به گزارش وب گردی باشگاه خبرنگاران، وبلاگ ' آیات غمزه ' اشعار ذیل را به به پیشگاه مقدس امام رئوف علی ابن موسی الرضا (ع) تقدیم نموده است :
پیک اجابت
آرام می شود دل بی تابم، وقتی سوی سرای تو می آید
با هر نفس که می کشم از هر سو عطر خوش هوای تو می آید
بی شک در این دیار، شب از چشمت، رو به نماز نیمه شب آورده است
بی شک سپیده حمد و ثناگویان هر صبح پا به پای تو می آید
جان می دهد سکوت نگاهم را در من هوای شوق تو می پیچد
این است عطر ساده دلخواهی کز صحن آشنای تو می آید
پر می شود دو چشم پر از شورم در من دویده رگ به رگ احساست
بی تاب می شوم چه کنم وقتی از هر طرف صدای تو می آید
پنهان نکرد چادرم از چشمت، شوق دلم و دست نیازم را
پیک اجابت است که می بینم از سمت دلگشای تو می آید
***
آرامش حضور
نشسته ام به شفاعت، مرا جواب مکن
از استجابت عشق من اجتناب مکن
مرا که تشنه عطشان چشمه ات شده ام
اسیر وسوسه ساکن سراب مکن
مرا که دلخوش آرامش حضور توأم
دوباره دستخوش موج اضطراب مکن
امام هشتم من، ای امام هشتم من
که گفته حاجت این مرد مستجاب مکن؟
نهاده ام به ضریحت، سر ارادت و عشق
از آستان امیدت، مرا جواب مکن
***
تبسم کبوترها
ذکر است تکلم کبوترهایت
قربان تبسم کبوترهایت
ای کاش جو نوک زده ای بودم من
در کاسه گندم کبوترهایت
***
شهادت
من دیدم صحن بوی باران می داد
هر کنج حرم به گریه امکان می داد
در روز شهادت شما، حضرت عشق
خورشید کنار گنبدت جان می داد
***
لب و پنجره
اینجا که تمام روز در شب جاریست
گلبوسه زائران مرتب جاریست
برخورد لب و پنجره فولادت
افشاندن جانی ست که بر لب جاریست
***
ابرهای اجابت
کجا؟ کجا؟ چه شتابی است در پرستوها
کدام سمت افق می دوند آهوها
در این سکوت معطر در این هوای غریب
چقدر عاطفه باریده روی شب بوها
مسافران سراسیمه می رسند از راه
کبوترانه، غریبانه، از فراسوها
ضریح، شعله ای از چشم های ملتهب است
در ازدحام فروزان این هیاهوها
و ابرهای اجابت بهانه ها دارند
زمان تکیه سرها به بغض زانوها
***
عاشقان را کو پناهی غیر توس
ای دل من آتشین آهی برآر
تا بسوزی دامن این روزگار
روزگار مردمی ها سوخته
چهره نامردمی افروخته
کینه ها در سینه ها انباشته
پرچم رنگ و ریا افراشته
دشت سبز اما ز خار و کاکتوس
وز تبر شد هیمه عود و آبنوس
آب دریا تن به موج کف سپرد
موج دریا اوج را از یاد برد
جان به لب شد از ریاکاری شرف
خوب بودن مرد و بودن شد هدف
آب هم آیینه را گم کرده است
سنگ در دل ها تراکم کرده است
تیرگی انبوه شد پشت سحر
صبح در آفاق شب شد دربه در
نغمه های عشق هم خاموش شد
این قلندر باز شولاپوش شد
ارغوان روی او کم رنگ شد
پرنیانش همنشین سنگ شد
خاک را از خار و خس انباشتند
یاس را در کرت شبدر کاشتند
نامرادی را دوا در کار نیست
مهر دارو، در دل بازار نیست
گر دلی مجروح گردد از جفا
نیست گلخندی که تا یابد شفا
نسخه ای نو در فریب آورده اند
بوسه، دارویی که پنهان کرده اند
در دل این روزگار پرفسوس
عاشقان را کو پناهی غیر توس
ای شفا بخش دل بیمار ما
چاره ای کن از نگه در کار ما
خیل صیادان که در هر پشته اند
آهوان دشت ها را کشته اند
تا نهد دل در رهت پا در رکاب
اشک پیش افتاد و دل را زد به آب
***
کوچه های غریبی
امشب دل خسته ام را پر کرده حال و هوایت
ای کاش همچون کبوتر پر می زدم در فضایت
این جا ملایک یکایک، پرهای خود را گشوده
تا فرشی از گل بیارند بر بام و صحن و سرایت
نذر ضریح تو کردم، دار و ندار دلم را
شرمنده چیزی ندارم جز این بریزم به پایت
آهوی چشم مرا از بیهوده دیدن رها کن
تا ذره ذره ببینم دل را در آیینه هایت
هر چند لبریز دردم، می سوزم و سرد سردم
این گونه گر می پسندی من راضی ام به رضایت
همسایه شهر عشقم، اهل خراسان امروز
از کوچه های غریبی پر می کشم تا ولایت
***
شهد شهود
عشق آرمیده در خنکای رواق ها
جاری است شور در همه جای اتاق ها
انگار می رسند به دالانی از بهشت
دیوارهای آینه کاری و طاق ها
زیباست آنچه دیده ام اما حضور توست
راز شکوه این همه سبک و سیاق ها
این بیت ها تلنگر بال کبوتر است
از دور دست فاصله ها و فراق ها
از منتهی الیه کویری که ریخته است
شور تو، طعم شیر و عسل در مذاق ها
شهد شهود و کشف مضامین بی بدیل
ها! این غزل پر است از این اتفاق ها
این بند آخری غزل آهوی کوچکم!
