شاید بیشتر از یک سال است که مطلبی تحت عنوان شانتاگولیسم را نوشته ام و هنوز فرصت انتشار در مجله راه را پیدا نکرده است (اگر هنوز اثری از آن باقی مانده باشد البته؟!) بلکه بحثم سر همین شانتاگولیسم و دو جنس تفکر است. شکر و شکایت؛ تفکر «شاکرانه» و تفکر «شاکیانه»؛ اکثر ما امروز گرفتار تفکر شاکیانه شانتاگولیسمی شده ایم! اسمش را گذاشته اند تفکر انتقادی که راه گم کنند قرآن کریم میفرماید قلیل من عبادی الشکور ... بندگان کمی شاکر هستند.
باقی افراد همواره از زمین و زمان شاکی هستند. اصغر فرهادی فیلم ساز همین تفکر شاکیانه شانتاگولیسمی است و مرتضی فرهادی استاد علوم اجتماعی تفکر شاکرانه. تفکری که مقتدای آن «ما رأیته الا جمیلا ...»ی بزرگ بانوی کربلاست. الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار ... همانان که خدا را [در همه احوال]ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [که]پروردگارا اینها را بیهوده نیافریدهای منزهی تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار (آل عمران آیه ۱۹۱).
اما تفکر الحادی چگونه به آفرینش نگاه میکند؟ آیا از مهبانگ تا فرگشت، جهان امروز را محصول هزاران میلیارد در هزاران میلیارد در هزاران میلیارد ... اتفاقات کاملا کور و بی معنی نخواهد دید؟ میدانید که الحاد و پوچ گرایی دو روی یک سکه اند. اصل ناشکری مگر ریشه در همین پوچ گرایی ندارد؟! کسی که تمام رویدادهای جهان را حاصل اراده خالقی حکیم و خیرخواه و مهربان بداند (و بسته به اینکه در چه مرتبهای از همین ایمان باشد) قطعا به سمت ناشکری نخواهد رفت تا جایی که بتواند حتی در بلایا و مسائل ناخوشایند نیز شاکر درگاه الهی باشد و به مقام رضا و مرتضایی رسیده باشد، اما اهل کفر و نفاق دقیقا در نقطه مخالف قرار دارند ما نباید تصور کنیم اینکه یکی مثل دکتر مرتضی فرهادی یک عمر مانند اهل معرفت دیده نیالوده به بد دیدن و به بررسی فرصتهای ملی و مزیتهای قوم ایرانی پرداخته و دیگری تمام کوشش خود را کرده زشتیها و عیوب همین مردم و ملت را با ریزترین جزئیات ممکن به تصویر بکشد یک موضوع ساده و سرسری ست، زیرا آن وقت پاسخمان به این قضیه نیز ساده انگارانه و سطح خواهد بود.
نباید خیال کنیم امثال اصغر فرهادی و طیف وسیعی از هم پالکی هایش همین طور بیخود و بی دلیل یک عمر است که سعی میکنند روی حساسترین نرونهای عصبی یک ملت رژه بروند نباید جدال شکر و ناشکری را شوخی بگیریم بعید میدانم بشود یک صفحه از قران کریم را پیدا کرد که در آن نسبت به وقایع قیامت هشدار نداده باشد. معاد از ارکان ایمان یک مسلمان است و تردیدی در وجود بهشت و دوزخ نیست و تمام نکته نیز اینجاست که کسی نه بی دلیل بهشتی میشود و نه الکی دوزخ میرود. فوق آخر گیریم که شاید به لطف و رحمت الهی کسی به کمترین دلایل به بهشت برود؛ اما هیچ کس بی دلیل به دوزخ نخواهد رفت اجازه دهید باقی مطلب را فهرست وار پیش برویم:
۱ ـ بدون معاد و بهشت و دوزخ، تمام این جهان و زندگی کوتاه ما انسانها پوچ و مسخره خواهد بود. چه معنایی دارد که انسان ۷۰ الی ۸۰ سال، بیشتر یا کمتر، این همه درگیر امر معاش و نیازهای بدنی و خورد و خوراک و مسکن و پوشاک و احتمال بیماری و ... باشد (و نهایتا هم معلوم نیست بتواند به حداقلی از نیازهایش برسد یا نرسد) و سپس بمیرد و برود پی کارش؟! اگر این طور بود بهتر نبود خداوند انسانها را بی شعور و نادان خلق میکرد؟! چرا باید میلیاردها سلول خاکستری مغز به ما میداد که با تک تکشان ... و در تمام لحظات عمر ... دنبال معنا باشیم؟! در یک چنین دنیای کوتاهی اصلا معنای خود معنی چه میتوانست باشد؟! برخی تصور میکنند مجموعه آثار و فعالیتهای امثال دکتر مرتضی فرهادی خوب است.
