به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ محمدکاسبی از بنیان گذاران حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی است. در ابتدای پیروزی انقلاب میان جوانان آرمان گرایی که به حوزه هنری رفتند، کاسبی از معدود چهرههایی بود که سابقه تحصیلات آکادمیک داشت. ضمن اینکه کاسبی در گردهمآوردن مجید مجیدی، محمدرضا هنرمند، فرجا... سلحشور و... در حوزه هنری نیز نقش موثری ایفا کرد.شما یکی از باسابقهترین بازیگران سینمای ایران هستید که فیلمهای زیادی را در ژانر دفاع مقدس در کارنامه خود دارید، لطفاً مقایسه ای اجمالی بین شرایط امروز سینمای دفاع مقدس با دهه 60-70 داشته باشید؟- به اعتقاد من وقتی پسوند «مقدس» بعد از کلمه «دفاع» قرار میگیرد، خود به تنهایی گویای مطلب است یعنی دفاعی که مقدس است. به این دلیل که از کیانی دفاع میکند و چون آن کیان مقدس است، دفاع از آن کیان هم به طبع مقدس میشود و آن کیان، همان کیان اسلام و سرزمین ایران است. همانطور که طی 8 سال جنگ، دفاع از کشور با عشق صورت گرفت، همچنان هم وقتی حملات با شکلی متفاوت در حوزه های اقتصادی، فرهنگی و... صورت میپذیرد، دفاع نیز باید به همان صورت و با همان کیفیت ادامه یابد.
در سالهای اولیه انقلاب به خصوص دهه 60، من و تعدادی از دوستان هسته اولیه حوزه هنری را تشکیل دادیم و البته آن زمان حوزه جایی بود که اکثر فیلمسازان نامی فعلی دفاع مقدس و حتی سینمای ایران در آن شکل گرفتند و از حوزه برای فیلمسازیشان استفاده کردند. عزیزانی مثل مرحوم ملاقلی پور، ابراهیم حاتمی کیا، جمال شورجه، محمدرضا هنرمند، مجید مجیدی و... این دوستان عاشق آن کیان بودند و بنابراین از ابزار هنر سینما برای دفاع از آن امر مقدس استفاده میکردند.
در حقیقت این یک عشق بود. شاید مثالی که میخواهم در حال حاضر بزنم در وهله اول درست به نظر نرسد، اما برای فهماندن منظورم چاره ای جز بیان این مثال ندارم، ببینید همه ما نذریهای روز عاشورا را خوردیم و به نظرمان قیمه های روز عاشورا عطر و بوی خاصی دارد، چرا؟ آنهم در حالیکه مواد همان مواد است! چون با عشق درست میشود. سینمای دفاع مقدس نیز باید به همین شکل باشد یعنی فیلمسازی که عاشق اسلام، کیان، دفاع و این مملکت نباشد فیلمش دارای آن عطر و بوی خاص نخواهد بود.
ممکن است یک چنین فیلمسازی برود و در سایر ژانرها بهترین آثار سینمایی را بسازد ولی در گونه دفاع مقدس نمیتواند آن عطر و بو را به اثرش بدهد چون این عطر و بو همان عشق درونی و فطری فیلمساز است به دفاع از کیانی که این سینما را شکل میدهد. در آن سالها دوستان با عشق میآمدند و فیلمسازی میکردند که هرچند تجربه اولشان بود ولی باز به دل مینشست، اما در حال حاضر متأسفانه بنا به عللی فعالیت بزرگان را در فیلمسازی دفاع مقدس بسیار کمرنگ میبینیم و این کمبودی است که کاملاً احساس میشود.
از طرف دیگر بعضی از جوانها علاقهمند به عرضه فیلمسازی وقتی امکانات دولتی در این زمینه را که تقریباً در دسترس عموم هم برای فیلمسازی قرار میگیرد میبینند با اینکه عشق لازم را ندارند و تنها هدفشان ورود به سینما است، وارد میشوند و فیلمشان در حد سیاه مشق میشود. متأسفانه اکنون تعداد سیاه مشقها زیاد شده است! البته منه محمد کاسبی عاشق ورود نسل جوان به عرضه فیلمسازی و بازیگری هستم. بنده خودم هم جوان بودم و در آن زمان «زنگها» را کار کردم و در حال حاضر باید جوانهای دیگری وارد این عرصه شوند.
