ایلان ماسک طی چند سال گذشته ادعاهای عجیبغریبی کرده است؛ از وعدۀ عرضۀ خودروهای برقی مقرونبهصرفه به مردم عادی و کاهش انتشار گازهای گلخانهای گرفته تا ایجاد تونلهای زیرزمینی برای رفع مشکل ترافیک و فرستادن انسان به مریخ. اما واقعاً تا امروز کدامیک از وعدههایش را عملی کرده؟ تنها تونلی که در لاسوگاس ساخته مشکل ترافیکی دارد و خودروی ارزانقیمتش چندان از مدلهای لوکس ارزانتر نیست. بااینحال همچنان وعدههای پرآبوتاب میدهد و برای طرحهایش سرمایههای کلان جذب میکند. آیا او حقیقتاً میتواند یکهوتنها جهان را نجات دهد؟ یا ما باید او را فراموش کنیم و خودمان به فکر حل مشکلات باشیم؟
دانیل گولدن، ژاکوبین— در سال ۲۰۱۵، وبلاگ «صبر کن ولی چرا» شروع به انتشار مجموعهای درمورد ایلان ماسک و ماجراهای مختلف او کرد. نوشتههای طنزآمیز تیم اوربان، نویسندۀ وبلاگ، بیش از آنکه بازرسی زندگی ماسک باشد شبیه تذکرة الاولیا بود و ماسک را، چون نابغهای رؤیایی به تصویر میکشید که عمیقاً نگران آیندۀ بشریت است و دستش به هر فناوری جدیدی بخورد آن را طلا میکند.
این مجموعه، که با کمیکهای خیلی ساده ولی جذاب همراه است، با کمیکی شروع میشود که طی آن آدمهای ماسک با اوربان تماس میگیرند و از او میخواهند مصاحبهای با ماسک ترتیب دهد. در آن کمیک، سرِ اوربان، بلافاصله بعد از شنیدن این خبر و از شدت حیرت به خاطر توجهی که از سوی «مَشتیترین آدم جهان» گرفته، از روی تنش میافتد. خنده دار و بامزه است. بعدتر در این مجموعه، اوربان توضیح میدهد که ماسک چه برنامههای بزرگی برای عرضۀ خودروهای برقی مقرون به صرفه به مردم عادی دارد، اینکه چطور میخواهد از همۀ ما در برابر هوش مصنوعی محافظت کند و اینکه چطور قرار است ما را به آیندهای شگفت انگیز بدون تغییرات اقلیمی رهنمون شود. ماسک میلیاردری برجسته، اما خودمانی، معرفی میشود که در پی منافع جمعی بشریت است و همیشه آماده است با یک وبلاگ نویس خرده پا که نقاشیهای دم دستی میکشد هم صحبت شود.
حالا بعد از هشت سال، وقتی به این مجموعه نگاه میکنیم برایمان تعجب آور است. تذکرهای که ماسک برای خودش ساخته بود و اوربان با پشتکار آن را کتابت کرده بود اکنون پاره پاره شده است. ماسک دیگر برای سخنرانیهای بی محابایش دربارۀ خودروهای برقی مقرون به صرفه و استعمار فضا در خبرها نیست، بلکه برای کارهای رسوایی آور (مدیریتش در توییتر، زندگی شخصی اش) و شرارت های مسخره اش (ادعای اثبات نشدۀ شکنجۀ میمون ها) در خبرها میآید.
با افول ستارۀ ماسک، حالا بد نیست داستانی را که او برای جهانیان تعریف کرده دوباره مرور کنیم. این داستانی است که ارزش سهام تسلا و اسپیس ایکس را به آسمان رساند، باعث شد ماسک بتواند میلیاردها دلار قراردادهای دولتی ببندد و در مقطعی ثروتمندترین فرد جهان بشود. اما داستانِ خوش بینیِ کم جانی هم هست، که طی آن بشریت به جای تسلیم شدن در برابر مشکلاتش -ازجمله بزرگ ترینِ آن ها، یعنی تغییرات اقلیمی- آنها را حل کرد. در جهانی که دولت ها، به ویژه دولت ایالات متحده، از هر گونه سیاست گذاری اقلیمی تهاجمی چشم پوشی میکردند، ماسک رشتهای را بافت که این جای خالی را پر میکرد. با ارزیابی مجدد کار او، حالا میتوانیم درمورد شکست خوردن در مقابله با تغییرات اقلیمی و ترسیم مسیری روبه جلو درسهایی بیاموزیم.