چون برای همین زندگی دنیوی مفید است، اما چرا باید خیال کنیم که کارهای دکتر مرتضی فرهادی خوب است، چون به درد همین دنیای بی معنای کوتاهمان میخورد؟! اصلا اگر موضوع فقط همین دنیا باشد حق با امثال اصغر فرهادی نیست؟! نباید در چنین دنیایی همواره نسبت به همه چیز تردید داشت؟! نباید همیشه نسبت به همه چیز بدبین بودئ؟! یک وقتهایی وقتی اساس پیش فرضهای یک موضوعی را غلط بگذاریم هر چه بیشتر توضیح میدهیم بیشتر سوءتفاهم ایجاد میشود. غلط آنجاست که این دنیا فانی را اصل گرفته ایم و معیار سنجش قرار داده ایم و نمیدانیم همین دنیا را نیز ملتهایی دارند که به آن پشت کرده اند و کم تا زیاد اخروی زندگی میکنند از مسئولیت پذیری در قبال قوانین مدنی گرفته تا تکلیف گرایی و کار و تلاش فردی و ... و گرنه چطور ممکن است یک جامعه با شهروندانی همگی سودجو و خودخواه و همیشه طلبکار از زمین و زمان به جایی رسید؟ سربازان امریکایی تقریبا همواره در گوشه و کنار دنیا در حال جنگ و کشتن و کشته شدن هستند و مردم چین و ژاپن مثل مورچه کار میکنند و الی آخر ...
۲ ـ دراین جهان هیچ کاری بدون حکمت و بدون حساب و کتاب رخ نمیدهد یعنی اصلا و اساسا خود فعل و لفظ اتفاق افتادن یک سوء تفاهم بزرگ است (بیشتر از این فرصت هرمنوتیک بازی نداریم) و گرنه ما رخدادهای جهان را مسامحتا به دو دسته تقسیم میکنیم. دسته نخست افعال خودمان است افعالی که بر اساس قانون علیت و به تدبیر ما رقم میخورند و رخدادهایی که فعل ما نیستند مثلا ما طبق علیت و به تجربه دریافته ایم که آب در ۱۰۰ درجه میجوشد کسی وقتی کتری را روی گاز میگذارد نمیگوید جوشیدن آب اتفاق افتاد! بلکه مثلا میگوید آب جوشید پا شو چایی را دم کن! اینها رخدادهایی ست که بنابر اعتماد ما نسبت به قانون علیت تدبیر شده اند؛ اما باقی رخدادهایی که به تدبیر و اراده ما نیستند را میگوییم اتفاقات که اگر مثل بچه آدم قبول کنیم هیچ معلولی بدون علت نیست.
