چند سالی میشود که هرگاه واقعه جنجالبرانگیزی در عرصه سیاسی، اقتصادی، یا اجتماعی رخ داده و اعتراضی صنفی یا عمومی را برانگیخته و متعاقب آن جمعی از مردم برای بیان اعتراض خود به خیابانها آمدهاند، برخی چهرهها و سلبریتیها نیز بهزعم اینکه خودی نشان بدهند و اظهار وجودی کنند بیدرنگ و بی آنکه در چند و، چون ماجرا تفحصی کرده باشند به اعلام موضع پرداختهاند. رفتاری غیرحرفهای که اغلب بهمثابه کنشی هیجانی تحلیل میشد که به قول معروف از سر جوگیری و سودای عقب نماندن از غافله صورت گرفته، و البته در بسیاری از موارد نیز همین بوده است.
جماعتی که عرصه زیستیاش رسانه و فضای مجازی است و از آنجا که فاقد پشتوانههای عمیق عقدتی و ایدئولوژیک و بیبهره از سواد رسانه است، به سرعت مفتون افسون رسانه شده و به ساز او میرقصد. همنوایی این جماعت با اپوزیسیون نیز بیش از آنکه حاصل مطالعات و ملاحظات آگاهانه باشد، یک پُز روشنفکری بود که میپنداشتند بر درجه اعتبار و کلاس کارشان میافزاید.
در جریان اغتشاشات اخیر، اما پدیده ورود سلبریتیها به ماجرا به لحاظ کمی و کیفی شکل متفاوتی به خود گرفت و قطع نظر از آنکه تعداد بیشتری از آنها درخصوص وقایع پیش آمده به اظهار فضل پرداختند، برخی از آنها مرزهای گستاخی و ساختارشکنی را نیز در گفتار و رفتار خویش درنوردیدند.
این بار داستان فراتر از فیگور روشنفکری بود و حضرات سلبریتی رسماً در سناریویی بازی کردند که زمینش را دشمنان تابلودار نظام پس از ۴۳ سال آزمودن همه روشهای مقابله با نظام اسلامی تعیین کرده بودند؛ و آن بهزعم آنها برانگیختن نسل z از طریق مراجع فکری آنها یعنی سلبریتیها بود. سلبریتیهایی که در ساختارهای همین نظام رشد کرده و با پول و امکانات همین حکومت به شهرت رسیده و حالا همه هنرشان را در ضریب دادن به روایت دشمن و هیزم آوردن برای آتش معرکه به منظور تغییر فاز اعتراضها به سطح آشوب و اغتشاش به خدمت گرفتند؛ از میدانداری علی کریمی و تحریک و فراخوانهای مکرر او برای خشونت و اغتشاش و اعتصاب گرفته، تا دروغپردازی امثال علی دایی در سناریوی کشتهسازی و حمایت از اغتشاشات، تا کشف حجاب جمعی از بازیگران زن، تا حضور برخی بازیگران در تجمعات ضدانقلاب در خارج از کشور با پرچم رژیم منحوس پهلوی .
این حجم از ساختارشکنی و وقاحت در گفتار و رفتار، اما تنها بر مبنای دو مؤلفه قابل توجیه است؛ یا در قبال این نقشآفرینی مزد دندانگیر و قابل توجهی به آنها وعده داده شده، نظیر آنچه درخصوص علی کریمی رقم خورد و به قول فعالان مجازی ویزای آمریکا در ازای خونهای ریخته شده به وی عطا شد، یا میبایست پیشفرض تمام شدن کار نظام آنچنان در ذهن برخی از سلبریتیها تبدیل به باور شده باشد که آنها را به چنین ساختارشکنیها و شکستن همه پلهای پشت سر متقاعد کرده باشد، و الا در صورتی که چنین احتمالی برای آنها مطرح نمیبود هرگز این اندازه بیپروا به رفتارهایی که پیامدی جز نابودی آینده حرفهای آنها نخواهد داشت، تن نمیدادند.
آخرین نمونه این رفتارها فرار منافقانه و بیاخلاق حمید فرخنژاد بود که علیرغم اذعان به عدم عناد نسبت به نظام اسلامی و سپردن تعهد نزد مراجع قانونی، با فرار از کشور و بیان اظهارات گستاخانه سرنوشت پروژههایی را که در آنها ایفای نقش کرده با ابهام مواجه ساخته و به همکاران و دوستان خود از پشت خنجر زد. حمید فرخنژادی که از سویی سابقه بازی در نقشهای متعدد انقلابی و ایدئولوژیک دارد، و از سویی در روزگاری نه چندان دور افاضه کرده بود همه ۸۰ میلیون ایرانی فدای یک تار موی پسرش باد!
قربانی این پیشفرض مضحک، اما تنها عدهای از سلبریتیهای بیبصیرتی نبودند که با این رفتارهای ساختارشکن راه بازگشتی برای خود باقی نگذاشتند، بلکه جمع قابل توجهی از جوانان و نوجوان سادهلوحی بودند که با تحریک امثال کریمی به خیابان آمده و حجم گستردهای از خشونت علیه نیروهای مردمی و امنیتی، تهدید و ارعاب مردم، تخریب اموال خصوصی و عمومی و نوعی وندالیسم افراطی، خشونت کلامی و ادبیات رکیک و… را به این خیال در فضای جامعه رقم زدند که کار نظام به زودی تمام است و هیچ تاوانی متوجه اقدامات خشونتبار آنها نیست، از اینرو تا آنجا که میتوانستند در این عرصه تاختند و حالا نادم و پشیمان بایستی در انتظار محاکمه و آیندهی نامعلوم خود باشند و از سویی خوشگذرانی و بیخیالی کسانی را نظاره کنند که آنان را به آتش این مهلکه فروانداختند.
منبع: مهر