شاید به دست او برهی از محاق ها
***
خطی به رنگ معجزه
کبریت شیهه می کشد و بعد ناگهان
قد می کشد شکسته مردی کنار آن
در خود مچاله است، دو زانو؛ گره زده است
دست دل گرفته خود را به شمعدان
ساعت به وقت گریه او جمعه نیمه شب
رأس اجابت است و... باران بی امان
حاجت، سکوت، نذر، نیازی که می خزد
در جاری همیشه آن پلک نیمه جان
هق هق امان نمی دهدش... می شود خراب
بر شانه های پنجره - فولادی زمان
خطی به رنگ معجزه از خاطرش گذشت
حس می کند حضور خودش را در آسمان
آبی است هر چه هست و یک نور، یک سوار
هی چرخ می زنند به دورش فرشتگان
با دست گریه چنگ بزن شال سبز را
خود را گره بزن و بگو... همچنان بمان
من یک مسافرم، چمدانی پر از نیاز
آورده ام برای تو با خود به ارمغان
من هم کبوترم، بره آهو، غریب، اسیر
چشم انتظار لطف تو آقای مهربان...
آهسته پلک خسته شب باز می شود
زیر تکان ممتد سر پنجه اذان
«حی علی الصلوة» دو رکعت نماز شکر
در امتداد گنبد خورشیدیش بخوان...
از خواب می پرد، دهنش خشک، بی رمق
از ترس، پا، دست، دلش می خورد تکان
یک لحظه بعد طبل، نقاره، نبات، نقل
پیراهنی که پاره شد از شوق بی گمان
***
یا ضامن آه
ودر بند هواییم یا ضامن آه
ودر فتنه رهاییم یا ضامن آه
وبی تاب و شکیبیم، تنها وغریبیم
بی سقف و سراییم یا ضامن آه
وعریانی پاییز، خاموشی پرهیز
بی برگ و نواییم یا ضامن آه
وسرگشته تر از عمر، برگشته تر از بخت
جویای وفاییم یا ضامن آه
وآلوده بدنام، فرسوده ایام
با خود به جفاییم یا ضامن آه
وآلوده مبادا، فرسوده مبادا
اینگونه که ماییم یا ضامن آه
وپوچیم و کم از هیچ، هیچیم و کم از پوچ
جز نام و نشاییم یا ضامن آه
وننگینی نامیم، سنگینی ننگیم
در رنج و عناییم یا ضامن آه
وبی رد و نشانیم از دیده نهانیم
امواج صداییم یا ضامن آه
وصید شب و روزیم، پابند هنوزیم
در چنگ فناییم یا ضامن آه
وچندی است به تشویش با چیستی خویش
در چون وچراییم یا ضامن آه
وبا دامنی اندوه، خاموش تر از کوه
فریاد رساییم یا ضامن آه
ومجبور مخیر، ابداع مکرر
تقدیر قضاییم یا ضامن آه
وافتاده به عصیان، تن داده به کفران
آلوده رداییم یا ضامن آه
وجبران شده رنج، طوفان زده درد
دریای بکاییم یا ضامن آه
وتو گنج نهانی، ما رنج عیانیم
بنگر به کجاییم یا ضامن آه
وبا رنج پیاپی، در معرکه ری
بی قدر و بهاییم یا ضامن آه
ونه طالع مسعود، نه بانگ خوش عود
زندانی ناییم یا ضامن آه
ودر غربت یمگان، در محبس شروان
زنجیر به پاییم یا ضامن آه
ورانده ز نیستان، مانده ز میستان
تا از تو جداییم یا ضامن آه
وسودای ضرر ما، کالای هدر ما
اوقات هباییم یا ضامن آه
ودلخسته و رسته از هر چه گسسته
خواهان شماییم یا ضامن آه
وروزی بطلب تا ، یک شب به تمنا
نزد تو بیاییم یا ضامن آه
ودر صحن و سرایت، ایوان طلایت
بالی بگشاییم یا ضامن آه
وبا ما کرم تو، ما در حرم ت