اهل ایمان و اگر قبول نکنیم و این حقیقت بدیهی را انکار و پنهان کنیم میشویم کافر. شما یک آدم بی ایمان و کافر و منافق و ... را سراغ ندارید که در انکار علیت و استحاله تسلسل لجاجت نکند آن هم علیتی که خودش علت بدیهی بودن تمام بدیهیات دیگر است علیت نباشد چه چیزی باعث بدیهی بودن چیزی میشود؟ اصلا چه چیزی از عقل و منطق و شعور خود انسان باقی میماند؟! عقلانیت و تفکر یعنی فکر کردن به همین علتهای جهان اگر هر چیزی علتی نداشت. اصلا شعور و عقلانیتی وجود نداشت بگذریم اهل کفر این بدیهیترین قانون بدیهی عقلی را انکار میکنند، اما بعد از این مرحله است که ناشکر میشوند و از زمین و زمان علت مطالبه میکنند؟! چرا اقتصاد نداریم؟ چرا پولمان را میدهیم فلسطین و لبنان؟ چرا بانوان نمیتوانند بروند استادیوم؟ چرا این و چرا آن و ...؟
انسان ذاتا باید موجودی دارای اراده میبود. (وگرنه قبلا فرشتگان بودند) تا به اختیار خود معنای زندگی و افعالش را رقم بزند. شما آزادی کسی را بگیرید و بهترین امکانات خورد و خوراک و ... را هم برایش فراهم کنید باز هم زندان، زندان است هیچ کدام از این امکانات بدون آزادی معنا نمیدهد. حالا این اراده و آزادی یا تسلیم حقیقت وجود و خالق کائنات میشود و به اقیانوس هستی میپیوندد یا طغیان میکند و طاغوت میشود و میرود به درک! ازاین کوتاهتر توضیح دهیم؟! اصغر فرهادی میداند که تمام جزئیات فیلمش را باید با اراده خودش کنترل کند. میداند که یک فیلم بدون علت هیچ وقت فیلم خوبی نمیشود. ما نباید خیال کنیم فیلم سازانی مثل او بدون علت این همه مورد توجه قرار گرفته اند! نباید خیال کنیم آدمها بدون علت به جهنم میروند ...
۳ ـ آدمهایی که حزب الهی نیستند یعنی به هر دلیلی مثلا برهان علیت را در ضرورت وجودی کل جهان هستی انکار کرده اند و به خدایی رسیده اند، اما اینها در عوض میدانند که کسی بدون علت به آنها پول نمیدهد میدانند که کسی بدون علت مشهور نمیشود میدانند که بدون تلاش مستمر و اراده نمیتوان به جایی رسید. حتی اگر رسیدن به اسفل السافلین باشد یعنی درست است که علیت را در مورد خود آفرینش قبول ندارند، اما در زندگی شخصی خودشان که احمق نیستند چنین موضوع بدیهیای را انکار کنند؟! اما متأسفانه این آدمهای دین دار هستند که طول میکشد متوجه قانون علیت در زندگی عادی شوند، چون فهمیده اند کل کائنات را علتی به وجود آورده است طول میکشد که باور کنند خداوند به آنها اراده و اختیار هم داده است. اراده و اختیار یعنی چه؟ یعنی مثلا تشنه ای، اما بتوانی خودت را نگه داری و آب نخوری درست است؟ این یعنی چه؟ یعنی اینکه به علت وجود اراده میتوانی تا حدودی در مقابل علتهای طبیعی بایستی،، چون اگر اراده نداشتی سریع به علت تشنگی میرفتی سراغ آب (اسیر غرایض خودت بودی) حالا اگر آب خوردن درست بود میخوری اگر نبود (تا جایی که البته بتوانی) صبر میکنی. حالا اهل کفر تسلیم غرایض و شهوات خود میشوند میدانند به پول نیاز دارند و اراده میکنند که در برابر این نیاز بی اراده باشند همین طور آن قدر از شهوات و نفسانیات پیروی میکنند که برسند به اسفل السافلین (ثم رددناه اسفل السافلین ...)
