شم پلیسی
معمای پلیسی/
کارمند سرش را پایین انداخت و گفت: «خیلی گرمم بود. سر راه یک یخ‌ در بهشت خریده بودم و لیوان در آن دستم بود. می‌دانم سهل‌انگاری کردم حالا هم برای جبرانش حاضرم هر کاری انجام بدهم.
کد خبر: ۴۸۸۷۷۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۰۵