سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نبرد مرحب و امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در خیبر

وبلاگ پيچک سر به هوا نوشت:در آن روز مَرحَب به سوی یاران پیامبر رفت و هیچ‌کس با او هماورد نشد مگر آنکه می‌گفت: «من مرحب هستم» آنگاه بر او حمله‌ور می‌شد و هیچ‌یک تاب مقاومت در برابر او را نداشتند.....

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، مکحول می‌گوید:

هنگامی که روز جنگ خیبر فرا رسید مردی از میان یهودیان خارج گشت که به او مَرحَب گفته می‌شد. او مردی بلندقامت و درشت‌جثّه بود و یهودیان او را به خاطر دلاوری و توانگری‌اش بر خود مقدّم می‌داشتند.

راوی می‌گوید: در آن روز مَرحَب به سوی یاران پیامبر رفت و هیچ‌کس با او هماورد نشد مگر آنکه می‌گفت: «من مرحب هستم» آنگاه بر او حمله‌ور می‌شد و هیچ‌یک تاب مقاومت در برابر او را نداشتند.

راوی گوید: مَرحَب دایه‌ای منجّم [و پیشگوی] داشت که از جوانی و درشت‌هیکلی مرحب خوشش می‌آمد و به او می‌گفت: با هر هماوردی بجنگ و با هر کس که با تو ستیزه کرد بستیز، جز کسی که نامش حیدر است؛ که اگر در مقابلش بایستی کشته خواهی شد.

راوی گوید: هنگامی که جنگ‌آوری مرحب فزونی یافت، مردم از جایگاه او [و توانایی او در جنگ] متحیّر گشتند و نزد پیامبر شکایت کردند و از ایشان خواستند که علی(علیه‌السلام) را به سوی مرحب بفرستد. پیامبر علی(علیه‌السلام) را نزد خود خواند و به او فرمود: ای علی، مرحب را کفایت کن [و او را به تنهایی از بین ببر].


امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به سوی مرحب رفت. هنگامی که مرحب امام را دید به سویش شتافت و زمانی که مشاهده کرد حضرت او را بزرگ و با اهمیت برنمی‌شمرد ناراحت شد و بر او بسیار سنگین آمد. سپس جلو آمد در حالی که می‌گفت: من کسی هستم که مادرم مرا مرحب نام نهاد. علی(علیه‌السلام) قدم پیش نهاد و فرمود: من کسی هستم که مادرم مرا حیدر نامید.

هنگامی که مرحب این سخن را شنید، گریخت و از بیم آنچه دایه‌اش او را از آن برحذر داشته بود توقّف نکرد. پس ابلیس در چهرۀ دانشمندی از دانشمندان یهود بر او مجسّم شد و گفت: مرحب کجا می‌روی؟

مرحب گفت: این هماورده خود را حیدر می‌خواند!

ابلیس پرسید: مگر حیدر کیست؟

مرحب گفت: دایه‌ام مرا از رزم با مردی به نام حیدر بیم می‌داد و می‌گفت: او تو را خواهد کشت.

ابلیس به او گفت: ننگ بر تو. اگر حیدر جز این یک نفر نبود هرگز مانند تویی از نزد چون اویی بازنمی‌گشت [و فرار نمی‌کرد]. تو سخن زنان را می‌پذیری در حالی که آنان بیش از آنچه درست بگویند به خطا می‌روند. حیدر در جهان فراوان است. اینک بازگرد شاید تو او را از بین ببری. پس اگر او را کُشتی بر قومت سَروَری و آقایی می‌یابی و من پشتیبان تو می‌باشم. [بازگرد که] یهودیان به تو پناه می‌جویند.

پس ابلیس او را بازگرداند و به خدا قسم اندکی نگذشت [به مقدار زمان میان دوشیدن شیر از شتر] که علی(علیه‌السلام) ضربتی به او زد و او با صورت به زمین افتاد و یهودیان در حالی که می‌گفتند مرحب کشته شد، مرحب کشته شد، شکست خوردند…

 

قالَ وَ حَدَّثَنا الحسین‌بن علی‌بن محمدٍ التَّمّار عَن علی‌بن ماهان عَن عَمِّهِ عَن محمد بن عمر عَن ثَور بن یزید، عَن مَکحُولٍ، قالَ:

 

لَمّا کانَ یَومُ خَیبَرَ خَرَجَ رَجُلٌ مِنَ الیَهودِ یُقالُ لَهُ مَرحَب، وَ کانَ طَویلَ القامَةِ عَظیمَ الهامَةِ، وَ کانَتِ الیَهودُ تُقَدِّمُهُ لِشُجاعَتِهِ وَ یَسارهِ. قالَ: فَخَرَجَ فی ذلِکَ الیَوم ِ إلی أصحابِ رَسولِ اللهِ (صلی‌الله علیه و آله) فَما واقَفَهُ قِرنٌ إلّا قالَ  أنا مَرحَبٌ؛ ثُمَّ حَمشلَ عَلَیهِ فَلَم یَثبُت لَهُ.


قالَ: وَ کانَت لَهُ ظِئرٌ، وَ کانَت کاهِنَة، وَ کانَت تَعجَبُ بِشَبابِهِ وَ عِظَم ِ خِلقَتِهِ، وَ کانَت تَقولُ لَهُ: قاتِل کُلَّ مَن قاتَلَکَ وَ غالِب کُلَّ مَن غالَبَکَ إلّا مَن تُسَمَّی عَلَیکَ بِحَیدَرَةَ، فَإنَّکَ إن وَقَفتَ لَهُ هَلَکتَ.