«نگران نباش، ایلان حواسش به ش هست»
«شکاف انتشارِ» [گازهای گلخانه ای]یعنی فاصلۀ بین اهداف اقلیمی اعلام شده از سوی کشورهای جهان و میزان کربن زداییِ موردنیاز برای جلوگیری از فاجعۀ اقلیمی. از نظر فیزیکی، این یعنی ناکامی طبقۀ حاکمۀ جهان در جدی گرفتن شرایط اقلیمی و جلوگیری از وحشتناکترین تأثیراتی که میتواند بگذارد. در حال حاضر جهان در مسیری است که، تا پایان این قرن، میانگین دمای کرۀ زمین ۲.۸ درجۀ سانتی گراد افزایش خواهد یافت. ما تقریباً یک درجه از هدف اعلام شده، یعنی افزایش ۲ درجۀ سانتی گرادی، فاصله داریم.
شکاف انتشار فقط یک عدد فیزیکی نیست، بلکه رخنهای در سیاست ماست. آن آیندۀ نسبتاً ایمن و مطمئن دیگر در حال نابودی است و آیندهای با طوفانهای سهمگین، شهرهای سیل زده، گرمای طاقت فرسا، قحطی شدید و مهاجرت اجباری جای آن را خواهد گرفت. شکاف انتشار شکافی است که بین فیزیکِ سیارۀ زمین و سیاست پول دارسالار ما دهان باز کرده است.
ماسک وارد این شکاف شد و آن را با رؤیای تولید انبوه خودروهای برقی و سفرهای فضایی پر کرد. پیام اصلی وبلاگ اوربان، «صبر کن ولی چرا»، شاید به طور خلاصه این باشد: «نگران نباش، ایلان حواسش به ش هست». ماسک شرکتهای متعددی تأسیس کرده است -تسلا، سولارسیتی، اسپیس ایکس، نیورالینک، اوپن اِی آی- و همه به این منظور که بشریت را نجات دهد و ما را به آیندهای چندسیارهای و بدون کربن رهنمون شود. شما، خوانندۀ عزیز، در نگرانی تان نسبت به این سیاره تنها نیستید. درواقع، مردی با ثروت و نبوغِ بیش ازحد وجود دارد که حتی بیشتر از شما نگران آن است و واقعاً دارد کاری برایش انجام میدهد. فقط باید بددلی را کنار بگذارید و اجازه دهید ماسک -این مرد بزرگ تاریخ- بشریت را به سوی جهان شگفت انگیز جدید هدایت کند، جهانی پر از هایپرلوپ، تسلا و مستعمرات مریخی. کربن زدایی فراگیر و تغییرات رادیکال در سیاست را فراموش کنید -ما میتوانیم کرۀ زمین را با خریدن ماشینهای برقیِ جذاب نجات دهیم.
درحقیقت، با اینکه ماسک آیندهای بسیار متفاوت را تصور میکرد، اما نظام اقتصادی که روی آن ایستاده بود نه تنها تغییری نکرد، بلکه تقویت شد. ماسک، در توییتی که اکنون مایۀ رسوایی او شده است، از فرستادن خدمتکاران قراردادی به مریخ نوشته بود که به جای پرداخت هزینۀ ترابری تا مریخ در آنجا کار خواهند کرد -که خب این مدینۀ فاضله نیست، بلکه بیشتر یک جور دُبی در فضاست. برخلاف نویسندگان علمی تخیلیای که علی القاعده او باید از آنها خوشش بیاید -چپهایی مثل ایان ام. بنکس و کیم استنلی رابینسون که به طرزی ریشهای به سازمان دهی جامعه بر اساس برابری خواهی میاندیشند- رؤیاهای ماسک، در جامۀ نثر طنز اوربان، چیزی به جز همین وضعیت موجود نیست که فقط به سمت بیرون تا بی نهایت گسترش یافته است.
وعدههای پوچ
ولی آنچه تذکرۀ ماسک را چنین جذاب کرده دقیقاً همین رؤیایی نبودنش است. اگر در سیاست بدبین بودید و عقیده داشتید که هیچ چیز اساساً هرگز تغییر نخواهد کرد، آنگاه ماسک یک راه خروج به شما پیشنهاد میکرد. فراتر از این، اگر مستقیماً از همین نظام اقتصادی و سیاسی که شکاف انتشار گازهای گلخانهای را ایجاد کرده منفعت میبردید، ماسک برایتان موهبتی الهی میبود. سیاست گذاران و سرمایه گذاران با دادن پول به ماسک میتوانستند نشان دهند که به آینده اهمیت میدهند بدون اینکه نفوذشان در معرض تهدید قرار بگیرد و منتقدان را نیز پیشاپیش خلع سلاح میکردند.
