ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه ظهر بود تلفن را برداشتم و با یکی از مبارزین چهرههای دوران ستمشاهی در بوشهر که به واسطه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی با وی آشنا شده بودم تماس گرفتم.
بوق دوم هنوز نخورده بود که حاج عبدالله تلفن را پاسخ داد، شروع به احوال پرسی و خوش و بش کردیم، گفتم حاج آقا قرار بوده شما رو ببینم، اما الان در حال تهیه گزارشی هستم و بهانهای شد که خدمتتان برسم. حاجی آقا با لحن مهربانانهاش و با اشتیاق گفت حتما، ولی الان وقت اذان است بعد از اذان منزل هستم؛ گفتم متاسفانه باید بروم کلاس بعد از ساعت هشت مزاحم میشوم.
کلاس تمام شد به سمت خیابان امام خمینی (ره) (سنگی) حرکت کردم؛ همانند همیشه مملو از جمعیت و ماشین بود و عبور از خیابان بسیار کلافه کننده بود و جوابگوی این حجم ترافیک نیست؛ از طرفیعدم پارکینگ طبقاتی در منطقهای که هر شخصی به هر بهانهای روزانه اگر یکبار هم شده، باید از آن عبور کند، معضل چندین و چندساله بوشهری هاست.
رطوبت هوا زیاد شده بود؛ وارد یکی از فروشگاهها شدم و نوشیدنی خنکی گرفتم، از فروشنده جوان پرسیدم وضعیت چطور است؟ جوان گفت وضعیت آرام و خوب است، هفتههای قبل تجمعات کوچکی بود و مجبور بودیم مغازهها را زود ببندیم و برای ما کاسب کارها اوضاع و احوال خوبی نبود و کار و کسب مان لنگ شده بود.
جوان فروشنده آهی کشید و گفت با وضعیت اجاره سنگین مغازهها، تعطیلی اجباری زودهنگام بابت ناآرامیهای اخیر به ضرر ما بود و ترس این را داشتیم آسیب فیزیکی به مغازه هایمان وارد شود.
ساعت ۸ شب شد و تازه خودم را به منزل حاج آقا رساندم؛ دفتر حزب موتلفه را هم به دلیل مشکلات مالی به منزل خود انتقال داده بود و بعد از ظهرهای دوشنبه کلاس قرآن برگزار میشد.
از وی راجع اتفاقات اوایل انقلاب و گروهکهای منافق سوالاتی کردم، به دفترش اشارهای کرد و گفت برخی وقایع در این دفتر قید شده است، اما ناقص است. با لحن ساده و آرامی شروع به سخن کردن کرد.
به مجاهدین خلق احساس خوبی داشتم!
بنده عبدالله فاتحی در سال ۱۳۳۳ در منطقه دشتی روستای سنا متولد شدم و ۷ سال بعد با خانواده به شهر بوشهر مهاجرت کردم. تحصیلات خود را تا سال ۱۳۵۱ در بوشهر به اتمام رساندم، اما مدرک دیپلم را در سال ۱۳۵۲ در شیراز اخذ کردم که این تاخیر به دلیل فعالیتهای سیاسی و دستگیری توسط ساواک بود که برایم اتفاق افتاد.
در سالهای ۵۱ و ۵۲ در یکی از گروههای مبارزه طلب که اسم آنها مطرح بود، بنده هم فعالیتهای سیاسی داشتم؛ در این بین توسط ساواک دستگیر شده و در زندان با افراد گروهک مجاهدین برخورد داشتم؛ در ابتدا به دلیل حس مبارزه طلبی که داشتند به آنها احساس خوبی داشتم.
اما بررسی بیشتری که کردم و به موضوعات و گفتمان هایشان که با دقت و ریزبینانهتر توجه میکردم، برخی از افراد گروهک مجاهدین خلق (منافقین) مشخص و واضح بود که گرایش آنها به سمت آمریکاییها سوق پیدا کرده است. بعد از ۶ ماه از زندان آزاد شدم و در سال ۱۳۵۳در رشته جامعهشناسی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شدم و مجددا در سال آخر دانشگاه یعنی سال ۱۳۵۶ دوباره توسط ساواک دستگیر شدم و به ۱۰ سال زندان محکوم شدند.
