نيمه شب ١٩ دي ١٣٦٥ بود. به سيد مصطفي و عليرضا گفتم، بسم الله بچه ها! حاج حسن گفته امشب هر طور شده بايد خاكريزو تموم كنيم، بچه ها پشت سرمون هستن. ساعت از يك گذشته بود كه بچه ها يازهرا(س) كنان شروع كردن! بارون اتيش بود و نعره ي لودرها و ماه كه چه خوش رقصي ميكرد تو دل اسمون شلمچه.
آبان ماه سال1357بود. به خاطر اينکه کشتيگير تيم ملي بودم، براي حضور در مسابقات بينالمللي جام آريامهر انتخاب شده بودم و قبل از شروع اين مسابقات به همراه چند کشتيگير ديگر در دانشگاه عالي ورزش اردوي آمادگي داشتيم.
من به عنوان فیلمبردار هوایی راهپیمایی ۹ دی اولین کسی بودم که تصاویر را دیدم. وقتی تمام شد، بریده بودم. من دهها سال تصویرهای راهپیمایی ۲۲ بهمن و مراسمهای مختلف را پوشش داده بودم ولی این یکی متفاوت بود.