وایمن ز بلاییم یا ضامن آه
وچشم از تو نگیریم، جز تو نپذیریم
اصرار گداییم یا ضامن آه
ودر حسرت کویت با حیرت رویت
آیینه لقاییم یا ضامن آه
ومشتاق زیارت تا جبهه طاعت
بر خاک تو ساییم یا ضامن آه
وگو هر چه نباید، گو هر چه بباید
در کوی رضاییم یا ضامن آه
وآیا بپذیری ما را نپذیری؟
در خوف و رجاییم یا ضامن آه
ومهر است و اگر قهر، شهد است و اگر زهر
تسلیم شماییم یا ضامن آه
وفریاد رسی تو، عیسی نفسی ت
ومحتاج شفاییم یا ضامن آه
وهر چند گنه کار، هر قدر سیه کار
بی رنگ و ریاییم یا ضامن آه
وما بنده درگاه، در پیش تو اما
در عشق خداییم یا ضامن آه
ودر رنج و تباهی وقتی تو بخواهی
آزاد و رهاییم یا ضامن آه
وای چشمه خورشید، مهر تو درخشید
در عین بقاییم یا ضامن آه
وما همسفر شوق، فریادگر شوق
آوای دراییم یا ضامن آه
وهمخانه شبگیر، همسایه تأثیر
پرواز دعاییم یا ضامن آه
وهمراز به خورشید، دمساز به ناهید
در شور و نواییم یا ضامن آه
وهم صحبت صبحیم، هم سوی نسیمیم
هم دوش صباییم یا ضامن آه
وما خاک ره تو، در بارگه ت
وگویای ثناییم یا ضامن آه
وسوگند الستیم، پیمان نشکستیم
در عهد «بلی» ییم یا ضامن آه
ویار ضعفا تو، خود ضامن ما ت
وما اهل خطاییم یا ضامن آه
وهم مسکنت ما، هم مرحمت ت
ومسکین غناییم یا ضامن آه
واز فقر سرودیم، یا فخر نمودیم
فخر فقراییم یا ضامن آه
ونه نقل فلاطون، نه عقل ارسط
وجویای هداییم یا ضامن آه
وهنگامه وهم آن کجراهه فهم این
ما اهل ولاییم یا ضامن آه
واز گوهر پاکیم از کوثر صافیم
فرزند نیاییم یا ضامن آه
وچاووش شب رزم، سرجوش تب رزم
شوق شهداییم یا ضامن آه
وایمان به تو داریم، یونان بگذاریم
تشریک زداییم یا ضامن آه
ومنشور نشابور، سرسلسله نور
با حکمت و راییم یا ضامن آه
وتو راه مجسم گر راه به عالم
جز تو بنماییم یا ضامن آه
وتا صور قیامت با شور ندامت
شایان جزاییم یا ضامن آه
وهمراهی استاد، آگاهی مان داد
کز تو بسراییم یا ضامن آه
واین بخت «سهیل» است
کش سوی تو میل است
در نور و ضیاییم یا ضامن آه
وزین نظم بدایع وین اختر طالع
اقبال هماییم یا ضامن آه
و***
تسبیح باران
خراسان در خراسان نور در جان تو می چرخد
ببین خورشید در مشرق به فرمان تو می چرخد
خراسان مهر دریا می شود با گام های ت
وبه دست ابرها تسبیح باران تو می چرخد
اگر شوق وصالت نیست در آیینه ها، درها
چرا آیینه در آیینه ایوان تو می چرخد؟
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهای توست
سماع صوفیان هم گرد عرفان تو می چرخد
به سقاخانه ات زیباست رقص کاسه های نور
در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو می چرخد
بیابان در بیابان گرگ شد هر کوه، صیادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو می چرخد
در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازه ای در بیت پایان تو می چرخد