دونالد هریس به عنوان پیرو سنت اقتصاددانان هترودکس، دارای یک شخصیت سرسخت است، او در پژوهش‌های خود، بر نقاط کور و مفروضات نادرست اقتصاد جریان اصلی تمرکز می‌کند.

دونالد هریس، اقتصاددان جامائیکایی-آمریکایی و استاد بازنشسته دانشگاه استنفورد به‌دلیل به‌کارگیری ایده‌های پسا کینزی در اقتصاد توسعه شهرت دارد. او پدر کامالا هریس، معاون رئیس جمهور ایالات متحده و مایا هریس، وکیل و مفسر سیاسی است. او در جامائیکا در مقاطع مختلف به‌عنوان مشاور سیاست اقتصادی دولت و مشاور اقتصادی نخست‌وزیران مختلف خدمت کرد.

او ساده می‌نویسد و تعداد کمی اسم یا جملات مرکب در پاراگراف‌های او وجود دارد. با این حال، او هنوز یک مارکسیست است و نوشته‌هایش مملو از نظریه‌پردازی‌های خلاف واقع است. جمهوری‌خواهانی که خانم هریس را به‌خاطر سخنرانی‌های سالانه او مورد تمسخر قرار داده‌اند، در نوشته‌های پدرش نیز، سابقه‌ای از این‌گونه اظهارنظر‌ها خواهند یافت.

نابرابری و مساله رشد
پژوهش‌های آکادمیک آقای هریس با برخی از نگرانی‌های اقتصادی دولت بایدن که دخترش سمت معاونت رئیس‌جمهور آن را دارد، مشابهت داشت. کتاب او با عنوان «انباشت سرمایه و توزیع درآمد» که در سال۱۹۷۸ منتشر شد به کامالا و خواهرش مایا تقدیم شده است. این کتاب، به بررسی مشکلات اتکا به سرمایه‌داران سودجو برای هدایت اقتصاد کشور، می‌پردازد. تمرکز این کتاب بر ارتباط بین نابرابری و رشد است. دونالد هریس نه تنها به دنبال درک این است که چرا برخی کشور‌ها ثروتمند و برخی دیگر فقیر هستند، بلکه به دنبال پاسخ به این پرسش است که چرا همیشه بخش‌هایی از همه اقتصاد‌ها عقب‌مانده هستند، الگویی که او آن را «توسعه ناهموار» می‌نامد. او در پژوهش خود نظریه رابرت سولو، پدر نظریه رشد جریان اصلی اقتصاد را رد می‌کند و نظریاتی همسو با نظریه پردازان پسا کینزی همچون جوآن رابینسون و پیرو سرافا مطرح می‌کند.

کامالا هریس

جدال سرمایه کمبریج
دو اردوگاه جریان اصلی و پساکینزی اغلب با هم رقابت کرده‌اند. در دهه۱۹۵۰، ماجرای نقد رابینسون به مدل رشد سولو و پاسخ‌های اقتصاددانان جریان اصلی به آن، بین اقتصاددانان نئوکینزی در کمبریج ماساچوست مانند سولو و اقتصاددانان پساکینزی در کمبریج بریتانیا رخ داد. درنهایت این مجادلات به «جدال سرمایه کمبریج» معروف شد. در این جدال، بریتانیایی‌ها ادعا می‌کردند که همتایان آمریکایی آنها مفهوم سرمایه را به درستی درک نکرده‌اند. با تجمیع موجودی سرمایه، پدیده‌ای رخ می‌دهد که از منطقی دایره‌ای پیروی می‌کند: طبق این نظریه بازده سرمایه برای محاسبه حجم آن مورد نیاز بود و طبق فرمول‌بندی اقتصاددانان، حجم سرمایه، برای محاسبه بازده آن لازم بود. اقتصاددانان آمریکایی این نکته را پذیرفتند؛ اما به استفاده از مدل‌های خود ادامه دادند. از نظر پساکینزی‌ها بیش از دو عامل تولید، یعنی سرمایه و نیروی کار وجود داشت با این حال، سولو در پاسخ به این نقد با کنایه گفت: «اگر خدا می‌خواست بیش از دو عامل تولید وجود داشته باشد، ترسیم نمودار‌های سه بعدی را برای ما آسان‌تر از نمودار‌های دو بعدی می‌کرد.»

