به گزارش
خبرنگار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران، "محمدجواد تندگویان" وزیر نفت ایران در کابینهٔ شهيد محمدعلی رجایی بود که در سال ۱۳۵۹ توسط نیروهای ارتش عراق اسیر شد و پس از سالها اسارت به شهادت رسید، به همین خاطر
باشگاه خبرنگاران برای حفظ یاد و خاطره آن شهید والامقام گوشههایی از خاطرات این وزیر شهید را منتشر میکند.
ارتباط عاطفي با مأموران
در زندان، آقای تندگویان وقتی آثار انحراف سازمان منافقین مشخص شد، بلافاصله خط خود را جدا کرد و بدون اینکه مورد سوء استفاده ساواک قرار گیرد، اختلاف خود را با آنها آشکار کرد، منتهی با سلوکی دوستانه و جدای از هر گونه بیاحترامی به آنها.
آقای تندگویان به قدری شخصیتش جذاب بود که مأموران و پاسبانها نیز با ایشان ارتباط عاطفی پیدا میکردند. به همین ترتیب بود که ما اطلاعات مربوط به بیرون از زندان را از این مأموران دریافت میکردیم، در تمام مدتی که با ایشان در زندان بودم، هیچگاه ندیدم که با وجود جوانیاش، دچار عزلتگزینی و افسردگی شود و به اصطلاح توی خودش فرو برود.
همواره با شدت و حرارت در حال فعالیت بود و میکوشید نظم را در کار خود رعایت کند دیگر کاری نداشت که در زندان است و مثلا محکوم شده، هر روز صبح سر وقت بیدار میشد و نمازش را میخواند و تا شب در تکاپو بود در کنار اینها از شوخی کردن با دوستان نیز غافل نمیشد.
افشاگری
من در زندان کمیته ضد خرابکاری صحبت خاصی نمیتوانستم بکنم و صبحتهای معمولی انجام میشد - سلام و احوال پرسی- و در زندان هم تنها مطلبی را که توانستند بگویند این بود که به قم بروید و به علما بگویید که اینجا اجازه نمیدهند تا ما نماز جماعت بخوانیم و ما را برای مجازات به بند زیر هشت میبرند، حتی اجازه نمیدهند که از مهر نماز استفاده کنیم. (سركار خانم بتول اشكوري، همسر شهيد )
تندگویان از زبان شکنجهگرش
او یک تکه سنگ است، سنگ به تمام معنی، همهاش مشغول ذکر و دعا خواندن بود.
آیههای قرآن را مرتبا زمزمه میکند. هیچگونه وعده و وعید و شکنجههای گوناگون در او اثر ندارد و قبل از آمدن به مرخصی، من رئیس اکیپ بازجویی از ایشان بودم، خواب از چشم ما برد ولی حرفی نزد؛ ما میخواهیم از رادیو تلویزیون صحبت کند، اما او مقاومت می کند.
شکنجه اش میکنیم؛ از سقف آویزانش میکنیم، کابلش میزنیم. تا به حال استخوان چند جای بدنش شکسته، ولی سکوت او همه ما را دیوانه کرده است. گاهی در لحظهای که زیر شکنجه میخواهد بیهوش شود، با اشاره او (از دستگاه) پایین میآوریم. میگوییم: حاضری؟ با سر اشاره مثبت میکند. وقتی میخورد و مینوشد و خوب جان میگیرد، زیر قولش میزند به جای حرف زدن در مقابل دستگاههای ضبط صدا، با انگشت به ما اشاره میکند که کور خواندهاید. (نشريه شاهد ياران)
ساده زيست
شهید تندگویان زندگی بسیار مختصری داشت هر وقت میخواست خانهاش را جا به جا کند وسایلش تویی وانت جا میگرفت.
تلویزیون نگاه نمیکرد، اصلا تلویزیون نداشت. موقع پیروزی انقلاب 50 هزار تومان حقوقش بود، چون مدیر کارخانه توشیبا بود.
بعد از پیروزی انقلاب، یک شب جشنی گرفت و یک تلویزیون دست دوم خرید در تهران من و همسرم را هم دعوت کرد آن موقع دو تا بچه داشتم و یک شام به ما داد و آن را افتتاح کرد و گفت: حالا میخواهم تلویزیون جمهوری اسلامی را روشن کنم. (مهندس بهروز بوشهري، معاون پيشين وزير نفت)
وزیر انقلابی
در دوران وزارت نفت آقای معینفر، جواد دعوت به کار شد و وظیفه پاکسازی آبادان به او سپرده شد به مدت یک سال و نیم در این مأموریت مشغول بود خانواده خود را هم به آبادان برده بود، خداوند سومین فرزندش به نام مریم را در همین زمان به آنها داد و جالب این که جواد، از وزارت نفت هیچ حقوقی دریافت نمیکرد و به پدرش میگفت که خدا را شکر که شما آن قدر دارید که خرجی ما را هم بدهید.
به تهران که برگشت، اطراف سفارت بلژیک، یک واحد مسکونی اجاره کرد، ولی زیاد در آن جا زندگی نکرد، چون به آبادان رفت و توسط عراقیها دستگیر شد در تهران پست وزارت از طرف شهید رجایی به او پیشنهاد شد به یاد دارم که خیلی مقاومت کرد این پست را نپذیرد، ولی نشد. چون او، استعداد و هوش بالایی داشت و به قول دوستانش هر کاری را که یک شبانه روز وقت میبرد تا محاسبه شود، او در یک فرصت کم و از روی حافظه محاسبه میکرد.
برنامه کوپن نفت و کوپن بنزین و پروژه کشیدن لوله گاز از ابتکارات جواد بود. (سركار خانم اشرف السادات مينونشان، مادر شهيد)
ادامه خاطرات شهید تندگویان در فواصل زمانی مشخص در سايت باشگاه خبرنگاران منتشر میشود.
انتهای پيام/
خدا رحمتش کنه این مرد بزرگ رو. واقعا والا مقام بوده این شهید بزرگ