و اینجاست که انسانیت برابر میشود با میزان تقوا یعنی اراده داشتن و تسلیم وسوسهها نشدن هر کس بیشتر تقوا داشت یعنی بیشتر اراده دارد و هر کسی بیشتر اراده داشت بیشتر انسان میشود و به انسانیت میرسد. چون خدا عقل هم داده که همین اراده هایمان را درست کنیم. اصل همین اراده است تفاوت ما با حیوانات عقل و نطق و ... نیست. اصل تفاوتمان همین اراده داشتن یا نداشتن است همین تقوا داشتن یا نداشتن این هم همین مقدار فعلا کافی است.
۴ ـ اگر دقت کرده باشید خیلی وقت است که دفاع کردن از انقلاب اسلامی نیاز به اراده دارد. وگرنه اراده نداشته باشی فضا طوری است که هر چه بیشتر عیب و ایراد بگیری بیشتر روشنفکر محسوب میشود مثلا در یک گروه گفتگوی تلگرامی میدانیم که به احتمال زیاد بالای نود درصدشان مسلمان هستند، اما ده بیست نفر ضد دین و ضد انقلاب هر چه دلشان میخواهد میگویند و کسی مقاومت نمیکند! به عنوان یک نمونه کوچک نگارنده خود شاهد بودم که در یک گروه چند هزار نفره (البته متعلق به آتئیست ها) یک خانم ایرانی ساکن اروپا یک شب آمد و کنفرانسی در مورد فمینیسم گذاشت. میخواست موارد ضد زن بودن اسلام و انقلاب و نظام را توضیح بدهد. آخرین جمله اش میدانید چه بود؟ گفت فعالیت و تلاشهای ما خوشبختانه مفید بوده و الان دختران زیادی با من تماس میگیرند و میگویند پس از گوش دادن به حرفهای شما برای اولین بار وارد رابطه واژینال شده ایم! اجازه دهید عین خود جملات طرف را بیاورم: هر روز چندین پیام میگیرم که شما زندگی ما را عضو کرده اید ...، هایلایت فمینیست در خانه و فمینیست در مدرسه را ببینید ...، از آموزشهای ما الهام میگیرند و در خانه و مدرسه اجرا میکنند ...، بعد از کارزار بکارت چندین و چند دختر به ما گفتند که برای اولین بار رابطه واژینال را امتحان کرده اند ...، اینها یعنی آزاد شده اند یعنی پذیرفته اند که بدنشان از آن خودشان است....
به تمام شرافتم سوگند که اینها عین متنهای خود کنفرانس دهنده بود و تا ساعتها بعد از کنفرانس نیز افراد مختلفی مطلب میفرستادند و تقدیر و تشکر میکردند یک نفر یک سؤال کمی جدی پرسید و فورا از طرف ادمینها اخطار گرفت و اخراج شد (پرسشهای بنده را که اصلا به گروه نفرستادند) در چنین شرایطی است که آدم با تمام وجود متوجه میشود چطور ابن زیاد فقط با عوض کردن جو روانی کوفه هانی و حضرت مسلم را در میانه هزاران نفر از افراد قبیله و شیعیان خودشان شهید کرد از این صحنهها در جشنواره فیلم فجر هم زیاد دیده ایم و گاهی در موردشان نوشته ام. (مثلا فیلم پایان نامه و جلسه مطبوعاتی بعد از آن)
الغرض فضا طوری است که مثلا اگر سینماگر باشی و اراده نداشته باد جریان فیلم سازی امثال اصغر فرهادی طرف را با خودش همراه کرده و میبرد شما خیال میکنید ابد و یک روز فرقی با کارهای فرهادی داشت؟! تا به حال شده از خود بپرسید که چرا فیلمها و سریالهایی مثل روزی روزگاری، وضعیت سفید و ... بعد از این سال یک نمونه مشابه ندارند، اما باد و یک روز تقریبا با جنس کارهای اصغر فرهادی مو نمیزند؟! خلاصه دفاع کردن از اسلام و انقلاب این روزها اراده میخواهد نگذریم هم چطور میتوانیم برای هر کدام از این بندها یک کتاب بنویسیم؟!
