به خاطر آن است که از تعینات و تجملات که حجاب دوستیها و محبتها و مایه غفلتها و طلمها است، چندگاهی دست بداریم، همه یک رنگ و یک لباس شویم و فقط با انسانیت خود با یکدیگر روبه رو گردیم.
به خاطر آن است که شرکت کنیم در نمایشگاه بزرگ از صحرای قیامت و حس کنیم آن روز که باید یکه و تنها بی هیچ پیرایه ای و مقامی و ثروتی فقط با دلی پاک در پیشگاه پروردگار حاضر شویم.
به خاطر آن است که شیطان خودپرستی را به سنگ معرفت و شهاب ثاقبِ عشق و دوستی از خود برانیم و به خاطر آن است که همدل شویم با همه کسانی که در جهان حیران و سرگردان از این سو به آن سو میروند تا فرزند تشنهشان و کودکان گرسنهشان را آب و نانی بیاورند.
به خاطر آن است که چند روزی دست از جدال برداریم و بیاموزیم که باید با یکدیگر به زبان شیرین سخن بگوییم. به خاطر آن است که چند روزی در آیینه خودبینی ننگریم و نگاه خود را از لذات سراب گون دنیوی به فرشتگان و کروبیان عالم بالا بیندازیم.
به خاطر آن است که به لذتهای متعالی تر از خور و خواب و جاه مقام بیندیشیم و چون به وطن بازگشتیم همچنان این سیرتهای خوب و نیکو را از سادگی و دوستی و راستی و زبان خوش حفظ کنیم، احرام نشکنیم و با نظامی جادو سخن همزبان شویم که گفت:
اِحرام گرفتهام به کویت لبیک زنان به جستجویت
اِحرام شکن بسی ست زنهار ز احرام شکستنم نگه دار
نظامی، لیلی و مجنون