سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

وبلاگ شب/

چطور «عزت» گول نمی‌خورد

سازمان مجاهدین یک دروغ بزرگ است، «عزت» غیرت و ایمانش قبول نمی‌کند برود خانه تیمی! ‏توجیه نمی‌کند، بهانه نمی‌تراشد، می‌گوید من پسر پیغمبر که نیستم با زن نامحرم هم‌خونه بشم‎

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،وبلاگ بیمارستان دریایی نوشت: این جمله را بعد از خواندن کتاب "خاطرات عزت شاهی" نوشته ام: منی که از این دست کتاب‌ها زیاد خوانده‌ام از خاطرات زندان سیده زینب (زن مصری عضو اخوان المسلمین) تا سها بشاره (زن لبنانی اسیر صهیونیست‌ها) تا خاطرات حسین علی مردی در «حکایت زمستان» تا خاطرات زنان بوسنیایی که هر کدام اسارت و مبارزه‌شان را به تصویر کشیده‌اند هیچکدامشان مثل خاطرات عزت شاهی خودم را از خودم و دنیا متنفر نکرد.

ساعت های زیادی نتوانم لب به غذا بزنم تا با اویی که 40 سال قبل شکنجه شده همزاد پنداری کنم. هیچ کتابی اینطور من را بی‌خواب نکرد که هر شب کابوس ببینم، اینکه دارند عزت را شکنجه می‌کنند و من هیچ کاری ازم بر نمی‌آید.

 هیچ‌کس مثل او نیست، هیچکس مقاوم‌‌تر از او نیست، هیچکس نمی‌تواند 38 ماه شکنجه ساواک را تاب بیاورد. هیچ‌کس نمیتواند 6 ماه عریان توی سلول انفرادی بماند. هیچ‌کس زیر بار آن همه زخم و جراحت زنده نمی‌ماند. هیچکس ذکاوت و شجاعت و تیزهوشی او را ندارد.

 من خاطرات مردها و زن‌های زیادی را خوانده‌ام، اما در بین همه آنها، عزت معرکه است؛ مرد است، از آن واقعی‌ها. لوطی و جوانمرد است. کارد به استخوانش که می‌رسد. از فرط شکنجه‌ها نه، از ترس اینکه مبادا زبانش زیر شکنجه باز شود سه بار خودکشی می‌کند! کی؟ عزت.

همان که بعد شکنجه در انفرادی نماز می‌خواند. همان که ساواک چند سال بیچاره پیداکردنش بود، همان که برای اینکه آبروی شاه را ببرد در هتل اقامت آمریکایی‌ها بمب می‌گذارد! فکر کنید بشکه بشکه مواد منفجره دارد. کیلو کیلو اسلحه جابجا میکند. اعلامیه که خوراک است اصلاً. از توی زندان نقشه ترور ساواکی‌ها را طراحی می‌کند! شما جای شکنجه گرش باشید با او چه می‌کنید؟

همه چون مطمئن‌اند او گیر نمی‌افتد، زیر شکنجه اسم او را لو می‌دهند. کی بهت اعلامیه داد؟ عزت! کی بهت اسلحه داد؟ عزت! کی ترور را طراحی کرد؟ عزت!

یک پسر دهاتی کارگر بازار که باباش قاشق چوبی فروش است چند سال کل اداره امنیت و اطلاعات ساواک را به بازی گرفته! از بایکوت شدن در زندان نمی‌ترسد. مسعود رجوی را به چالش می‌کشد. اسیر سازمان مجاهدین نمی‌شود؛ رگه‌های انحراف را درشان از همان اول می‌بیند.

 چطور یک پسر دهاتی کارگر کم سواد می‌فهمد رجوی یک عوضی به تمام معناست. سازمان مجاهدین یک دروغ بزرگ است. چطور«عزت» گول نمی‌خورد، غیرت و ایمانش قبول نمی‌کند برود خانه تیمی! توجیه نمی‌کند. بهانه نمی‌تراشد، می‌گوید من پسر پیغمبر که نیستم با زن نامحرم هم خونه بشم!

«تقوا» چراغ راه آدم هاست. نه سطح سواد و مدرک تحصیلی و پدر عالم و خانواده مذهبی! تقوای عزت است که او را متمایز و مقاوم و به هوش و استوار نگه می‌دارد. تقواش باعث می‌شود نلغزد نه قبل از انقلاب و نه بعد از انقلاب، تقواش معرکه است.. حب جاه و مقام و شهوت و پول ندارد. شما همچین کسی را می‌شناسید؟!

این کتاب یک تفسیر قرآن مصور است برای من.. تفسیر بیشمار آیه های قرآن را در آن پیدا کردم. مصداق عینی آیه‌ها در قرن معاصر، محسن کاظمی در نگارش خاطرات و تحقیق سنگ تمام گذاشته است، کتاب برای هر فصل «پی نوشت» جداگانه دارد.

اسم هرکس که گفته می‌شود، در پی نوشت در حد یک پاراگراف می‌فهمید کی بوده و چکار کرده. قصه شریف واقفی که بعد از تغییر ایدئولوژیک از سازمان مجاهدین بیرون می‌آید و وحید افراخته با کمک همسر سازمانی! شریف واقفی براش تله می‌گذارند و بعد می‌کشندش و بعد توی شکمش را با مواد منفجره پر می‌کنند و بعد توی جاده های اطراف تهران بدنش را تکه تکه رها می‌کنند.

 این کتاب را حتماً بخوانید، بعد شاید شما هم مثل من تب کنید، شاید انگشت‌هایتان از بس بین پی‌نوشت و عکس‌های آخر کتاب می‌مانند درد بگیرند، شاید بعد از خیره شدن به عکس شکنجه‌گرهای عزت که آنها هم با بیوگرافی در کتاب هست، استفراغ کنید.

نتوانید غذا بخورید و مرتب از خودتان بپرسید اگر من آن روزها بودم چه می‌کردم؟ مثل وحید افراخته با اولین سیلی 200 نفر را لو می‌دادم؟ یا مثل عزت یک شخصیت خیالی درست می‌کردم و برای شکنجه گرم دروغ و دونگ سرهم می‌کردم. یا مثل مراد نانکلی(معروف به بچه رستم) می‌گفتم میدانم اما نمی‌گویم! بعد آیا دنده‌ها و کاسه سرم و چشم‌هایم آنقدر طاقت داشت تا ضربات مداوم و پیوسته صندلی را که شکنجه گرم به بدنم می‌کوبید تحمل کند؟

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.