰۰ هزار پرنده در آن بود، در آخرین سرشماری پرندگان فقط میزبان ۳۸۰ هزار پرنده بود، یعنی به یک سوم رسیده است، و گونههای زیبایی مثل عروس غاز، اردک مرمری و قوی فریادکش و برخی دیگر را در اینجا دیگر نمیبینیم که این خود غم بزرگی است، حتی برخی پرندگان مسیر مهاجرت خود را عوض کرده اند و برای همیشه با میانکاله خداحافظی کرده اند.
اما مهمترین نگرانی همه علاقهمندان به محیط زیست در این است که تالاب در ادامه خشکی پیش رونده موجب خطر برای منطقه شود.
ابوطالبی در این مورد گفت: با خشک شدن آخرین گونه گیاهی بازمانده یعنی سالسولا و از بین رفتن رطوبت خاک تالاب موجب میشود که تالاب کانون ریزگرد شود و سرنوشتی همچون دریاچه ارومیه پیدا کند که البته با ادامه این روند خیلی دور نیست.
وی گفت: بخشی از نی زارها و گیاهان شناور در آب که از زیستمندان تالابی هستند همراه با خشک شدن بخشی از تالاب میانکاله از بین رفتند، چون نی زارها پناه و مأوای گونههای پرندگانی مانند کشیمها و چنگرها بودند و همچنین، چون برخی پرندگان در نی زارها لانه سازی و برخی گونهها خواب شبانه خود را در آن سپری میکنند و حتی آبزیانی مانند ماهی کپور در میان نی زارها تخم ریزی میکردند حالا با نبود آب همه شان از بین رفتند.
گذاشتن این جملات در کنار خاطرات زیبای گذشته آدمی را به مرز جنون میبرد که چرا در پاییز ، فصل رنگارنگ نباید از رنگارنگی تالاب خبری باشد.
برای زنده کردن تالاب میانکاله کارهایی چند انجام گرفته که شاید در برابر عظمت این موهبت بزرگ الهی خیلی ناچیز باشد.
باورش سخت است کشوری که روزگاری خود بنای کنوانسیون حفاظت از تالابها در جهان را گذاشت، یعنی کنوانسیون رامسر، این روزها باید خروج یکی یکی از تالابهایش را از فهرست این کنوانسیون بهنظاره بنشیند.
همه چیز با از نفسافتادن گاوخونی، جازموریان و پریشان شروع شد و با سیاهبخت شدن بختگان، خشکی هامون، نابودی هورالعظیم، بیجان شدن تالاب انزلی، صابری، هیرمند، یادگارلو و دهها تالاب دیگر ادامه پیدا کرد و این داستان همچنان گویی تمامی ندارد.
میانکاله با میزبانی از ۲۳۰ گونه پرنده بیشک یکی از غنیترین زیستگاههای حیات وحش ایران است، و مهمترین ویژگی که آن را متمایز میکند این است که اولین تالاب ثبت شده در کنوانسیون بین المللی رامسر است و یونسکو آن را سالها پیش یکی از ۱۲ ذخیره گاه زیست کره ایران اعلام کرد.
ابوطالبی گفت: لایروبی انهار و رودخانهها اولین کاری بود که میشد کرد و تقریبا نصف این نهرها و رودخانهها لایروبی شدند، اما باید توجه کرد مشکل بیشتر تامین آب است نه مسیر جاری شدن آن.
وی با گفتن این مطلب که بزرگترین مشکل موانع سر راه تالاب است گفت: اراضی کشاورزی ۲۰۰ هکتاری بالادست و واحدهای پرورش ماهی که به طور قارچ گونه در این منطقه به وجود آمدند، سدی بر ورود آب به تالاب هستند که باید با تعامل ، این مشکل بر طرف شود تا سر تالاب بیشتر از این کلاه نرود.
کارشناس محیط زیست گفت: حتی برای افزایش ورود آب به تالاب میتوان آب رودخانهها از جمله نکا رود را با ایجاد کانال یا پمپاژ قوی به سمت تالاب هدایت کرد و یا حتی با باز کردن دریچه آب سد گلورد میتوان بخشی از آن را در کانالهایی که محیط زیست حفر کرده وارد کرد تا شاید بخشی از تالاب را زنده کرد.
یک دهم طبیعت بکر جهان در دو دهه گذشته از بین رفته است و زمین در معرض خطر انقراض بزرگی است و انگار این کابوس همچنان ادامه خواهد داشت.
مرگ تدریجی میانکاله نگین تالابهای جهان اندوهی سخت است، اما جای امیدواری است که هنوز چیزی تمام نشده و میتوان به تکرار آن روزهای گذشته تالاب امیدوار بود، هنوز هر چند کم، اما پرندگان به تالاب سر میزنند و هنوز آب هست، هنوز زندگی جریان دارد، اما بر کسی پوشیده نیست که بازگشت روزهای خوش تالاب نیاز به ساز و کاری درست و دقیق دارد و تنها انتظار باران و بهبود شرایط اقلیمی و نشستن کاری از پیش نخواهد برد.
تالاب این مرز و بوم هم ، به مانند مردم رنج دیده اش تالاب روزهای سخت است، شاید ناتوان و ضعیف شده باشد، اما هرگز نمیمیرد.
انتهای پیام/
حامد گلی