واقعیت این است که کسی جای کسی را تنگ نکرده، اما در رابطه با سینمای دفاع مقدس، این دفاع مقدس میطلبد که آثاری که در آن بوجود میآیند عطر و بوی عشق بدهند و دارای ساخت دلنشین و فاخری باشند و در عین حال معتقدم که ورود فیلمسازان به عرصه این سینما باید خیلی با تأمل و هوشمندانه صورت پذیرد و ضمناً فضایی ایجاد شود که فیلمسازان صاحب اعتبار در این عرصه بهتر بتوانند فعالیت کنند تا این ژانر از سینمای ما خالی از آثار فاخر و پربار نشود.
بخشی از فیلمسازان ژانر دفاع مقدس ما به مرور و به دلایل مختلف ترجیح دادند وارد زمینه های دیگر شوند و ما در این سالها با مسأله ای مواجه شدیم که اکثر کسانیکه شناسنامه سینمای دفاع مقدس بودند دیگر فیلمی راجع به جنگ نمیساختند و بنابراین عرصه خالی و این منجر به حضور سینماگران نسل جوان شد.- ببینید اصلاً نسل جوان باید پا به این عرصه بگذارند. سینما مثل یک رودخانه ای میماند که چشمه های زلال مرتباً باید از اطراف وارد این رودخانه شود، در غیر اینصورت رودخانه خشک میشود.
در سالهای گذشته گفته میشد که کسانیکه فضای جبهه را لمس نکردند بهتر است که فیلم در این ژانر نسازند و بهترین فیلمهای این عرصه را هم کسانی مثل حاتمی کیا و ملاقلی پور میساختند که این فضاها را لمس کردند.- جنگ ما همیشگی است. در حال حاضر هم شکلش عوض شده ولی همچنان هست. ما شکل درگیری فیزیکی را در آن 8 سال داشتیم و حالا میخواهیم سینمای دفاع مقدس را محدود به آن 8 سال کنیم، در صورتیکه به عقیده من جنگی که الان بر علیه دین و مملکت وجود دارد، دست کمی از آن دوران ندارد و دفاع خاص خودش را میطلبد. همانطور که من سینمای دفاع مقدس را فقط و فقط در آن 8 سال خلاصه نمیکنم و خیلی این مبحث گسترده تر است، اما پیرو صحبت شما یک مطلب پیش آمد به نظرم اکثر دوستانی که فیلمسازان دفاع مقدس بودند همچنان دارند در ژانر دفاع مقدس کار میکنند. مرحوم ملاقلی پور هم تمام آثارش در ژانر دفاع مقدس بوده.
در فیلم «پناهنده» این مسأله وجود دارد حالا که جنگ تمام شده ببینیم آدمهای جنگ چه میکنند که فکر میکنم این فیلم جزو اولین آثاری است که چنین دیدگاهی را مطرح میکند.- مسأله ای که در این میان وجود دارد و در این ژانر سینمایی دیده میشود این است که هجوم تا روزی که نظام جمهوری اسلامی به عنوان تنها کشور شیعی وجود دارد و دنیا هم با آن مشکل دارد چرا؟ چون شیعه به دلیل اعتقاداتش در مقابل ظلم میایستد، اصلاً شیعه اگر در مقابل ظلم نایستد دیگر شیعه نیست. بنابراین تا زمانی که این حکومت متکی بر مذهب شیعه بخواهد پا برجا باشد این هجوم وجود دارد و چون این هجوم وجود دارد، دفاع هم وجود دارد.
