سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

آزاده شهيد "حسين لشگری" اسطوره مقاومت/24

جلوگیری مأموران بعثی از وضو گرفتن اسرای ایرانی

همه در دل می‌گفتند اگر به سلول آخر برسند چه خواهد شد. بعضی‌ها که تحمل نداشتند سعی می‌کردند خودشان را به کاری مشغول کنند.

به گزارش خبرنگار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران، امیر آزاده شهید سرلشکر "حسین لشگری" خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که پس از 18 سال (6410 روز) اسارت در زندان‌های رژیم بعث عراق، در فروردین 1377 به ایران بازگشت.
 
او دارای درجهٔ جانبازی 70 درصد بود و در طول جنگ تحمیلی تا پیش از اسارت توانست در 12 عملیات هوایی شرکت کند. او از سوی مقام معظم رهبری به لقب "سید الاسراء" مفتخر شد.
 
آزاده سرافراز "حسین لشگری" با موافقت فرمانده معظم کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378 به درجه سرلشکری ارتقا یافت.
 
رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم تجلیل از امیر آزاده سرلشکر "حسین لشگری" فرمودند: " لحظه به لحظه رنج‌ها و صبرهای شما پیش خدای متعال ثبت و محفوظ است و پروردگار مهربان این اعمال و حسنات را در روز قیامت که انسان از همیشه نیازمندتر است به شما بازخواهد گردانید... آزادگان، سربازان فداکار اسلام و انقلاب و رمز پایداری ملت ایران هستند."
باشگاه خبرنگاران در نظر دارد برای گرامیداشت مقام والای امیر مقاوم و آزاده لشکر اسلام، زندگی‌نامه و خاطرات این شهید بزرگوار را منتشر کند؛ قسمت بیست و چهارم این خاطرات به شرح ذیل است:

ما، غیر از "باباجانی" که مسئولیت راه‌اندازی رادیو را داشت، یک نفر از بچه‌های هم سلولی او را به صورت مراقب در تمام مدتی که از رادیو استفاده می‌شد، گماشته بودیم تا از سوراخ کلید سلول تمام محوطه بند را زیر نظر داشته باشد و به محض آمدن نگهبان،‌به ما اطلاع دهد.

او دیده بود که نگهبان پس از بیرون رفتن از بند پس از ده دقیقه در حالی‌که پوتین‌هایش را در آورده بود به صورت سینه خیز خودش را به پشت در سلول شماره هفت می‌رساند
.

در این سلول، من به همراه ارشد و سه نفر دیگر بودیم. نگهبان تصور می‌کرد که چون ارشد در این سلول است، حتماً تمام امکانات ارتباطی و رادیو در اینجاست.
 
آن شب دو نفر از ما خوابیده بودند و من و دو نفر دیگر از دوستان سرمان پایین بود و روزنامه مطالعه می‌کردیم. به طوری‌که نگهبان از سوراخ کلید این‌گونه برداشت کرده بود که ما بر روی نقشه و یا رادیو کار می‌کنیم .

فردا صبح طبق معمول هر روزه در سلول‌ها را باز نکردند. هرچه نگهبان‌ها را صدا زدیم، بی‌فایده بود.

لحظاتی بعد عباس به همراه چند سرباز داخل بند شدند و مستقیم به طرف اتاق ما آمدند. محمودی با دیدن عباس شروع کرد به سر و صدا و گفت: مگر شما مسلمان نیستید؟ چرا نمی‌گذارید ما وضو بگیریم؟ عباس در جواب گفت: صحبت نباشد! این دستور مدیر زندان است. امروز همه اتاق‌ها باید بازدید شود.
 
رادیو در سلول شماره یک بود. سلولی که هیچ جایی برای پنهان کردن حتی کوچک‌ترین چیزی را نداشت.

نمی‌دانستیم باباجانی با رادیو چه خواهد کرد. حتم داشتیم با این بازرسی رادیو لو خواهد رفت؛ لذا به پیامدهای آن می‌اندیشیدیم و همه نگران بودیم.


جناب محمودی با اجازه عباس موضوع بازرسی را به سلول‌های دیگر اطلاع داد.
 
عباس افراد سلول ما را دقیقاً بازدید بدنی کرد و از محوطه بند خارج نمود.

پس از اینکه بازرسی سلول ما تمام شد ما را به سلول بازگرداندند. با کمال تعجب دیدیم همه چیز را به دقت گشته‌اند. حتی بالش‌های ابری را از وسط باز کرده و کیسه‌های تاید را روی زمین خالی کرده بودند.

همه در دل دعا می‌کردیم و امید این را داشتیم که فقط خداوند می‌تواند در این موقعیت چشم و گوش دشمن را کور و کر کند و رادیو را برای ما نگاه دارد.

فاصله بازرسی سلول ما تا سلول آخر که رادیو در آن‌جا بود، برایمان حکم یک سال را داشت.

همه در دل می‌گفتند اگر به سلول آخر برسند چه خواهد شد. بعضی‌ها که تحمل نداشتند سعی می‌کردند خودشان را به کاری مشغول کنند.

سلول شماره یک دقیقاً روبروی ما بود و من از سوراخ کلید می‌توانستم تا حدودی موقعیت آن‌ها را زیر نظر داشته باشم.

نفس‌ها در سینه حبس شده بود. عباس با افرادش بچه‌های سلول آخر را بازدید بدنی کردند و آن‌ها در حالی‌که چهارنفری اسکندری را گرفته بودند از سلول بیرون آوردند. این آخرین سلول بود.

فرشید اسکندری- هم سلولی باباجانی- مدت‌ها بود که به علت رماتیسم، قادر به حرکت نبود و بچه‌ها او را روی پتو می‌گذاشتند و حمل و نقل می‌کردند.

این آخرین سلول بود و عباس سعی داشت به هر طریق ممکن رادیو را پیدا کند.

او و سربازانش تمام وسایل را زیر و رو کردند حتی آستری تشک‌ها را بیرون کشیدند. عباس در حالی‌که عصبانی بود و زیر لب ناسزا می‌گفت از آخرین سلول بیرون آمد... .


ادامه خاطرات امیر آزاده شهید سرلشکر "حسین لشگری" در فواصل زمانی مشخص در سایت باشگاه خبرنگاران منتشر می‌شود.
 
انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
علی
۱۰:۳۸ ۰۷ آبان ۱۳۹۲
روحتان شاد ای شهدای عزیز