قاتل منتظر نشسته تا آتنا از من جدا شود و وقتی آتنا جلوی در محل کارش رسید، از روی پلهها دخترم را صدا میزند تا به او ترشی بدهد که آتنا آن را به من برساند.
پارسآباد، دیگر آن پارسآباد سابق نیست؛ یک شهر داغدار آتنا اصلانی شده، دخترک دوست داشتنی خانواده اصلانی حالا به عضوی از اعضای خانواده همه پارسآبادیها تبدیل شده است.