قالَ: فَلَمّا کَثُرَ مُناوَشَتُهُ، جَزِعَ النّاسُ بِمُقاوَمَتِهِ شَکَوا ذلِکَ إلی النّبیِّ (صلی‌الله علیه و آله) وَ سَألُوهُ أن یُخرجَ إلَیهِ عَلیّاً (علیه‌السلام)، فَدَعا النَّبیُّ (صلی‌الله علیه و آله) عَلیّاً (علیه‌السلام) وَ قالَ لَهُ: یا عَلیُّ اکفِنی مَرحَباً؛ فَخَرَجَ إلَیهِ أمیرُالمؤمنین (علیه‌السلام)، فَلَمّا بَصُرَ بِهِ مَرحَبٌ اَسرَعَ إلَیهِ فَلَم یَرَهُ یَعبَأُ بِهِ، فَأنکَرَ ذلِکَ وَ أحجَمَ عَنهُ، ثُمَّ أقدَمَ وَ هُوَ یَقُولُ: أنا الَّذی سَمَّتنی اُمّی مَرحَباً.


فَأقبَلَ عَلیٌّ (علیه‌السلام) بِالسَّیفِ، وَ هُوَ یَقُولُ: أنا الَّذی سَمَّتنی اُمّی حَیدَرَة ً.


فَلَمّا سَمِعَها مِنهُ مَرحَبٌ هَرَبَ وَ لَم یَقِف خَوفاً مِمّا حَذَّرَتهُ مِنهُ ظِئرُهُ، فَتَمَثَّلَ لَهُ إبلیسُ فی صُورَةِ حِبر ٍ مِن إحبار ِ الیَهودِ، فَقالَ إلی إینَ یا مَرحَب؟ فَقالَ: قَد تَسَمَّی عَلَیَّ هذا القِرنُ بِحَیدَرَةَ. فَقالَ لَهُ إبلیسُ: فَما حَیدَرَةُ؟ فَقالَ: إنَّ فُلانَةَ ظِئری کانَت تُحَذِّرُنی مِن مُبارَزَةِ رَجُل ٍ اسمُهُ حَیدَرَةُ، وَ تَقولُ: إنَّهُ قاتِلُکَ.


فَقالَ لَهُ إبلیسُ: شَوهاً لَکَ، لَو یَکُن حَیدَرَةُ إلّا هذا وَحدَهُ لَما کانَ مِثلُکَ یَرجِعُ عَن مِثلِهِ، تَأخُذُ بِقولِ النِّساءِ وَ هُنَّ یُخطِئنَ أکثَرَ مِمّا یُصِبنَ، وَ حَیدَرَةُ فی الدُّنیا کثیرٌ، فَارجِع فَلَعَلَّکَ تَقتُلُهُ، فَإن قَتَلتَهُ سُدتَ قَومَکَ وَ أنا فی ظَهرِکَ أستَصرخُ الیَهودَ لَکَ.


فَرَدَّهُ فَوَ اللهِ ما کانَ إلّا کَفُواقِ ناقَةٍ حَتّی ضَرَبَهُ عَلیٌّ (علیه‌السلام) ضَربَة ً سَقَطَ مِنها لِوَجههِ وَ انهَزَمَ الیَهودُ وَ هُم یَقولونَ: قُتِلَ مَرحَبٌ، قُتِلَ مَرحَبٌ…”
 
[ترجمۀ امالی شیخ طوسی، انتشارت اندیشۀ هادی، ج۱، صص۱۰-۱۵، جلسۀ اول، حدیث۲]
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۹:۴۲ ۲۸ فروردين ۱۴۰۳
تا قبل از بعثت پیامبر اسلام شیطان وقتی نزد اشخاص می رفت تجسم پیدا می کرد و به شکل انسان ظاهر می شده است.
که ما در داستانهای انبیای پیشین واقوام گذشته زیاد این رو زیاد می بینیم که مثلاً شیطان نزد زن حضرت ایوب رفته تا او را به خاطر مصائب و مشکلاتش از خداوند بد بین کند
یا وسوسه های که در زمان انبیای مختلف نسبت به پیروان آنها انجام می شده و گفتگوی آنها با شیطان می بینیم.
.پس این مطلب دور از حقیقت نیست.
ناشناس
۰۶:۰۵ ۱۰ بهمن ۱۴۰۲
من نوکر علی هستم و بر ابوالعجاعب بودن مولایم ایمان دارم اما شیطان چطوری به شکل دانشمند در امد عزیز بیشتر توضیح دهید ممنون
فائزه
۰۹:۴۶ ۱۳ شهريور ۱۴۰۲
فقط حیدر امیرالمؤمنین است
پویا
۲۱:۲۷ ۱۴ مرداد ۱۳۹۹
اللهُمَّ الْعَنَ الاَعْداءَ وَ الْعَنْ

مَرْحَبَ الْخَیْبَریِّ
اللهُمَّ الْعَنَ الاَعْداءَ وَ الْعَنْ

مَرْحَبَ الْخَیْبَریِّ
اللهُمَّ الْعَنَ الاَعْداءَ وَ الْعَنْ

مَرْحَبَ الْخَیْبَریِّ