یکی از کتابهایی که دربرگیرنده اسناد مکتوب دوران پهلوی دوم و خفقان حاکم بر آنروزگار است، کتاب «شکنجهگران میگویند» نوشته قاسم حسنپور است که سال ۱۳۹۶ منتشر شد و سال ۱۴۰۱ به چاپ هفتم رسید. در حال حاضر هم با نسخههای ایننوبت چاپ خود در بازار نشر حضور دارد.
اینکتاب ۶۶۴ صفحهای شامل اسناد، مدارک و تصاویری از اماکن و شکنجههای بازجویان ساواکی کمیته مشترک ضد خرابکاری است که زیرنظر ماموران موساد آموزش دیده و شکنجههایشان و شکنجهگاهشان نیز بهشدت به آنها شباهت داشت.
برای بررسی مطالب اینکتاب، پروندهای کوتاه و دوقسمتی تدارک دیدهایم که در قسمت اول، پیشینهها و چگونگی تشکیل ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری بهطور مختصر مرور شد. در قسمت دوم نیز بهاعترافات دو تن از شکنجهگران ساواک که در دادگاه انقلاب محاکمه و اعدام شدند مرور میشود.
قسمت اول اینپرونده در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:
«وقتی نماینده صلیبسرخ بهخاطر زندانیهای ساواک گریه کرد»
در روزهای دهه فجر امسال (۱۴۰۲) مطلب دیگری درباره اعدامهای دادگاه انقلاب اسلامی منتشر کردیم که در نقد و بررسی کتاب «اعدامیها» نوشته شاداب عسکری نوشته شده است. اینمقاله نیز در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:
خلخالی چندتن را اعدام کرد؟ /سفارش امام درباره نصیری و هویدا»
در ادامه مشروح قسمت دوم بررسی مطالب کتاب «شکنجهگران میگویند» را میخوانیم؛
تهرانی؛ شکنجهگری که اول انقلابی بود
یکی از شکنجهگران معروف ساواک که پس از انقلاب اعدام شد، بهمن نادریپور معروف به تهرانی است. او متولد سال ۱۳۲۴ است که سال ۴۶ با مدرک دیپلم، در سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) استخدام شد. مدتی در ادارات بایگانی و فیش مشغول بود و سپس به بخش ۳۱۱ که وظیفهاش جمعآوری خبر در گروههای کمونیستی بود منتقل شد. با گذشت مدت کوتاهی مسؤولیت بخش احزاب و دستهجات کمونیستی به وی واگذار شد و بهدنبال آن در سال ۴۸ رهبر عملیات شد. تهرانی اواخر سال ۴۹ عضو کمیتهای در اداره سوم شد که وظیفهاش شناسایی عوامل تظاهرات سراسری دانشگاهها بود. خرداد ۵۱ در کمیته مشترک فعالیت جدید خود را آغاز کرد. چندبار هم تشویق شد و مدالهای مختلف گرفت.
بهمن نادریپور سال ۵۵ برای گذراندن دورههای تخصصی عازم آمریکا و اسراییل شد. سال ۵۶ بهعلت عدم سازگاری با ناصری و سجدهای (رییس کمیته مشترک) به کمیته مستقر در اوین منتقل شد. او یکی از شکنجهگران بهشدت مورد اعتماد پرویز ثابتی بود. تهرانی اوایل سال ۵۸ توسط نیروهای انقلاب دستگیر شد.
او در اعترافات خود در دادگاه روایت کرد ۲۲ ساله بوده که یکیدوماه را در جبهه ملی گذرانده و گاهی چنداعلامیه میگرفته و با دوستانش اقدام به توزیع آنها میکرده است. اینتحرکات باعث شد تهرانی بهطور موقت از دبیرستان اخراج شده و آینده خود را در ورزش جستجو کند. چون در دوران دانشآموزی و دبیرستان، عضو یکی از سهتیم بسکتبال دبیرستان بود. تهرانی در قدم بعد به خدمت سربازی رفت و بهعنوان نیروی سپاه دانش به یکروستا اعزام شد. وقتی هم از خدمت برگشت، بیکار بود؛ پسر بزرگ یکخانواده کارگری که به گفته خودش بهدلیل اینبیکاری، سال ۱۳۴۵ وارد ساواک شد.
