سارا بابایی/ هرجا تصاویر تبلیغاتی کاندیدها در مسیر بود زیر لب چیزی میگفت و پوزخندی میزد، آقایی که سمت شاگرد نشسته بود خوابآلودتر از این بود که واکنش نشان دهد و با راننده وارد بحث شود تا اینکه از کنار یکی از پروژههای نیمهساختهی شهر عبور کردیم که سرپیچ جملهی معروف را با چرخاندن فرمان مطرح کرد و در یک خطاب عمومی گفت: این پروژه هم سالهاست شده سفره دزدی یه عده، حالا میگن رأی بدین یه عده دیگه بیان جیبشون رو پر کنن.
جمله تاثیرگذاری بود و چرت مسافر سمت شاگرد را پراند و توجهش را به بحث جلب کرد.
خانم مُسنی که قسمت عقب کنار من نشسته بود هم به فاصله کوتاهی با بحث راننده همراه شد و حالا زمان بیان دیدگاهها بود، موضوع دزدی و فساد مسئولان بحث داغی بود که میتوانست مسیر را کوتاه کند، من هم در اصل وجود فساد چندان مخالف بحث نبودم اما اشاره به نکاتی مثل طلا بودن خاک ایران از نظر دانشمندان ژاپنی و هزینههای محیرالعقول ایران برای لبنان، سوریه و فلسطین و همچنین شکوه افسانهای ایران در زمان شاه مباحثی نبود که به لحاظ علمی رغبت به گفتوگو را در من ایجاد کند تا اینکه صحبت به رشد کشورهای رقیب ما در خاورمیانه رسید که مسافر سمت شاگرد تازه نطقش وا شد.
قضیه از این قرار بود که بهعنوان کارگر تخصصی در شرکتهای ساختوساز در کشورهای دور و نزدیک تجربه زندگی و اشتغال داشت و راننده هم که موضوع برایش جالب بود با سوال پیچ کردن مسافر بنده خدا حسابی آمار حقوق و کیفیت رفت آمد و مناسبات کاری و خلاصه هر اطلاعاتی که قابل بیان بود و نبود را درآورد و نکته جالب ماجرا این بود هرچه که بحث جلو میرفت ابعاد تلختری از تجربه زندگی این کارگر در ترکیه و سایر کشورهایی که در آن حضور داشته مشخص میشد.
زندگی گرانقیمت، مناسبات خشک و بیروح، تضاد فرهنگی، امنیت ضعیف،سختگیریهای حاکمیتی و مسائل مختلف دیگری که حتی در صحبت با دوستانی که مقیم کشورهای خارجی هستند کمتر شنیده بودم.
جالب اینجاست گفتوگویی که با انتقاد و شکایت از وضعیت مملکت شروع شد در طول مسیر به سمت بیان نقاط مثبت و برتریها و تواناییهای کشور در مباحث مختلف ختم شد و حتی با اشاره به دلسوزیهای رئیس جمهور شهید فضای بحث کمی رنگ و بوی عاطفی هم به خود گرفت.
حاصل آنکه این دوگانگی برایم غریبه نبود انگار همیشه همراه من و ما بوده، در عین حال که قُل قُل فساد در چای دبش کام همهمان را تلخ کرد حمله موشکی به اسرائیل جگر همهمان را خُنک و کاممان را شیرین کرد، در عین حال که از کلیدواژه آقازاده دچار اشمئزاز میشویم برای شهادت رئیس جمهور از عمق جان اشک میریزیم، در عین حال که از وضعیت تورم و مسکن و ماشین مینالیم، معترف به توان حاکمیت و نخبگان سیاسی و علمیمان در بحث موشکی و واکسن و نظامی هم هستیم.
ما اینگونهایم مجموعهایی از ضعفها و قوتها، حاکمیت نیز آنگونه است متشکل از مسئول سالم و فاسد.
به همان میزان که اگر کسی بگوید مملکت گل و بلبل است حرف احمقانهایی زده هرکس بگوید امیدی به بهبود نیست حرف خطرناکی زده است، کشتن امید یعنی پایان تلاش و همراه شدن با هر اتفاقی که خزان سیاسی و امنیتی را به این خانه میآورد.
سود مشارکت در جیب هیچ مسئولی نخواهد رفت جز اینکه مانور انسجام ملی، استحکام پایههای این بنا را به رخ دیگران خواهد کشید و این یعنی ثمربخش بودن شراکت تجاری و اقتصادی با کشوری که دچار تزلزل و انشقاق نیست.
با نظر به شعلهور شدن جنگ در دنیا و دست به قبضه شدن و یارکشی در نظم جدید، مشارکت و پشتیبانی از هر نظام حکومتی توسط ملتش از او برای سایر کشورها یک شریک اقتصادی مطمئن خواهد ساخت و با توجه به این شرایط میتوان گفت هر برگهی رأی که به صندوق انتخابات ریخته میشود یک محرک اثرگذار برای اقتصاد آینده است.
این بار اگر هم دقیقاً ندانم به چه کسی رأی بدهم اما به وضوح میدانم به چه کسی رأی نخواهم داد.
به لطف تحولات و شیطنتهای طمعورزان آنقدر زمان گذشته و آنقدر سیاست بلد شدهایم که بدانیم هرکس دست روی گسلهای فرهنگی و مذهبی و قومیتی گذاشت و خواست از تفاوتها تضاد بیافریند و از نسل زد تا حقوقِ زنان و کرد و ترک کردن ماجرا حساسیت ایجاد کند خطرناکترین انتخاب برای آینده ایران است. اما اگر اهل دنبال کردن نشانهها باشم حتماً در پی شبیهترین گزینه به شهید رئیسی خواهم گشت که بهای خدمتش قیمت جان بود و امروز غزه نشانه دیگری است که انگار آمده تا تاریخ و جغرافیای انسانی را دستهبندی کند پس چرا نشود عیار یک رئیس جمهور را با آن سنجید.