بنابراین بنده معتقدم این عرصه به هیچ عنوان محل نقد بسیاری از مسائل نیست. در این عرصه این نقد غلط است که مثلاً من رفتم جنگیدم و یک عده جیبشان را پر کردند، خب اگر این تفکر در نسل جوانی که در آن 8 سال کودک بودند ته نشین شود در مقابل این حجمه ای که در حال حاضر وجود دارد اگر خدای نکرده شکل فیزیکی به خود بگیرد چند درصد امکان دارد که جوانها که فیلمهایی با این طرز فکری که عرض کردم را دیدند تمایل به دفاع داشته باشند؟ معتقدم که فیلمساز عرصه دفاع مقدس اگر هم به نقد میپردازد باید در پایان کار چیزی که در تماشاگر ته نشین میشود یأس نباشد. همان چیزی که مرحوم ملاقلی پور در «پناهنده» به آن پرداخته است.
بهتر است ژانر دفاع فاقد اینگونه نقد باشد و نگذاریم بحث ساحشوری آن از بین برود. جرقههایی در سینمای دفاع مقدس زده میشود و کارهای خوبی ساخته میشود، اما به طور کل باید گفت که بدنه سینما به یک فقر دچار شده است. اینکه دلایل ایجاد این فقر به فیلمسازان مربوط مربوط میشود یا مدیران فرهنگی جای بحث دارد. به هر حال سیاستگذاریهای فرهنگی و ... در این اتفاقات سهیم هستند.
همیشه بحثهایی انجام میشود و میزگردهایی به برگزاری میرسد و منتج به نتیجه هم نیست. شاید الان خالی از لطف نباشد اگر یک بیت از مولانا را ذکر کنیم که میگوید: وه! چه بی رنگ و نشان که منم / کی ببینم مرا چنان که منم؟ یعنی چه عجیب است که من بیرنگ و بینشان هستم. چون ماده یا رنگ دارد یا نشانه و شاعر میگوید من فاقد هر دوی اینها هستم و در واقع هم با دارا بودن این ویژگیها خلق شدهام و هم هیچ هستم. به اشرف مخلوقات بودن خود اعتقاد دارد و در عین حال به این موضوع هم واقف است که باید بداند در برابر خداوند هیچ است و باید کبر و غرور و منیت را کنار بگذارد. این من بودن بسیار خطرناک است. هم برای مسؤول و هم برای فیلمساز و هم برای فرهنگ.
من بودن یک کاسب برای مثال، در نهایت به زیان آن فرد و خانوادهاش برمیگردد، اما آیا این غرور برای یک مدیر فرهنگی هم به همین ترتیب است؟ من بودن یک هنرمند، به آسیب یک جامعه میانجامد.
ما امروز شاهدیم فیلمهایی در سینمای جنگ به تولید میرسند که هیچ نگاه تازهای در آنها به چشم نمیخورد و انگار که هنوز در سالهای آغازین جنگ به سر میبرند. این آثار نه جشنوارهپسند هستند و نه به مذاق مخاطب خوش میآید و گویا تنها برای حضور در کارنامه مدیر فرهنگی وقت ساخته میشوند. به نظر شما آیا برای جلوگیری از ایجاد دافعهای که با این فیلمها برای مخاطبان به وجود میآید، نباید مانع از ساخت آنها شد؟- از آغاز انقلاب تا الان، دو جریان عمده سیاسی با اسمهای مختلف وجود داشته است که سینما را هم در برمیگیرند. این سینما در دورههایی تحت مدیریت یک جناح پیش رفته است و در دورههایی دیگر تحت مدیریت یک جناح دیگر. تمام دنیا هم به هنرمند احتیاج دارد و هم سیاستمدار. وقتی سیاستمدار بخواهد نگاه سیاستمدارانه خود را توسط سینما تبلیغ کند، به فیلمساز همفکر خود احتیاج دارد این موضوع هم به مدیران فرهنگی و جریان فکری به خصوصی نیازمند است.
