سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

کیست تا کشتی دل را ببرد سوی نجات

علیرضا قزوه در شب شعر «بر آستان اشک» به شعرخوانی می‌پردازد.

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ فرهنگسرای اندیشه از 18 مهر سال جاری شب شعر «بر آستان اشک» را برگزار می‌کند و تا روز 24 مهر به کار خود ادامه می‌دهد. این فرهنگسرا در این شب‌ها میزبان شاعران آیینی کشورمان از جمله علیرضا قزوه، نادر بختیاری و بسیاری از شاعران دیگر شده است.

شب شعر «بر آستان اشک» در آستانه ماه محرم، کار خود را آغاز کرده و به کار خود تا قبل از آغاز ماه محرم پایان می‌دهد. در دومین روز از شب شعر «بر آستان اشک» ابتدا حدیث کساء قرائت و پس از آن شعرخوانی شاعران آغاز شد.

در ابتدای این شعرخوانی‌ها علیرضا قزوه غزلی را برای حضرت قاسم (ع) قرائت می‌کند و در شعر خود می‌گوید: کیست تا کشتی دل را ببرد سوی نجات/ دست ما را برساند به دعای عرفات/ موسی من تو به دنبال کدامین خضری/ گوشه چشم تو ابری است پر از آب حیات

در ادامه شعر این ابیات را می‌بینیم:

نیست جز از جگر خونی‌شان این همه گل/ نیست جز از نفس‌شان این برکات

اما شعرخوانی علیرضا قزوه در همین جا به اتمام نمی‌رسد. وی غزل دیگری را در وصف شخصیت «حضرت قاسم» برای حاضران در شب شعر «بر آستان اشک» می‌خواند با این مطلع:

یکی ز خیل شهیدان گوشه چمنش/ سلام ما برساند به صبح پیرهنش/ کسی که بوی هوالعشق می‌دهد نفسش/ کسی که عطر هو الله می‌دهد دهنش.

قزوه در جای دیگری از شعر خود بیان می‌کند:

تمام دشت پر از زخم‌های عطشان بود/ خراب پیرهنش بود و آسمان کفنش

شاعر دیگری که به شعرخوانی می‌پردازد، نادر بختیاری است. در زیر قسمت‌های مختلفی از شعر این شاعر را می‌آورم:

کم کم به خصم بوی غنایم رسیده بود/ نوبت به جان فشانی قاسم رسیده بود/ مظلوم چون مقابل ظالم رسیده بود/ گاه ظهور حضرت قائم رسیده بود

***

مردی که خود فزون‌تر از سیزده نداشت/ سردار بود لیک به جز غم سپه نداشت/ جامی اگر چه جز نفس پادشه نداشت/ در او هراس کشته شدن هیچ ره نداشت

احمد بابایی شاعر دیگری است که از حضرت قاسم سخن می‌گوید در زیر مطلع شعر وی می‌آید.

بگذار خو کند به گرفتاری خودش/ عشق است و قصه تکراری خودش

اما محمد رسولی نیز به گونه‌ای دیگر ارادت خود را به حضرت «قاسم» در شعر زیر به تصویر می‌کشد:

بدون تو شب و روزم نمی‌شود سپری/ به جز تو نداریم خواهش دگری/ به شعر که سخن ساده پیش تو سخت است/ به غیر گریه ندارم برای تو هنری/ زهیر را وسط خیمه‌اش ز خود بردی/ نمی‌شود بروی جایی و دلی نبری

اما شب شعر «بر آستان اشک» در همین جا به کار خود پایان نمی‌دهد. پایان‌بخش این جلسه شعری مرثیه‌خوانی برای حضرت «قاسم» (ع) بود.




انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.