جوانى بیرون آمد که صورتش گویى پاره ماه بود و مشغول جنگ شد، ابن فضیل ازدى با شمشیر چنان بر فرقش زد که سرش را شکافت جوان به روى، درافتاد و فریاد زد عمو جان! به دادم برس، حسین (ع) مانند بازِ شکارى خود را به میدان رساند و همچون شیر خشمگین حملهور شد.
شخصی از امام پرسید که آیا شماعالم به غیب هستید؟ حضرت پاسخ مثبت دادند، دو دزد را به او معرفی کردند و سپس فرمودند: «چنانچه تا فردا صبر نمائید جریان عجیبترى را خواهید دید که چگونه بر افراد بىگناه ظلم مىشود.»