یکی از مطالب جالب اینشکنجهگر ساواک که در دادگاه انقلاب، شاه را «آنمرتیکه خائن» یا «آنبزرگ فاسد احمق» خطاب کرد، این بود: «بچه دو ساله من توی خانه میدوید و میگفت خمینیای امام و من که پدرش بودم به عنوان کارمند ساواک هنوز تردید داشتم.»
شکنجهگر بهایی؛ مسؤول ضربوشتم زنان مبارز
فریدون توانگری معروف به آرش دیگر شکنجهگر ساواکی است که به خشونت و اقدامات وحشیانه علیه متهمان معروف بود و یکی از جنایتهایش ضرب و شتم شکنجه زنان مبارز است. آرش متولد ۱۳۲۹ و از نظر مذهبی، یکبهایی بود. او سال ۱۳۵۱ با مدرک دیپلم به خدمت ساواک درآمد و سال ۵۲ با ارتقای شغلی مسؤول اقدام دایره عملیات شد. از آنمقطع بود که به شکنجه زنان و مردان مبارز میپرداخت.
آرش ۲۲ اردیبهشت ۵۴ رهبر دایره عملیات شد و در کمیته مشترک ضدخرابکاری بهعنوان خشنترین بازجو شناخته میشد.
تهرانی و آرش در دادگاه
ماجرای کشتن ۹ نفر مبارز در تپههای اوین
اتهامات تهرانی در دادگاه انقلاب، ۱۴ مورد بود که برخی از آنها از اینقرار بودند: «شرکت در به شهادت رساندن ۹ نفر ازجمله بیژن جزنی، عباس سورکی، محمد چوپانزاده، عزیز سرمدی، مشعوف کلانتری، حسن ضیا ظریفی، مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار و احمد جلیلی افشار»، «دستگیری و شرکت در به شهادت رساندن سید علی اندرزگو»، «شرکت در شکنجه و قتل سعید قراچورلو، محمود وحیدی و محمدرضا کلانتری»، «شکنجه منجر به شهادت ابراهیم پوررضا خلیق»، «شرکت در شکنجه منجر به شهادت بهمن روحی آهنگران»، «شرکت در سرکوبی جنبش سیاهکل» و «معاونت در شهادت حمید اشرف».
ما شش روز بیشتر نماندیم و روز آخر هم ما را بردند به بیتالمقدس و مسجد الاقصی که در آنجا نماز خواندیم. سر میز شراب میگذاشتند، ولی ما با این که ایمان مذهبی ما آنچنان قوی نبود فقط به خاطر اینکه ملیت خودمان را نشان بدهیم به هیچ وجه سر میز غذا به شراب دست نمیزدیمتهرانی در اعترافات خود درباره اتهام کشتن ۹ نفر مبارز گفت زندانیها به تپههای پشت زندان اوین منتقل شده و با دست و چشم بسته روی زمین نشسته بودند. او میگوید «اولینکسی که رگبار مسلسل را به سوی آنها بست سرهنگ وزیری بود و از آنجایی که گفتند همه باید شلیک کنند، همه شلیک کردند. من نفر چهارم یا پنجم بودم که شلیک کردم.» تهرانی در ادامه گفت: سعدی جلیل اصفهانی بالای سر همه رفت و تیر خلاص را شلیک کرد. سپس اجساد کشتهشدهها داخل مینیبوس گذاشته شده و به بیمارستان ۵۰۱ ارتش تحویل داده شد. او در ادامه اعترافاتش گفت: «لباسهای خونآلود و چشمبندهای مقتولین به دستور عطارپور توسط من و رسولی سوزانده شد تا مدرکی باقی نماند.»