هم بندی با مسعود رجوی در زندان اوین
مدتها زیر بازجویی بودیم و مقاومت کردیم تا بالاخره ما را به بند فرستاند. از ما مدارکی هم نداشتند و قیام مسلحانه هم نکرده بودیم، حساسیتشان کمتر شده بود. حتی وقتی عکسی از شهید جهان آرا به من نشان دادند، گفتم که او را نمیشناسم و اظهار بی اطلاعی کردم؛ با این که سالها با او رفاقت داشتم و میدانستم در سال آخر دانشگاه به چریکها پیوسته است. بعدها، اما فهمیدم به «منصورون» (گروه محسن رضایی) پیوسته و در یکی از درگیریها اسلحه اش گیر میکند و دستگیر شده و زیر شکنجه شهید میشود.
حدود چهارماه در زندان بودیم و بعد از آن ما را به اوین فرستادند. اوین در آن زمان دو طبقه بود که در طبقه اول جدیدالورودها به ویژه افراد دستگیر شده در نهضت امام بودند و افراد طبقه بالا هنرمندان، کمونیستها و چپها و گروه دیگر روحانیونی همچون حجت الاسلام دعاگو، آیتالله طالقانی، آیت الله منتظری و آیت الله هاشمی و... بودند. ما با اینها رفت و آمد داشتیم. من نزد حجت الاسلام دعاگو درس اصول فقه و نزد آیت الله هاشمی فقه و نزد آیت الله منتظری فلسفه میخواندم و آن دوره از زندان بیشتر برای ما شبیه به دانشگاه بود که تا مهرماه وضعیت به همین صورت بود که بعد از آن ما را ابتدا به بند چهار به مدت یک ماه و سپس به بند دو که مربوط به حبس ابدیها بود فرستادند.
در آن جا افرادی مثل موسی خیابانی و مسعود رجوی نیز حضور داشتند. البته افرادی نبودند که زیاد اهل گفتگو و رفت و آمد باشند و نسبت به ما نگاهی از بالا به پایین داشتند از همان موقع هم مشخص بود که فکرها و برنامههایی در سر دارند، اما بسیار سخت بود که متوجه شوی گرایشاتشان به سمت و سو آمریکاییها سوق پیدا کرده است.
اما با اوج گیری نهضت امام خمینی (ره) در روز عید غدیر سال ۱۳۵۷ یعنی دو ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شدم، گروهک مجاهدین خلق یک سری افراد را جذب کرده بودند و برخی همین افراد از دوستان به شمار میرفتند؛ در شهر بوشهر یک سازمانی بود به عنوان سازمان بانوان، جلساتشان را در این محل برگزار میکردند و پشت بام نگهبانی میدادند.
مسؤولیت فرماندهی سپاه در بوشهر
با پیروزی انقلاب اسلامی بنده مسئول انتظامات کمیته انقلاب اسلامی استان بوشهر مشغول به خدمت شدم و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خردادماه ۱۳۵۸ مسؤولیت فرماندهی سپاه استان بوشهر به حقیر سپرده شد.
امنیت با سپاه است و نه مجاهدین خلق
شهید باقر میگلی نژاد را فرستادم که به عوامل گروهک مجاهدین و کسانی که در پشت بامها نگهبانی میدهند تذکر بدهد و بگوید نگهبان و امنیت شهر با سپاه است و بس! اعضای گروهک مجاهدین در ادامه گرایشاتشان به سمت بنی صدر و کسانی که با روحانیت انحراف داشتند بیشتر سوق داده شد.
شش ماه بعد از پایان ماموریتم در سپاه، اواسط سال ۵۸ به تهران برای ادامه تحصیل رفتم و تیر ۵۹ به عنوان معاون سیاسی استانداری به بوشهر برگشتم.
در دوران بنی صدر، اعضای مجاهدین خلق با اعضای حزب جمهوری اسلامی درگیری و اختلافشان شدید شد و دلیل اختلاف این بود که حزب جمهوری وابسته به آقای ولایتی و رهبری بود و مجاهدین خلق میگفتند ما مستقل هستیم.
گروهک منافقین هیچ دلیل منطقی برای مخالفت با روحانیت و رهبری نداشتند، اینها در مقطعی با مبارزههایی که داشتند به دنبال امتیازگیری بودند و اعتقاد داشتند روحانیت نمیتواند مدیریت سیاسی کند.
