سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

بسته شعر/ شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود

شاعران کشورمان هم به موضوع شب قدر در اشعار خود توجه کرده اند.

به گزارش حوزه قرآن و عترت باشگاه خبرنگاران، شب قَدر یا لَیلَةُ القَدر ، شب نزول قرآن و مقدّر شدن امور یک‌ساله انسان‌هاست. قرآن در سوره‌های قدر و دخان از این شب سخن گفته و  در قرآن و روایات ارزش شب قدر بیشتر از هزار ماه دانسته شده است. شاعران کشورمان هم به موضوع شب قدر در اشعار خود توجه کرده اند. در ذیل به برخی از این اشعار اشاره می کنیم: 

شعر وحید قاسمی :

کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دست های پینه دارش استراحت می کنند

نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند

ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست

درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد

مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود!
روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود

...دشمنانش درلباسِ دوست بسیارند و او
...بندگان کیسه های سرخ دینارند و او

ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود

نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند
درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند

حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست
داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست

گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند
از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند

جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد
چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد

جُرم سنگینی ست، تیغ ذوالفقاری داشتن
زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن

جُرم سنگینی ست،از غم کوله باری داشتن
مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن

جُرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن
با یتیمان روزهای گرم همبازی شدن

جُرم سنگینی ست، جای زر، مقدر خواستن
در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن

جُرم سنگینی ست، در دل عشق زهرا داشتن
سال ها در سینه داغ کهنه ای را داشتن

هیچ طوفانی حریف عزم سکانش نبود
تیغ تیز ابن ملجم قاتل جانش نبود

پشت در، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد
زخم بازویی، امیرالمومنین را پیرکرد

مرگ سی سال است بر او، خنجر از رو می کشد
هر چه مولا می کشد، از درد پهلو می کشد

محمد حسین صفاریان

من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست
این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست

این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است
به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست

منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او
پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست

آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است
بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست

لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد
که جهان، آینه در آینه حیران علی ست

کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است
تا بدانیم کلید در این خانه علی ست

از دم صبح ازل نام علی را می خواند
دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست

غلامرضا سازگار

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود

دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود

دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود

خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود

یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود

دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود

هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود

مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود

وقتی که از محاسن او می‌چکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود

«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

محمد فردوسی

امشب ای خالق یکتا همه را می بخشی
در شب قدر،خدایا همه را می بخشی

ای کریمی که همه ریزه خورخوان توأند
سفره ات هست مهیّا همه را می بخشی

گر چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف
می کنی باز مدارا همه را می بخشی

به علی،احمد و زهرا،به حسین و به حسن
تو،به این حُرمت اَسما همه را می بخشی

مِهر و کینه دو پر و بال عروج دل ماست
به تولّی و تبرّی همه را می بخشی

شیعه ی حیدر و آتش ... چقدَر بی معناست
مطمئنّم که به مولا همه را می بخشی

دست خالی نرود هیچ کسی از این جا
تو در این لیله ی احیا همه را می بخشی

آن قدر لطف و عنایت به همه داری که
نه فقط اهل دعا را همه را می بخشی

یک نفر گر که دعایش به اجابت برسد
شک ندارم که تو یکجا همه را می بخشی

به خدایی تو سوگند که در وقت سحر
وسط گریه و نجوا همه را می بخشی

پر توبه بده تا سوی تو پرواز کنم ...
... تا ببینم که چه زیبا همه را می بخشی

من زمین خورده ام امّا نه شبیه عبّاس
به زمین خوردن سقّا همه را می بخشی

محمد مهدی عبداللهی

در این شب احیا فقط وردم همین است
ذکر امیرالمومنین حصن حصین است

دیگر نمی آید ز کوفه آن اذانش
امشب عزای مرتضی مولای دین است

من آمدم آلوده و با دست خالی
امّا خدایم رحمتٌ لِلعالمین است

در منجلاب معصیت افتاده ام من
ای چاره ساز من ببین شیطان کمین است

قرآن به سر کردم،مقرّب در سرایت
از بس خطا کردم دل آقا غمین است

با یاد روز واقعه اشکم چو زمزم
بر گونه هایم جاری و حکمت در این است

دیدم کنار علقمه دستی جدا شد
زهرا کنار پیکرش، مادر غمین است

یک لحظه یاد آورده ام در ظهر عاشور
عرش خدا گویی فتاده بر زمین است

وقتی که شمر روسیاه آمد به مقتل
در دل ز بغض مرتضی،دنیای کین است

دیدم غروب و خیمه و آتشفشانی
در هر طرف یک دامنی پر آتشین است

دیدم سه ساله در خرابه آرمیده
این زجر ملعون در پی طفل حزین است

سالار زینب را ببین شیب الخضیب است
افضل ترین ذکر شب قدرم همین است

بعد از تمام روضه ها ،(عَجِّل فَرَج) گو
زیرا اجابت در دعای آخرین است

انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۶:۵۵ ۲۲ بهمن ۱۳۹۸
کوتاه بزارید