در اسراییل در مسجدالاقصی نماز خواندیم و در مهمانی شراب نخوردیم
تهرانی درباره ماموریتهای خارج از کشور خود گفت: «دوبار به ماموریت رفتم. یکبار اسراییل برای دیدن دوره کوتاهمدت؛ یکبار به آمریکا برای یکدوره یکماه و نیمه. اواخر ۵۴ بود که ۶ نفر از کارمندان ساواک به اسراییل رفتیم و در تلآویو مورد استقبال کارمندان اطلاعات موساد قرار گرفتیم. ما شش روز بیشتر نماندیم و روز آخر هم ما را بردند به بیتالمقدس و مسجد الاقصی که در آنجا نماز خواندیم. سر میز شراب میگذاشتند، ولی ما با این که ایمان مذهبی ما آنچنان قوی نبود فقط به خاطر اینکه ملیت خودمان را نشان بدهیم به هیچ وجه سر میز غذا به شراب دست نمیزدیم.»
توضیحاتی درباره شعب خارجی ساواک
طبق روایت تهرانی، همانزمان عدهای هم در آلمان غربی دوره میدیدند بهویژه برای عکاسی، تعقیب و مراقبت نمایندگیهایی که ساواک در خارج از کشور داشت. مثلا نمایندگی ساواک در آمریکا که شامل سه شعبه میشد یکی در نیویورک، شعبه شیکاگو و شعبه سوم در کانادا که هرکدام بهطور مستقل عمل میکردند. همه اینشعب با سازمان سیا در ارتباط بودند و حدود فعالیتشان مشخص بود که فقط در مورد ایرانیهای آنجا فعالیت کنند.
تهرانی میگوید در انگلستان آلمان غربی و ایتالیا هم وضعیت همینطور بود. منصور قدر که زمانی در اردن بوده، نمایندگی ساواک را در اردن به عهده داشت. او بعدا سفیر ایران در لبنان شد.
یکی از اعترافات تهرانی این بود که اواخر حکومت پهلوی و پیش از پیروزی انقلاب، روابط اطلاعاتی ایران با مصر شکل گرفته بود. او در یکی از جلسات دادگاه درباره محمدحسن ناصری (عضدی) که یکی از بازجویان شناختهشده و سفاک ساواک محسوب میشود، گفت: «اواخر بازنشسته شد و با گرفتن ۱۰۰ هزار تومان به اسراییل رفته و به احتمال قوی در تلآویو زندگی میکند و با شعیب صمیمی آخرین نماینده ساواک در اسراییل رابطه دارد. چون زبان نمیداند.»
وظیفه کمیته ماهان تماس با روحانیون مختلف برای اخلال و شکاف در جنبش اسلامی، تهیه و توزیع اعلامیههای جعلی برای انحراف مسیر انقلاب اسلامی و مسائلی از این قبیل بود* وظیفه کمیته ماهان چه بود؟
تهرانی در هشتمین و نهمین جلسات دادگاه بررسی اتهاماتش گفت ساواک با برپا کردن کمیتهای به نام کمیته ماهان، تلاش کرد با پخش اعلامیههای مختلف جعلی، جنبش اسلامی را متوقف و مبارزین و مجاهدین را به جان هم بیاندازد. کمیته ماهان به دستور سپهبد ناصر مقدم تشکیل شد و «پرویز» بهمن فرنژاد معروف به دکتر جوان سرپرست آن بود. وظیفه کمیته ماهان تماس با روحانیون مختلف برای اخلال و شکاف در جنبش اسلامی، تهیه و توزیع اعلامیههای جعلی برای انحراف مسیر انقلاب اسلامی و مسائلی از این قبیل بود.
ساواک و رادیو تلویزیون
یکی دیگر از اعترافات تهرانی در دادگاه درباره محمود معاون سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و قائممقام دبیرکل حزب رستاخیز بود. او گفت جعفریان از اعضای حزب توده بود که دستگیر و پس از آزادی، مدتی سرمامور ساواک شد. جعفریان تعداد از منابع اطلاعاتی را در سواحل خلیج فارس و خوزستان اداره میکرد. او کارمند اداره آموزش ساواک بوده و مدتی در اداره هفتم بود و کمی بعد رییس خبرگزاری پارس شد.
شهید اندرزگو چگونه لو رفت؟
تهرانی همانطور که در بخش اتهاماتش گفته شد، در شهادت سیدعلی اندرزگو نیز دست داشته است. او درباره چگونگی لو رفتن و شهادت اندرزگو گفته اینمبارز از طریق خط تلفنی که با آن تماس گرفته و مکالمه آخر خود را انجام میداد، لو رفت. پس از آنکه محاصره شد و مورد هدف گلولههای ماموران ساواک قرار گرفت، «در همان حال که خون از او میرفت با کمال وقار و اطمینان دفترچه را درآورد و چند برگش را کند و جوید.»