در بوشهر بعضی از این افراد با چاقو به نیروهای طرفدار حزب جمهوری اسلامی حمله میکردند و برخی از این افراد که نیروی آموزش و پرورش بودند اخراج شدند.
درگیریها در شهر بوشهر آرام بود، اما در شهرهایی، چون برازجان، آبپخش، شبانکاره و سعدآباد درگیریها شدید بود و اعضای فعال این گروه از شهرستان دشتستان بودند که البته چوب نادانیشان را خوردند.
این را هم بگویم برخی از اعضای گروهک مجاهدین خلق افراد متدینی بودند، اما تعصب داشتند و فریب خورده بودند. استان بوشهر مردمانش همواره متدین بودهاند و در دهه ۵۰ الی ۶۰ جو استان بوشهر نسبت به سایر استانها آرام بود.
گروهک مجاهدین خلق در آن سالها پایگاه مردمی در بین مردم نداشتند و نمیتوانستند منسجم و گسترده فعالیت کنند و سپاه نیز در آن زمان به دنبال آن بود اختلافها را برطرف کند و با سعه صدر رفتار میکرد.
زن، زندگی و آزادی، یک شعار کمونیستی است
شعار زن، زندگی و آزادی یک شعار کمونیستی است و به نظر بنده دشمن و اپوزیسیون شعار برایشان مهم نیست و بلکه به دنبال اختلافافکنی هستند.
اینها میخواهند سعی کنند به دنیا انعکاس دهند جمهوری اسلامی با زنان مخالف است؛ در حالی که جمهوری اسلامی امتیازات زیادی به زنان داده است و به حقوق آنها همواره احترام گذاشته است؛ تمامی آمارها و ارقام از زمان طاغوت را میتوان با جمهوری اسلامی مقایسه کرد.
سلبریتیها افرادی احساساتی هستند
جمهوری اسلامی با این شعارهای هنجارشکنانه تکه پاره نمیشود بلکه با اعتقادات مردم سر و کار دارد و نظام اسلامی ما با ولایت امام حسین (ره) گره خورده است.
سلبریتیها نیز افرادی احساساتیاند و شعاری را که از یک جایی شنیدند، با آن هماهنگ شدند و همراهی کردند و در ادامه متوجه شدند که اشتباه کردهاند و برگشتند. چنین شعارهای انحرافی که بویی از معنویت و اسلام ندارد، به درد کمونیستها و منافقین که نوکران غربیها هستند، میخورد.
بوشهر از ابتدای انقلاب جایی برای منافقان ندارد
انحرافاتی که در جامعه و دانشگاهها به وجود آمده است نتیجهعدم روشنگری است و دانشجویان و برخی دانشآموزان تحت تاثیر فیلمهای شبکههای معاند قرار گرفتهاند که جلسات روشنگری اساتید را میطلبد؛ فضای بوشهر جای این مسائل انحرافی نیست، چون مردم نمیخواهند؛ اول انقلاب بوشهر جایی برای منافقان نداشت و الان هم شک نکنید هیچ جایی نخواهد داشت. تحصنهای کوچکی که بعضا در شهر بوشهر صورت میگیرد معمولا توسط غیر بوشهریها انجام شد.
مخالفان آمریکا به یکباره آمریکایی شدند
منافقینی که در یک مقطع با دولت آمریکا مخالف بودند، وقتی دیدند از این طریق میتوانند حمایت مالی دریافت کنند، به یکباره آمریکایی شدند. هیچ آدم عاقلی منافقین را جایگزین جمهوری اسلامی نمیکند.
بنده معتقدم نهضت مبارزه با فساد باید گسترش پیدا کند و افرادی که از بیت المال سواستفاده کردهاند و اکنون علیه نظام از این پولها دارند استفاده میکنند باید به شدت برخورد شود.
ساعت را نگاه کردم دیدم ۲ ساعت گذشته است، چون صحبتهای آقای فاتحی برایم قابل تامل بود متوجه گذشت زمان نشدم، از آقای فاتحی کسب اجازه کردم که در فرصت دیگر برای شنیدن خاطراتش بیایم؛ با خنده گفت کجا خرمای دشتی را باید با خودت ببری گفتم چشم، اما یادتان باشد دشتستان که آمدید باید مقداری خرما با خود بیاورید و دفعات بعد به مهمانانتان خرما کله درشت دشتستان را بدهید.
منبع: فارس