۵ ـ اگر فرصت شد باز هم از ریشههای فلسفی و معرفتی ماجرا نکاتی عرض میشود، اما چند مورد سادهتر را ابتدا توضیح بدهیم:
کسی از شما پرسید دختر یا پسر فلانی به درد ازدواج میخورد چه میگویید؟ چند سال پیش که این جور سؤالات هنوز وجود داشت و مردم برای ازدواج تحقیقات میدانی هم میکردند دقت کردم و دیدم اکثر افراد وقتی در برابر چنین پرسشی قرار میگیرند ترجیح میدهند پاسخ منفی بدهند. (و بعد از همین سالها بود که اساسا امر ازدواج بر عهده خود زوجین قرار گرفت و نقش مشاوره بزرگ ترها کلا حذف شد!) متوجه شدم طرف در مورد هر دختر یا پسری که مشورت میدهد سفت و محکم میگوید این کار را نکن، چون میداند اگر ازدواجی صورت گرفت و خوب از کار در آمد بعید است طرف بازخواست کند چرا نظرت منفی بود، اما اگر کوچکترین اختلاف و مشکلی پیش میآمد میتوانست مغز طرف را تلید کند که دیدی گفتم؟! نگفتم و التماس نکردم این یارو به درد تو نمیخورد؟! خودت انتخاب کردی و خودت هم باید تاوانش را پس بدهی!
اساسا باید قبول کنیم که سرپایینی رفتن راحتتر از صعود کردن است برای سقوط کردن گاهی فقط کافی است خودت را رها کنی اینرسی در مفهوم لختگی دقیقا به همین معناست کافی ست لخت و شل و ول شوی و باقی کار را به جاذبه بسپاری، اما برای صعود کردن در قدم به قدمش باید انرژی مصرف کرد و زحمت کشید در وجود انسان کششهایی هست که خودت را ول کنی کارشان را انجام میدهند و تو را به سمت خود میکشند، اما کششهای دیگری هست که رفتن به سمتشان کوشش هم میخواهد اصلا همین تسلیم شدن در معنای مسلمانی مگر به همین راحتی ست؟! این تسلیم در اوج مفهوم ستیز و جهاد است! حرف مفت میزنند آنهایی که ادعا میکنند انسانیت برای انسان بودن کافی است نمیدانند انسان چه جور جانوری ست؟! خیال میکنند مقاومت کردن در برابر خدایان زر و زور و تزویر به همین کشکی هاست! نمیدانند مثلا یک کیف پر از چک پول با یک تپه اسکناس چه جاذبهای دارد! گاهی جاذبه یک هزار تومانی از جاذبه ستارههای نوترونی هم بیشتر است بعضی جاذبهها هست که زمان و مکان را خم میکند و متوقف کل عمرت را متوقف میکند در لحظه طمع یک خورده پول یا ثروت یا شهرت و یا ... و تا چشم باز میکنی عمرت گذشته است اصل سیاه چاله خود ماییم این ذهن ماست که به تمام زمان معنا میدهد و خودش زمان ندارد. شب میخوابی و صبح که چشمت را باز میکنی میبینی همانی هستی که دیشب بودهای و هفته پیش و ماه و سالهای قبل ... بنا بود حرفهای گنده گنده نزنیم.