ساواک یا مجاهدین خلق؟
تصفیههای خونین مجاهدین خلق و کشتن مجید شریف واقفی هم از دیگر موضوعاتی است که در اعترافات تهرانی در دادگاه به چشم میآیند. او در اینباره گفت: «افرادی که در اینگونه اعمال دخالت داشتهاند و مسلما آگاهانه عمل میکردند باید توضیح دهند اعمالشان چهتفاوتی با کار ساواک داشته است.»
آرش در سهقاب؛ ایام کامروایی، پس از دستگیری و اعدام
اتهامات آرش؛ از اعمال بطری تا تمایل به فحاشی و ضربوشتم دختران
ششمین و هفتمینجلسه دادرسی تهرانی و آرش روز ۲۹ خرداد ۱۳۵۸ برگزار شد که فریدون توانگری (آرش) در جایگاه متهم ردیف دوم قرار داشت. برخی از موارد اتهام او از اینقرار بودند: «اعتراف متهم مبنی بر شکنجه خانواده دکتر اعظمی در بروجرد با کابل و مشارکت در شکنجه بهوسیله اعمال بطری با همکاری عضدی و هدایت.» و «ایشان فقط میل داشتند از دختران بازجویی نمایند و با اهانت و مشت و لگد به جان دختران بیگناه میافتادند.»
سجادی همچنین گفت: در دادگاه صمدیه با ما بود و من خود با او صحبت کردم. صمدیه لباف دوبار دست به خودکشی زده بود. خودش برای من تعریف کرد که یک بار دستبند را باز کرده و به گلوی خودش بسته بود که دیده بودند و نگذاشته بودند و یکبار هم خودش را از لای نردهها با مغز پرت کرده بود پایینطاهره سجادی یکی از زنان مبارز مسلمانی است که در کمیته مشترک ضد خرابکاری توسط آرش شکنجه شده است. او در جلسات دادرسی حاضر شده و گفت: «قبل از مرداد سال ۵۴ اکثرا میبردند داخل اتاق حسینی، ولی مرداد و شهریور و مهر ۵۴ به قدری جمعیت زیاد بود که به اتاق حسینی نمیرسید و همه بازجوها در اتاقهایشان تخت گذاشته بودند و میزدند.» سجادی در بخشی از شهادت خود علیه شکنجهگران، درباره شهید مرتضی صمدیه لباف صحبت کرد و گفت او را به تخت بسته و از زیر تخت با چراغ پریموس میسوزاندند. اما هرچه شکنجهها شدیدتر میشد، صدای صمدیه در نمیآمد و بهاصطلاح آخ نمیگفت. سجادی همچنین گفت: «در دادگاه صمدیه با ما بود و من خود با او صحبت کردم. صمدیه لباف دوبار دست به خودکشی زده بود. خودش برای من تعریف کرد که یک بار دستبند را باز کرده و به گلوی خودش بسته بود که دیده بودند و نگذاشته بودند و یکبار هم خودش را از لای نردهها با مغز پرت کرده بود پایین که از دست این جلادها نجات پیدا کند، ولی لباسش گیر کرده بود به نرده، ولی سرش به زمین خورده بود.»
آرش در دفاعیات خود در دادگاه از روش جدیدی در شکنجه سخن گفت که منوچهر وظیفهخواه (منوچهری) ابداع کرده و از این قرار بود که «سوزن تهگرد را زیر ناخن میکرد و با کبریت میسوزاند داغ میشد و زجر میداد.» او از برخی از مبارزین هم طلب حلالیت کرد و گفت: کسانی بین مبارزین بودند که برای چندماه هر روز شکنجه میشدند، اما اطلاعات خود را ندادند؛ ازجمله عزت شاهی که بهمدت ۶ ماه شکنجه شد، ولی هرگز لب به سخن نگشود و ماهها در سلول انفرادی بود و من از ایشان تقاضای عفو دارم.
