سردار احمد غلامپور؛ فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس، در جلد نخست کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «جوانان اهواز زندهاند» به بیان دلایل ناکامی در عملیات پل نادری پرداخته است که به مناسبت سالروز این عملیات منتشر میشود:
نیروهای ارتش در ۲۳ مهر ۱۳۵۹ در غرب رودخانه کرخه وارد عمل شدند. آنها در همان دقایق اول عملیات، با واکنش شدید دشمن روبهرو شدند و نه تنها نتوانستند پیشروی کنند، بلکه تلفات سنگینی هم دادند.۴۰، ۵۰ دستگاه، تانک و نفربرشان هدف حمله قرار گرفت و حدود هفتاد هشتاد درصد تیپ لشکر ۲۱ منهدم شد.
بنیصدر در مقر تیپ ۲ لشکر زرهی، در پایگاه چهارم شکاری دزفول بود و عدهای از مسئولان کشوری را هم دعوت کرده بود تا پیروزی در عملیات را ببینند.
ارتش با اینکه میتوانست با توان بیشتری وارد عمل شود، به دلیل خطای محاسباتیاش، با تمام توان وارد عملیات نشد. درحالیکه دو لشکر عراق، یعنی لشکرهای ۱ و ۱۰ در منطقه بودند، ارتشیها فقط با یک تیپ وارد عمل شدند.
آنها میخواستند با یک تیپ راه را باز کنند و خطوط دشمن را بشکنند و بعد با کمک لشکر ۱۶ زرهی که در احتیاط بود، عملیات را تا مرز ادامه بدهند.
عراقیها در موضع پدافند بودند. نیروهای ارتش هم آموزشدیده بودند و بر اساس آموزههای کلاسیک میدانستند که نیروی آفند کننده باید سه برابر نیروی پدافند کننده باشد؛ یعنی اگر آنها میخواستند به یک تیپ از دو لشکر عراق حمله کنند، باید با سه تیپ عملیات میکردند.
در واقع یک تیپ برای حمله به یک گردان مناسب است، نه برای حمله به دو لشکر. باید گفت هیچ منطق نظامیای بر این عملیات حاکم نبود.
باید به این نکته اشارهکنم که فرماندهان ارتش اختلافنظرهایی با هم داشتند. نگاه فلاحی و ظهیرنژاد با هم متفاوت بود. نگاه فلاحی به جنگ و حوادث، خیلی عملیاتیتر، میدانیتر و منطقیتر از ظهیرنژاد بود؛ درحالیکه نگاه ظهیرنژاد کاملاً احساسی و متأثر از وضعیت گذشته بود. او مدام میگفت آنها عددی نیستند و ما یکروزه جارویشان میکنیم.
فلاحی دستکم با اجرای عملیات به این شکل مخالف بود. او حتی قبل از جنگ که از تحرکات نظامی عراق گزارش میرسید، معتقد به وقوع جنگ بود، اما ظهیرنژاد حتی بعد از حمله عراق هم میگفت عراق جرئت ندارد به ما حمله کند. چنین مسائلی در روند تصمیمگیریها تأثیر داشت.