در این میان ما یک سینمای دفاع مقدس داریم که آدمهای هر دو جناح عاشق آن دفاع هستند، دفاعی که باید به حرمت همین عشق به طور کامل معرفی شود. کسی مثل مرحوم ملاقلیپور عاشق واقعی این دفاع بود که کارش را سرسری نمیگرفت. گاهی یک دستیار کارگردان درجه یک بودن، بهتر از یک کارگردان درجه دو و درجه سه بودن است.
من گله دارم از اینکه کارگردانهایی وارد عرصه دفاع مقدس میشوند که به همین گروهها با درجههای پایینتر تعلق دارند. سینمای دفاع مقدس درست مثل شاهنامه باید بین مردم روحیه دفاع و سلحشوری ایجاد کند. بعضی از این فیلمهایی که به تولید میرسند، تنها به رنگین شدن سفره همان کارگردانها میانجامند و واضح است که ابن خوب نیست.
در این شرایط باید همحزبیها و همگروهیها را کنار گذاشت. حالا که در سال 80 درصد از کل فیلمهای ما راضیکننده نیست، کارگردانهایی از این دست، بهتر است بروند به همان خیل عظیم هشتاد درصدی بپیوندند و سینمای دفاع مقدس را رها کنند. به این دلیل که این عرصه، عرصه سینمایی متفاوتی است. هر یک فیلمی که در این ژانر ساخته میشود، لزوماً باید به ایجاد یک حس خوب در مخاطب منجر شود.
اما بعضاً شاهد هستیم که به غیر از خود کارگردانها مسؤولان فرهنگی هم از این آثار دفاع میکنند.- روزی من در جلسهای به یکی از سرداران عزیزمان گفتم در دورانی ما درگیری فیزیکی داشتیم و مردم جوانانشان را به شما دادند تا به فضل پروردگار به نتیجه برسید. عرصههای فرهنگی و هنری اما، سرداران مخصوص به خود را دارد و شما بر جای کسی نشستهاید که در عرصههای فرهنگی یک سردمدار به حساب میآید. چه خوب است اگر از وجود شما به عنوان یک مشاور بهره گرفته شود و نه کسی که زمام کل امر را بر عهده گرفته است. ادعای شما به عنوان سردار فرهنگی بودن، برای کسی که عمر خود را در راه فرهنگ خرج کرده است، ایجاد یأس میکند، ضمن آنکه قطعاً تجربه و آگاهی آن دوستان، از این عزیزان بیشتر است.
اگر بحث عشق مطرح شود و اینکه سرداران ما به جنگ عاشقتر بودهاند، باید گفت در آن روزهایی که این افراد در خط مقدم مشغول فعالیت بودهاند، هنرمندان ما سینمای جنگ را شکل دادند و اگر امروز از دهه 60 به عنوان دهه موفق سینمای این ژانر یاد میشود، مدیون این افراد هستیم. مقوله نقد کردن، یک مقوله جداست. وقتی این سردار عاشق جنگ معتقد است نقد فیلمهای جنگ منجر به یأس و نا امیدی میشود، طبیعی است که برای سپردن مدیریت این سینما به دست او هم یک عدماطمینان حاصل شود.
این چنین میشود که یک مشکل عظیم بر مشکلات ما افزوده میشود. از طرفی نمیتوان از نقدهای نا به جایی که شکل میگیرد، چشمپوشی کرد. بنابراین، باید گفت هر دو طرف مقصر هستند. من فکر میکنم ممکن است سالهای سال، با همین روند پیش برویم و کماکان با قرار گرفتن سینما در دست احزاب و گروههای سیاسی، چنین مشکلاتی هم وجود داشته باشد و واقعیت این است که من هم نمیدانم باید چه کرد. در میان این دستبهدست شدنها، آن آثار هنری که روحیه سلحشوری و تیزهوشی و بینش صحیحی که دوست را از دشمن تشخیص دهد، باید به هر شکل به تولید برسند و هیچ کدام از این دعواها و رقابتها نباید این تولیدات و تأثیرات آنها را تحتالشعاع قرار دهد و باید برای آن یک فکر اساسی کرد.