آقای هریس به بحث در این حوزه ادامه داد. او در کتاب خود در سال۱۹۷۸ مدلی از رشد بدون موجودی کل سرمایه را توسعه داد. به جای تابع تولید سولو که در آن نرخ پس‌انداز و رشد جمعیت، سرمایه هر کارگر را تعیین می‌کند، در عوض، هریس پیشنهاد کرد که شرکت‌ها باید در قالب شیوه تولید فنی مخصوص خود که به کالا‌های سرمایه‌ای متفاوتی نیاز دارد، دست به انتخاب بزنند. سرمایه‌داران برای کسب سود در صنایع مختلف رقابت می‌کنند و ترکیبی را بر اساس سطح دستمزد و سود در اقتصاد انتخاب می‌کنند. برخلاف مدل سولو، هر بخش از اقتصاد از حداکثر سرمایه به ازای هر کارگر استفاده نمی‌کند. در این مدل، درمسیر رشد «حالت پایدار» وجود ندارد، بلکه تعادل‌های چندگانه وابسته به سطح دستمزد و سود وجود دارند.

در دیدگاه آقای هریس، نسبت به سرمایه‌داری، این نظام، ذاتا نا امن است و اگر به حال خود رها شود، برای بهبود استاندارد‌های زندگی ناکافی است. در این دیدگاه، پژواکی از دیدگاه‌های اقتصادی هر دو جناح حزبی آمریکا به گوش می‌رسد. سرمایه‌گذاری عمومی و سیاست صنعتی در دکترین اقتصادی بایدن، به کار گرفته شده است تا رشد «طبقه متوسط» و جنبه‌های مداخله‌جویانه‌تر ملی‌گرایی اقتصادی دونالد ترامپ را تضعیف کند. به نظر می‌رسد آمریکایی‌ها در سراسر طیف سیاسی اکنون موافق هستند که بازار آزاد بی قید و بند، راهی به سوی رفاه گسترده نیست. هرچند تلاش برای تطبیق کامل دیدگاه‌های آقای هریس با جریان اصلی، آن را بی‌هدف می‌کند؛ زیرا این دیدگاه‌ها بیش از هر چیز دیگری در سیاست مدرن آمریکا، مارکسیستی محسوب می‌شود.

او بر استثمار، ارزش کار و کاهش نرخ سود تمرکز کرده است. او بعدتر پیش‌بینی کرد که فناوری دائما در حال تحول ناگزیر به بیکاری مداوم منجر می‌شود. در یک مقاله، او ایده جمعیت سیاه پوست آمریکا را به‌عنوان مشابه با کسانی که تحت حکومت استعماری زندگی می‌کنند، رد کرد و استدلال کرد که مشکل سرمایه‌داری است نه تسلط یک قدرت خارجی بر یک گروه نژادی. او اشاره کرد «دلیلی وجود ندارد که کارگران سیاه‌پوست در دوره سرمایه‌داران سیاه‌پوست وضعیت بهتری نسبت به دوران سرمایه دارن سفیدپوست داشته باشند.» امروزه تعداد کمی از سیاستمداران مایلند از جوآن رابینسون یا پیرو سرافا به‌عنوان متفکرانی که بر آنها اثر گذاشته‌اند یاد کنند. آقای هریس نیز، در سال۱۹۹۸ از دانشگاه بازنشسته شد تا بر سیاستگذاری در دولت جامائیکا تمرکز کند. با وجود همه دیدگاه‌های رادیکال قبلی‌اش، او در دوره حضورش در دولت جامائیکا بر انضباط مالی و کاهش جرم و جنایت و همچنین رشد صادرات و استراتژی صنعتی تمرکز کرد. با این حال، در پایان، شاید بزرگ‌ترین میراث اقتصادی او، دخترش باشد.

منبع: روزنامه دنیای اقتصاد

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار