![مسیرهای راهپیمایی ۲۲ بهمن در تهران](https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1403/11/21/20333058_106.jpg)
باشگاه خبرنگاران جوان؛ نرگس حیدری_ به مناسبت چهارم شعبان زاد روز میلاد اسوه ایثار و جوانمردی حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روز جانباز به سراغ دو تن از جانبازان سرافراز استان رفتیم که همگام با دیگر رزمندگان در جنگ نابرابر با دشمن رشادتهایی مثالزدنی و در نوع خود بیسابقه رقم زدند.
اصغر افضلی جانباز دوران دفاع مقدس می گوید: در بهمن سال ۶۵ در عملیات کربلای پنج در شلمچه از ناحیه پا دچار مجروحیت شدم ؛در آن زمان بیست و سه سال داشتم ومتاهل بودم ودارای یک فرزند بودم.
او با بیان اینکه در شلمچه مصدوم قطع نخاع شدم،ادامه داد: با آمبولانس به سمت اهواز منتقل می شدم که در راه آمبولانس را بمباران کردند که متاسفانه بنده توفیق شهادت نداشتم و در مسیر با ماشین دیگری به بیمارستان اهواز و سپس تهران منتقل شدم والان سی و پنج سال از آن روز میگذرد.
آقای افضلی در ادامه به بیان مشکلات جانبازان پرداخت و گفت:تمام زحماتم بر دوش همسرم که فرهنگی و شاغل هستند است و پرستار ۲۴ ساعته بنده هستند ایشان سه شیفت پرستاری میکنند وهمدم بو همراه بنده هستند.
جانباز سرافراز می گوید:مدت شش ماه زخم بستر گرفتم و استراحت مطلقم ویک روز درمیان باید پانسمان عوض می کردم و همسر بنده بسیار به من رسیدگی کردند.
او می گوید با وجود قطع نخاع بنده خیلی فعال بودم ولی اخیرا دچار زخم بستر شدم بنده فعالیت اجتماعی زیادی انجاممیدم وبیشتر در مسجد مشغول هستم. با موتور همه جا میروم با ماشین بسیار سخت هست.هرینه داروها بالاست بنیاد شهید مقدار کمی را تقبل میکند.
همسر آقای افضلی گفت:سال ۶۳ ازدواج کردیم دوسال عقد بودیم بعد از دو سال که آقای فضلی عازم جبهه بودند من دخترم باردار بودم وتنها یک دختر دارم که هم سن مجروحیت پدر هستند ودخترم هم فرهنگی هستند.
جانباز قطع نخاع مشکلات بیشتری از جانبازان دیگری دارند
همسر جانباز سرافراز می گوید:ما خیلی جاها واقعا نمیتوانیم برویم اکثرا پله هست و بیشتر مهمانی ها در منزل ما برگزار میشود.از وقتی که نوه هام به دنیا آمدند همه اینجا هستند.
او ادامه داد: شرایط حاد و سخت هست، ویلچر خودمان تهیه کردیم بنیاد نمیتوانست تهیه کند حاج آقا به خاطر اینکه یک مقدار محدودیت هم دارند جانباز قطع نخاع از ناحیه سینه هستند که روی هر ویلچر عادی نمیتوانند راحت بنشینند تقریبا برانکاردی باید باشد.
همسر آقای افضلی گفت: پنج شش ماهی هم که هست که دائم خونه هستند وباید کلا روی تخت باشند.
او می گوید:مجاهدت، جوانمردی و ایثار جانبازان ستودنی بوده و هیچ واژه و جمله ای یارای تقدیر و تجلیل از صبر و جهاد این بزرگواران نخواهد بود.و با افتخار پرستار همسرم هستم.
به سراغ یکی دیگر از جانبازان با صلابت رفتیم، جانباز شیمیایی را خیلیها اولین بار با کپسول اکسیژن شناختیم.با نفسها وسرفههایی که در ایام سخت کرونا شاید خیلی هایمان دست و پنجه نرم کردیم.در جنگ ایران و عراق ۳۵۰۰ بار بمباران شیمیایی جنایاتی از مدعیان حقوق بشر است.
آقای صبوری جانباز حمله شیمیایی به سر دشت گفت: از گردان ما نزدیک ۴۰۰نفر بودیم حدود ۱۰۰تا شهید شدند.سال ۶۶ چندین فروند هواپیمای عراقی سکوت شهر سردشت در غرب کشور را شکست.
او ادامه داد:بمب در نقاط مختلف بر سر مردم سردشت فرود امد و۱۳۰نفر شهید شدند.از شهر ۱۲ هزار نفره سردشت ۸هزار نفر جانباز شدند، هم از لحاظ پوستی و هم از لحاظ داخلی سرفه میکردیم ریهها شدید میسوخت.
آقای صبوری گفت:سال ۶۶ فجاع بمباران شیمیایی در سر دشت و حلبچه جان خیلیها را گرفت و بسیاری هنوز با اثراتش زندکی میکنند و حتی برای نظامیان هم جنایات جنگی محسوب میشود.صدام طبق اسناد به جامانده سلاحهای شیمای اش را از آلمان، فرانسه، انگلیس، وآمریکا گرفته بود و تنها کسی که کنار ایران ماند فقط خدا و مردم بود.
همسر جانباز شیمیایی گفت:زمان کرونا خیلی اذیت شدم روزی دوبار کپسول اکسیژن میآوردند خیلی حالشان بد بود.
او گفت:با افتخار از ایشان پرستاری می کنم تاکنون، از انتخابی که کردهام، هرگز پشیمان نشده و همواره راضی بودهام وخدا را شاکرم برای اینکه مرا در این مسیر عاشقی قرار داد.