سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

منفرد نیاکی شهیدی از تبار آزادمردان/2

واکنش "شهید منفرد نیاکی" درباره احتمال اسارتش چه بود؟

شهيد سرلشكر منفرد نياكی در تاريخ ۱۳۶۴.۵.۶ به عنوان ناظر آموزش در رزمايش لشكر 58 تكاور ذوالفقار كه در شرايط واقعي جنگ اجرا شد، شركت کرد و تقدير بر آن بود كه پس از ۳۳ سال خدمت در ميدان آموزش و تمرين نظامي به درجه رفيع شهادت نائل آید.

به گزارش خبرنگار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران، مسعود منفرد نیاکی متولد ۱۳۰۸ معروف  به  امیر سرلشکر منفرد نیاکی جانشین رئیس اداره سوم(عملیات) ارتش جمهوری اسلامی ایران و فرمانده لشکر ۹۲ زرهی در زمان جنگ ایران و عراق بود. او در سال ۱۳۳۱ وارد دانشکده افسری شد و در سال ۱۳۵۵ به درجه سرهنگی رسید و در زمان جنگ ایران و عراق در عملیات‌های مهمی همچون طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، تنك چزابه، والفجر و رمضان در مسئولیت‌های فرماندهی حضور داشته و بعد از شهید سپهبد صیاد شیرازی، نقش پر رنگی در ارتش ایران ایفا کرد؛ به همین خاطر باشگاه خبرنگاران برای حفظ یاد و خاطره آن شهید والامقام گوشه‌هایی از خاطرات این شهید را منتشر می‌کند.

ما عقب‌تریم

روزي فرصتي دست داد تا دقايقي را با سرهنگ نياکي خلوت کنم. مي‌خواستم مطلبي به ايشان بگويم ولي محور صحبت‌های ايشان فقط جنگ و نحوه آرايش دشمن بود. بالاخره به سيم آخر زدم و گفتم: «جناب نياکي! اجازه است مطلبي به شما بگويم؟»

در جواب گفت: «حتما! چون در نحوه عملکرد ما در مقابل دشمن موثر خواهد بود.»
گفتم: «بله! بي‌تاثير نيست.»
گفت: «بفرما!»

گفتم: «مي‌گويند شخصيت هر کس متناسب با نگراني‌هاي او در انجام مسئوليت‌هايش است. و من مي‌بينم شما چگونه نگران وضعيت موجود هستيد؟»
ايشان آهي کشيد و گفت: «ما هنوز از دشمن خيلي عقب‌تريم، حالا حالاها بايد تلاش کنيم.» (امیر مرتضی پایبند دوریان)
 
زير آتش سنگين
 
درست در تاريخ 60.6.11 درغرب ارتفاعات الله‌اکبر که نقطه حساسي بود. دشمن پاتک کرد و مي‌خواست به هر قيمتي شده آن منطقه را تصرف کند.

ما در زير آتش سنگين دشمن مقاومت مي‌کرديم. روز سوم خبر دادند سرهنگ نياکي، مي‌خواهد به منطقه بيايد. ما هرگز چنين انتظاري نداشتيم، چون اگر به ايشان آسيبي مي‌رسيد در اصل به يگان‌هاي عمل‌کننده آسيب مي‌رسيد و دشمن در بوق تبليغاتي خود مي‌دميد و از نظر سياسي خيلي به ضرر ما مي‌شد.

با اين حال و قبل از آن که ما اقدام بازدارنده‌اي نسبت به تشريف فرمايي ايشان به منطقه بکنيم، اعلام کردند سرهنگ نياکي با يک نفربر از پشت تپه سبز وارد منطقه شده و از نفربر پايين آمده است! من به سرعت خود را به او رساندم. ايشان با تک تک سربازان صحبت کردند و به آن‌ها روحيه دادند. (فیروز عباسی)

سرباز پير
 
وقتي شهيد نياکي فرمانده لشکر 92 شدند، به همه يگان‌ها سرکشي مي‌کردند و لذا به يگان ما هم آمدند.
 