۶ ـ از دکتر سروش گرفته تا گوگوش و صادق زیباکلام و علی مطهری و ... اصغر فرهادی، خوب فهمیده اند که دفاع کردن از اسلام و انقلاب نیاز به صرف انرژی دارد، اما برای حمله کردن به آنها فقط کافی است چاک دهانت را باز کنی این آتئیستهای تلگرامی را دیده اید؟ امسال میبینی دارند از ارتداد و تعدد زوجین و ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی و دیه بیضه چپ و ... حرف میزنند میروی و یک ساعت بعد یک روز بعد یک هفته و ماه و سال بعد میآیی و میبینی طرف دارد دقیقا همان مهملات هر روزه را تکرار میکند آدم حیرت میکند اینها حالشان به هم نمیخورد؟! چیزی به اسم حالت تهوع در وجودشان هست؟! بیخود نیست که میگویند جهنم ابدی است و بوی گند یک گناهکارش از هزار سال فاصله میتواند تمام اهل دنیا را هلاک کند! اینها دارند تمرین میکنند برای حالت تهوع نداشتن! وگرنه این همه سال تکرار یک سرع چرندیات چطور ممکن است؟! یک سعید طوسی که گیر بیاورند مگر ولش میکنند؟!
آن قدر تکرارش میکنند و میکنند و ... که هر وقت حرفی از قرآن کریم شنیدی نعوذا بالله اسم سعید طوسی هم در ذهنت متبادر شود یک حکم استثنایی مثل تفخیذ را جوری تکرار میکنند که خیال میکنی نصف تمام رسالههای احکام در این مورد است، اما ۲۰ هزار شهید ترور ما چی؟ شهید شهریاری چی؟! چرا؟
چون حزب الهیها نمیخواهند حرف تکراری بزنند عجیب است این همه تأکید شده یک عمر هر روز پنج وعده نماز را تکرار کنند که بفهمند تکرار یعنی چه؟! باز هم تکرار کردن بلد نیستند! همه میخواهند حرفهای بکر غرب شناسی بزنند همه فهمیده اند نان امروز در نقد و تفکر انتقادی ست حزب الهی و غیر حزب الهی ندارد یا فحش میدهی یا کلاهت پس معرکه است البته فطرت الله الذی فطر الناس علیها ... تبری کردن وظیفه شرعی هر مؤمن است.
۷ ـ بعضیها تلاش میکنند در دفاع از انقلاب توضیح بدهند که اسلام با مردم سالاری میتواند سازگار باشد، اما هر چه به آیات قرآن کریم نگاه میکنی انگار در کل تاریخ اصلا چیزی غیر از مردم سالاری نداشته ایم مردم وقتی همراهی نکنند حتی بزرگترین پیامبران الهی نیز کاری از دستشان بر نمیآید مرتضی فرهادی همین مطلب را (آگاهانه یا ناخودآگاه) متوجه شده است. او میدانسته که اگر کمی سرقلمش را کج میکرد لابد میتوانست عیبهای زندگی سنتی مردم ایران را نیز پیدا کند و فهرست کند میدانسته که اگر یکی دو مقاله هم از این طرف مینوشت الان بی بی سی و صدای امریکا دم به ساعت با یک کارشناس ایرانی مصاحبه میکردند، اما فهمیده که مردم سالاری فقط مطالبه عمومی نیست اصل مردم سالاری وقتی است که همه متوجه شوند یک کشور با اراده جمعی درست میشود نه زرنالههای دسته جمعی روشنفکر بودن بین یک ملت بدبخت و بی ارزش چه فایدهای دارد؟! تمام مردم خودت را تحقیر کنی که قد کوتاه نکبت خودت نمایان شود چه لطفی دارد؟! بنده معتقدم امثال اصغر فرهادی از بزرگ بودن و شدن ناامید شده اند که دقیقا مسیر برعکس مرتضی فرهادی را انتخاب کرده اند آنها میدانسته اند که اگر هم فرصتی دارند فقط در همین دنیای ۷۰ الی ۸۰ ساله است بعد از آن خودت در جهنم باشی و اسمت سرزبانها به چه دردی میخورد؟ اما مرتضی فرهادی متوجه شد که وارث همین زمین هم مستضعفان و بدبخت و بیچارهها هستند. همانهایی که «تعاونو علی البر و التقوا ...» را پیاده کرده و همیار و هم کاسه بادیه شیرهای کوچک یکدیگر میشوند.
نویسنده: نعمت الله سعیدی
منبع: مجله راه