خانم پرستار که پس از فرار 14 ساله شوهرش، با تنها دخترش زندگی میکرد، برای دریافت اجازه ازدواج فرزندش به دادگاه خانواده تهران مراجعه کرد تا مسیر زندگی او را هموار کند.
پزشک سرشناس و دوستانش که فریب وعدههای توخالی دوست قدیمی را خورده و دریک شرکت خصوصی مبالغ قابل توجهی سرمایهگذاری کرده بودند نمیدانستند در چه دامی گرفتار شدهاند.
«دخترم را با دستهای خودم بدبخت کردم. خیال میکردم زودتر شوهر کند و به خانه بخت برود بهتر است... اما حالا نمیدانم چطور باید طلاق دختر سیاه بختم را بگیرم؟»