آن وقت فرمانده آتش‌بار يکم گردان 288 بودم. اولين جمله‌اي که ايشان فرمودند اين بود که؛ مي‌خواهم تک تک شما را از نزديک زيارت کنم و اين وعده را از شما بگيرم که دشمن متجاوز را از خاک کشورمان بيرون کنيم. من سرباز پيري هستم و به اين سربازي افتخار مي‌کنم.

چهره من سوخته است، چون تمام خدمتم را در يگان‌هاي صف گذرانده‌ام؛ الان هم دست به سوي شما دراز مي‌کنم و از شما مي‌خواهم در اين امر مقدس کمکم کنيد و اين قول را به من بدهيد که اين دشمن را از ارتفاعات الله اکبر بيرون کنيد. (امیرعلی اکبر اصلانی)

 
 با خيال آسوده
 
روزي به همراه شهيد نياکي، محافظ ايشان و يک راننده به خط مقدم رفتيم. وقتي پياده شديم جناب سرهنگ به طرف مواضع دشمن حرکت کرد و همين طور به جلو مي‌رفت. ما هم بايد پشت سرش مي‌رفتيم. عرض کردم: «جناب سرهنگ! خطرناک است، صلاح نيست شما به عنوان فرمانده لشکر جلو برويد. اگر خداي ناکرده اسير شويد خيلي مشکل‌ساز مي‌شود.»
 
ايشان نگاه معناداري به من کرد و گفت: «اولا ما که کارت شناسايي و درجه نداريم که ما را بشناسند؛ در ثاني من بايد بروم جلو و نقطه عملياتي را شناسايي کنم تا بتوانيم با خيال راحت و وجدان آسوده، سربازان و درجه‌داران را براي انجام عمليات به اين جا بکشانم.» (حسین زکریایی عزیزی)

شناسايي
 
با سرهنگ نياکي رفته بوديم شناسايي. موقعيت ما توسط ديده‌بانان دشمن شناسايي شد و باران تير و خمپاره به طرف ما شروع به باريدن گرفت. در همين حين احساس کردم شکمم داغ شده! نگاه کردم ديدم ترکش خورده‌ام و شکمم شکاف بزرگي برداشته و ديگر هيچ نفهميدم و روي زمين افتادم. (همان)
 
سرهنگ، تا مرا اينگونه ديد سريع مرا کول کرد و با تمام سرعت به طرف عقب حرکت کرد.
 
رزمنده ساده
 
زماني که وزير کشور بودم براي بازديد به زاهدان رفتم. چند هفته‌اي از جنگ گذشته بود. آن جا بود که با امير نياکي که آن زمان فرمانده لشکر 88 زاهدان بود، آشنا شدم.

يک روز در ستاد لشکر 88 نشسته بوديم که ايشان نامه‌ای را به من نشان داد که خطاب به فرمانده کل قواي آن زمان (بني صدر خائن) تقاضا کرده بود که اجازه دهد به عنوان يک رزمنده ساده به جبهه اعزام شود.

اين موضوع براي من خيلي جلب توجه مي‌کرد. چرا که آن زمان خيلي‌ها به بهانه‌هاي مختلف از جنگ فرار مي‌کردند، ولي ايشان که فرمانده يک لشکر مهم ارتش بود، قصد داشت به عنوان يک رزمنده ساده و بسيجي به ميدان نبرد برود و تجربياتش را در اختيار رزمندگان اسلام قرار دهد. (حجت‌الاسلام ناطق نوری)
 
ادامه خاطرات شهید منفرد نیاکی در فواصل زماني مشخص در سايت باشگاه خبرنگاران منتشر می‌شود.
 
انتهای پیام/
برچسب ها: جنگ ، ارتش ، عملیات ، اسیر
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.