بسیاری از رفتارها و گرایشهای امروز ما هستند که ریشههای قوی در آموزههای کودکی ما دارند. این آموزهها لزوماً مستقیم و کلامی نبودهاند، بلکه روح حاکم بر فضای تربیت، قانونهای نانوشتهای را به ما القا کرده است.
یکی از این قانونها، تله حال خوب است. از دوران کودکی به ما یاد دادهاند شادی خوب است، غم بد است، عصبانی نشو، حسادت نداشته باش، اضطراب بد است، نترس، نگران نباش و.... همچنین جملات شرطی هم پا به میان گذاشتند که «اگر میخواهی خوب درس بخوانی، باید حالت خوب باشد» و به جای این درسخواندن، انواع و اقسام شرطهای مشابه آمدهاند: «اگر میخواهی موفق باشی، نباید اضطراب داشته باشی»، «اگر میخواهی کارهایت درست پیش برود، باید افکار بد نداشته باشی» و....
مشکل کجاست؟
ما دو منطقه داریم که میتوانیم انتخاب کنیم در کدام ساکن شویم یا به آن مهاجرت کنیم. این دو منطقه عبارت است از: منطقه ارزشها و منطقه امن؛ یعنی جایی که در آن احساس امنیت داریم.
آموزههای کودکی منطقه ارزشها را با حال خوب گره زدهاند و این یعنی ما را در تله حال خوب انداختهاند. اگر موفقشدن و تلاشکردن را ارزش فرض کنیم، در کنارش به ما القا شده که راه ورود به سرزمین ارزشها این است که از حال خوب بهرهمند باشی و دچار حال بد و احساسات منفی و... نباشی. همینها باعث شد که ما فکر کنیم راه دسترسی به موفقیت فقط و فقط از حال خوب میگذرد.
اما آیا واقعاً زندگی در دنیای ارزشها اینقدر وابسته به حال خوب است؟ قطعاً نه! بودن در منطقه ارزشها یک مسیر است و ارزشها قطبنمای مسیر هستند. وقتی اتومبیل در مسیری مشخص حرکت میکند، ممکن است گاهی باک پر از بنزین داشته باشد و گاهی نه. برای رفتن حتماً نیاز ندارد همواره غرق در بنزین باشد. ما هم برای رفتن در مسیر ارزشها به تعهد نیاز داریم نه حال خوب! چون حال خوب دست ما نیست. نه آمدنش، نه ماندنش. اما تعهد و قدم برداشتن حتی در حال خراب هم میتواند انتخاب ما باشد.
یک دور باطل!
واقعیت آن است که از زمانی که حال خوب برایمان دلیل زندگی در منطقه ارزشها شد، از اتفاق از منطقه ارزشها دور شدیم و به منطقه امن رفتیم و در همانجا ساکن شدیم. اتفاقاً سکونت در منطقه امن هم باعث شد به یک زندگی روتین برسیم و حالمان خوب نباشد؛ چرا؟ چون راکد شدیم و از ارزشهایمان دور ماندیم.
حال خوب دستانداز است؛ وقتی در منطقه امن گیر میکنیم و از ارزشهایمان فاصله میگیریم. بدتر این است که به خودمان هم حق میدهیم رفتاری راکد انتخاب کنیم.
مثلاً وقتی از کسی که در تله حال خوب گرفتار شده، میپرسیم: «چرا با همسرت خوشبرخورد نبودی؟» میگوید: «چون حالم خوب نیست»
یا از مادری میپرسند: «چرا بچهات را بغل و نوازش نمیکنی؟» میگوید: «من حوصله خودم را هم ندارم؛ چه برسد به بچه»
- «چرا غذاهایت تکراری است؟» - «حس و حالش نیست»
دلیلهایی که در این پاسخها آمد، نشان میدهد تله حال خوب تا چه حد میتواند عاملیت را از ما بگیرد و ما را به رخوت برساند. زندگی میتوانست هیجان و کنجکاوی بیشتری داشته باشد؛ اگر این شعار را از جلوی چشممان برمیداشتیم که من میتوانم عملکرد خوبی داشته باشم؛ اگر حالم خوب باشد!
آیا حال خوب بد است؟
حال خوب بد نیست؛ اما مسئله منتظرنماندن است! حال خوب، خوب است، اما اگر هم حالمان خوب نباشد، باز هم میتوانیم زندگیمان را خوب پیش ببریم. اگر در حال خوب گیر کنیم، مجبوریم صبر کنیم تا حال خوب از راه برسد تا بتوانیم یک سری کارها را انجام بدهیم و گاهی این حال خوب به این سادگیها پیش نمیآید. گاهگاهی میآید.
راه عبور: ریسک هیجانی
برای اینکه بتوانیم از دستانداز حال خوب عبور کنیم، لازم است به خودمان اجازه بدهیم هیجانهایی را تجربه کنیم که خوشایندمان نیست. مثلاً اگر از پلهوایی میترسیم، عمداً از روی پل هوایی برویم. اگر از یک نوع آشپزی بدمان میآید، برویم سراغش و امتحانش کنیم و....
اگر بخواهیم یک جا را معرفی کنیم که همگی درگیر آن هستیم و نیاز به تغییر و ریسک هیجانی داریم، منطقه امن عادتهاست! عادتهای مضر را پیدا کنیم و روی تغییر آنها سرمایهگذاری کنیم.
منبع: تبیان