شما دو دهه پیش «شنا در زمستان» را ساختید که گرچه مهجور واقع شد ولی فیلم خوبی بود. چرا کارگردانی را ادامه ندادید؟- اجازه بدهید خیلی مختصر بگویم که وقتی حوزه شکل گرفت از بین این همه دانشجوی دانشکده دراماتیک، فقط من بودم که داشتم بازیگری و کارگردانی را دانشکده سینما-تئاتر میخواندم. همچنین دوبله هم کار میکردم و سالها فعالیت تئاتر هم داشتم. در حوزه هم مسؤولیتهایی داشتم مثل پایهگذاری مرکز هنرهای نمایشی ارشاد و همکاری با گروه بازبینی و پروانه نمایش وزارت ارشاد. این قبیل کارها وقت من را پر میکرد و کمتر میتوانستم در داخل حوزه حضور فیزیکی داشته باشم. تا اینکه آقای مخملباف را شناختم او را به حوزه معرفی کردم. تمام هم و غم خود را گذاشته بودم که بچهها کار کنند و حتی اگر متنها ضعیف است، این بستر را فراهم کنم که بتوانند با بازیگری خوب، نواقص کار را بپوشانند.
کم کم هرکدام از بچهها بنا به دلایلی از حوزه بیرون آمدند و من احساس کردم باید در این زمان فعالیتی انجام دهم. ابتدا یک فیلم کوتاه 35 به نام «قاصد» ساختم که آقای مجیدی برای من بازی میکرد و دومین کارم هم «شنا در زمستان» بود که آن را خیلی دوست دارم و برای هر کس که آن را دیده این سؤال پیش آمده که چرا محمد کاسبی دیگر فیلمی نساخت؟ در حالیکه ما این روزها ممکن است فیلمهایی را ببینیم و بپرسیم فلانی چرا دارد فیلم میسازد و چه حرفی دارد؟ باید بگویم نگذاشتند که من ادامه بدهم.
این سیاستهای سلیقهای مدیران وقت بود که مانع از کار من میشدو در آن دورههایی که ما در بحران و بایکوت به سر میبردیم، فیلم میساختیم، اما با ما آنطور که مورد انتظارمان بود، برخورد نشد. ما فیلمهایمان را در جشنواره فیلم فجر شرکت میدادیم، چون کلیت این فستیوال بزرگداشت یک اتفاق بزرگ میهنی بود، اما چون سیاستهای ارشاد را قبول نداشتیم فیلم را در بخش مسابقه قرار نمیدادیم. با اینحال من «شنا در زمستان» را برای مسابقه هم ارائه دادم، اما نامهای به دفتر رسید که میگفت این فیلم در بخش مسابقه قرار نمیگیرد و وقتی به دفتر جشنواره مراجعه کردم، دلایل آنها برای من قانعکننده نبود. این رفتارها باعث شد همه خیزشی که من برای فیلمسازی داشتم تهنشین شود و من شوق و ذوقم را از دست دادم.
ضمن اینکه من به این دنیا آمدم که آدم باشم نه اینکه فیلمسازی کنم یا بازیگر شوم. مهم نیست! مگر دیگرانی که ساختهاند، چه شد؟ البته بیمهریها و لامروتیهایی دیدند که حق آنها نبود. من در همان دوران نمایشنامه هم نوشتم، اما آن کار را از روی صحنه پایین کشیدند. جالب است که سال بعد همین نمایشنامه دیپلم افتخار از جشنواره دریافت میکند و جایزه میگیرد.
وقتی فرهنگ و هنر به دست جناحهای سیاسی میافتد، اوضاع همین میشود. روال صحیح این است که سازندگان فیلمهای بد کنار بروند و فیلمسازان خوب رشد کنند، اما وجود دارند کارگردانهای نابلدی که همچنان در حال تولید آثار بدشان هستند. به هر حال دیگر چندان به این موضوع فکر نمیکنم. من سالها قبل یک فیلم ساختم که امروز یک جوان مثل شما آن را دیده و از من میپرسد که چرا دیگر نساختی؟ شاید همین کافی باشد.
منبع:بانی فیلم