محمدرضا وحیدزاده، شاعر و پژوهشگر، طی یادداشتی در کانال تلگرامی « اشارات» نوشت:
با هفت اکتبر، تاریخ شتاب بیسابقهای گرفته. اتفاق از پی اتفاق است که رخ میدهد و قطار زمان با سرعت فزایندهای پیش میرود. در این مدت سومین نبرد حزبالله و اسرائیل آغاز شد. یمنِ زخمی در حمایت از ملت فلسطین عرصه را بر کشتیهای اسرائیلی تنگ کرد. اسرائیل در ادامۀ وحشیگریهایش به کنسولگری ایران حمله برد. با عملیات وعدۀ صادق، بیش از ۳۰۰ پهباد و موشک به سوی سرزمینهای اشغالی شلیک شد. هلیکوپتر رئیسجمهور ایران به شکل عجیبی در بازگشت از آذربایجان سقوط کرد. در انتخاباتی زودهنگام و بهرغم فاصلۀ اندک با دوران تاریک دولت یازدهم و دوازدهم، اصلاحطلبان در میان تعجب همگان حتی کاندید پیروز، برندۀ انتخابات شدند. اسماعیل هنیه، در محل اقامتش در تهران ترور شد.
اسرائیل در عملیاتی پیچیده با رخنه به پیجرهای حزبالله ۴۲ نفر را شهید و ۳۰۰۰ نفر را مصدوم کرد. سیدحسن نصرالله، با شلیک ۸۳ بمب سنگرشکن به شهادت رسید. ایران عملیات وعدۀ صادق ۲ را با ابعادی وسیعتر و استفادۀ گسترده از موشکهای بالستیک و فراصوت به اجرا درآورد. یحیی سنوار به نحوی پیشبینینشده و در قابی افسانهای به شهادت رسید. تداوم جنگ اوکراین در دومین سال خود منجر به اشغال ۱۸ درصد از خاک این کشور توسط روسیه شد. از داخل ایران زمزمههایی دربارۀ هستهایشدن به گوش رسید. دونالد ترامپ برای دومین بار در انتخابات آمریکا به پیروزی دست یافت. کودتا در کرۀ جنوبی شکست خورد. چین، تایوان را به حملۀ نظامی تهدید کرد. با حمایت ترکیه و غرب، جبههالنصره به قدرت رسید. دولت بشار اسد سقوط کرد.
اسرائیل خاک سوریه را به اشغال خود درآورد. رژیم صهیونیستی ۸۰ درصد توان تسلیحاتی سوریه را نابود کرد. اینها تنها برخی از وقایع شگفت پیشآمده است؛ وقایعی که هر کدام به تنهایی میتوانست یک دورۀ زمانی متفاوت را در ذهنها ماندگار کند؛ و به نظر میرسد اتفاقات تاریخی دیگری نیز در راه باشد. شتاب چنان آشکار است که بعضاً دستمایۀ طنزپردازی هم شده. برخی از دور تند پخش تاریخ میگویند و برخی از دشواری به خاطر سپردن اتفاقات این ایام در آزمونهای تاریخ آتی. برخی نیز نگاه حکمیتری دارند و این شیب تند را با وقایع عهد جدید پیوند میزنند. بعضی هم آن را با نشانههای نقلشده در روایات مأثور و علائم ظهور میسنجند. اما برای من، با نداشتن نه ذوقی، چون کاربران مجازی و نه حکمتی، چون عرفای حقیقی، هیچکدام از این رخدادها به اندازۀ سؤال آزاردهندهای که ذهنم را میجود، شگفتآور نیست. من نیز، چون همگان در خشم و حیرت وقوع بسیاری از این حوادث و حسرت و سوگ تعدادی دیگر غوطهورم؛ من نیز در معنای برخیها میاندیشم و به برخی امید بستهام.
اما پیش و بیش از همه، آنچه گریبان ذهن و قلبم را رها نمیکند، چیز دیگری است. نه شهادت اسطورههای جبهۀ مقاومت و نه تحولات سیاسی منطقهای و بینالمللی، هیچکدام مرا به اندازۀ سکوت جهان در برابر حجم سفاکی اهرمنان صهیونیستی به تحیر وانمیدارد. یک سال و اندی از خونخواری این درندگان سپری شده و هنوز جهان با خونسردی نظارهگر اخبار جنایتهاست! چگونه ممکن است؟ دلخوش به چند تظاهرات دانشجویی یا مردمی در گوشه و کنار جهان نمانیم. همۀ آنها با هم در قیاس با ابعاد واقعیت هیچ است؛ هیچ! در این مدت، دولت جعلی اسرائیل ۵۰ هزار بیگناه را کشت. هر ساعت ۴ کودک را در غزه سلاخی کرد. بیش از ۱۰۰ خبرنگار را به قتل رساند. هر ۷۰ کیلو گوشت سوخته و لهشده را بدل به یک نفر کرد. یکی از بیسابقهترین نسلکشیهای تاریخ را در برابر چشم همگان رقم زد. همۀ جهان دیدند و عموماً سکوت کردند. شاعران بسیاری این لحظات را دیدند و واژههایشان به خشم نجوشید.
هنرمندان زیادی تماشا کردند و آثارشان شکل عصیان نیافت. اندیشمندان فراوانی نظاره کردند و تغییری در آرایشان رخ نداد. مردمان بیشماری شاهد بودند و فردای آن روز، با همان دغدغۀ پیشین به دنبال کسب و کار خود رفتند. به باور من این مهمترین و حیرتآورترین اتفاق این دوره است. هیچ حادثهای به اهمیت این مسئله نیست. بهشخصه دیگر نمیتوانم مثل پیش از هفت اکتبر به این جهان بنگرم. نسبتم با آن تغییر یافته. جهانی که جنایات رژیم سفاک صهیونیست را دیده و همچنان میتواند کنارش به زندگی خود ادامه دهد، جهان عجیبی است. جهان ناامنی است. جهانی است نیازمند تغییر و دگرگونی.