این را در تأثیر فاجعه بار ماسک بر سیستم حمل ونقل ایالات متحده مشاهده میکنیم. شهرهای مختلف، از لاس وگاس تا شیکاگو و لوئی ویل، قراردادهای میلیارددلاری با شرکت بورینگ ماسک بسته اند -شرکتی که ادعا میکند ترافیک را با استفاده از تونلهای زیرزمینی پیچیده حل میکند. سیاست مداران شرکتی، به جای ریختن پول در حمل ونقل عمومی و حل مشکلات سیاسیِ ناشی از پراکندگی حومه شهرها، تصمیم گرفتند میلیاردها دلار برای ساخت یک تونل به ماسک بدهند و با ادعای رفع مشکلات ترافیکی در تلویزیون ظاهر شوند. سریع بیاییم به امروز، تعداد کمی تونلْ واقعاً ساخته شده است. تنها تونلِ در حال بهره برداری در لاس وگاس است، یک تونل وحشتِ یک طرفه که -بله- مشکل ترافیکی دارد.
ماسک در عمل نکردن به حرف هایش سابقۀ طولانی دارد. در مقاطع مختلف این وعدهها را داده است: ماشین مسابقه مجهز به موشک؛ سرویس پخش موسیقی برای تسلا؛ موشکهایی که جایگزین سفر هوایی میشوند؛ درمانی برای آلزایمر؛ و فرستادن انسان به مریخ تا سال ۲۰۲۰. اوربان سطل سطل جوهر دیجیتالی را صرف بزرگ نمایی تسلا مدل ۳ کرد، همان ماشین الکتریکی ماسک برای عامۀ مردم. اما وقتی زمان رونمایی از مدل ۳ توسط این غول فناوری فرارسید، ماسک خودروی لوکس دیگری را با قیمت کمی پایینتر عرضه کرد (مدل ۳ پایه با قیمت ۴۳۹۰۰ دلار به فروش میرسد).
شاید فکر کنید که کشیدن لقمه از جلوی دهان و سردواندن دائم سهام داران و مردم ایدۀ خوبی برای چنین شخصیت برجستهای نیست، اما ماسک باید از این دروغها بگوید، چون دستاوردهای واقعی او چندان چشمگیر نیست. ارزش گذاری مسخرۀ تسلا، بیشتر از مجموع همۀ خودروسازان دیگر، بر مبنای آن چیزی نیست که تسلا میتواند آن را تولید کند، بلکه بر مبنای وعدههای ماسک درمورد آینده است. همین درمورد رؤیاهای اقلیمی پرشور او نیز صادق است: ماسک نمیتواند شکاف انتشار گازهای گلخانهای را پر کند. هیچ شخص واحدی نمیتواند. اما او گفت میتواند و پول دار شد.
آیندهای بدون ماسک
سیاستهای زیست محیطی و سفرهای فضایی زمانی در اختیار دولت [بخش عمومی]بود. گروه حفاظتِ نیو دیل توانست دههها تخریب محیط زیست را خنثی کند و ناسا نیروی محرکۀ سفرهای فضایی بود. ماسک با این ادعا که خودش به تنهایی میتواند مسئلۀ تغییرات اقلیمی را حل کند -اینکه خودش به تنهایی بشر را به فضا خواهد برد- نه تنها تلاش کرد سیاست گذاری بخش عمومی را خصوصی کند، بلکه تلاش کرد تحقق بخشیدن به رؤیایی را که به صورت دمکراتیک شکل گرفته بود خصوصی کند. رؤیای آینده دیگر متعلق به کارگران عادی نبود، متعلق به ایلان بود.
درحالی که آیندۀ بزرگ ماسک محقق نشده و انتشار کربن مدام در حال افزایش است، دمدمی مزاجیِ او این امکان را برایش فراهم کرده که باز هم در کانون توجه
باقی بماند. از رابطۀ عجیب او با گرایمز [خوانندۀ کانادایی]تا مشکلات حقوقی اش با کمیسیون بورس و اوراق بهادار به دلیل شوخی اینترنتی تا خرید ظاهراً سریع توییتر، همۀ اینها موجب شده ماسک به طور فزاینده ای، در نظر مردم، میلیاردری با رفتار بچگانه باشد که کنترل کمی روی حرکاتش دارد، نه آن فرزانۀ دنیاهای علمی تخیلی که در سایت ردیت برایش چاپلوسی کردند و به او لقب «مرد آهنی واقعی» دادند. ماسک ازخودراضی بودن خودش را در لباس مبدل آینده گرایی به نمایش گذاشت. او آدم کسل کنندهای بود که خودش را به شکل غیب گو درآورده بود. او درمورد تواناییهای خودش دروغ میگفت و، حالا که صورت حساب را آورده اند، دارد دادوقال میکند.
به جای گوش دادن به داستان درخشش مطلق ماسک، بیایید داستان خودمان را بگوییم: داستان همبستگی، سازمان دهی مردم برای مقابله با بحران اقلیمی، داستانی که در آن هر کسی میتواند قهرمانی باشد که به نجات جهان کمک میکند، نه فقط چند میلیاردر با عقدۀ خدایی کردن؛ و اگر این داستان را خوب تعریف کنیم، میتوانیم آیندهای بسازیم بهتر از هر چیزی که ایلان ماسک تابه حال تلاش کرده به ما بفروشد.
منبع: ترجمان