اعترافات کمالی درباره خوشخدمتیهای عضدی برای پرویز ثابتی
فرجالله سیفی کمانگر معروف به کمالی دیگر شکنجهگر ساواک است که دربارهاش مطالبی در کتاب «شکنجهگران میگویند» چاپ شده است. او متولد ۱۲۹۷ در سنندج بود که پس از بازنشستگی از ارتش، اول شهریور ۱۳۵۰ در اراک وارد ساواک، سال ۵۲ به کمیته مشترک ضدخرابکاری منتقل و با سمت بازجویی از گروههای مذهبی مشغول شد. کمالی در اعترافاتش در دادگاه انقلاب از شخصی بهنام شادی نام برد که پیشتر عضو نیروهای گارد و چترباز بود و یکروز به یکمبارز دستبند قپانی زد. شادی فراموش کرده بود دستبند را باز کند و به منزل خود رفت. وقتی برگشت با جنازه آنمبارز روبرو شد که جان داده بود.
کمالی در دادگاه گفت اگر یکبازجو نسبت به متهمی محبت میکرد، عضدی (یکی از سربازجوها) او را بهشدت تنبیه میکرد. طبق روایت کمالی هروقت ثابتی به کمیته میآمد، عضدی داخل حیاط شده و با صدای بلند فریاد میکشید «مگر بازجوها مردهاند که صدایشان در نمیآید؟ داد بزنید! فحاشی کنید! آقا خوشش میآید.» عضدی بارها در جمع کارمندان کمیته مشترک اعلام کرده بود «هر وقت آقا (ثابتی) میآید، متهم را بیاورید داخل اتاق و بزنید و به او فحاشی کنید. اینکار را با صدای بلند انجام دهید که آقا بشنود!»
«خودش میگفت از طرف دادگاه فلسطین محکوم به اعدام شده است. قبلا سروان ارتش بود و در اردن و لبنان محافظ وابسته نظامی ایران در اینکشورها بود و علیه فلسطین جنگ کرده بود. پس از مراجعت به ایران مدتی در ضداطلاعات ارتش خدمت میکرد و بعد به ساواک مامور شد.» ناصر نوذری معروف به رسولی یکی دیگر از شکنجهگران ساواک است که پس از انقلاب گریخت و دست عدالت به او نرسید. کمالی در اعترافاتش در دادگاه انقلاب گفت رسولی یککارمند مقام دو بود، اما در ادامه رییس دایره شد. نمونه مشابه دیگر منوچهری است که سوابق بدی در ساواک رشت داشت و در اثر خوشخدمتی و اذیت بیش از اندازه متهمین، با وجود مقام پایینش، به ریاست بخش رسید و به کارهای مجاهدین خلق رسیدگی میکرد.
ثابتی میگفت دستور شاه است!
محمدرضا پهلوی به ساواک دستور داده بود آنهایی را که علیه رژیم فعالیت میکنند شکنجه دهند تا اعتراف کنند. کمالی گفته ایندستور بهطور سرّی ابلاغ شده بود. به همیندلیل هرکس را دستگیر میکردند، بدون شکنجه نبود و پرویز ثابتی بهطور علنی در کمیسیونها میگفت «دستور شاه است. باید بزنید و اعتراف بگیرید و ریشه اینخرابکاری را پیدا کنید.» ایندستور را ثابتی به عضدی داده بود. در نتیجه هرکس را به کمیته میآوردند، حتی اگر یک اعلامیه خوانده بود، شکنجه میشد. اما برخی از افراد باید شکنجهها را تحمل میکردند تا پس از مدتی بهزعم بازجویان و ساواک بیگناه تلقی شوند.
پس از دستور جیمی کارتر درباره گسترش آزادیهای اجتماعی در ایران و ورود نیروهای صلیب سرخ به کشور، «شاه خائن» (کمالی از اینتعبیر استفاده کرده است) دستور داد کسی حق ندارد فردی را شکنجه کند و شکنجهکردن در ایران ممنوع است. از ابتدای تشکیل ساواک تا اواخر کار حکومت پهلوی، افرادی از آمریکا و اسراییل برای بازدید به ساواک میآمدند و مشغلههای بالایی داشتند؛ طوریکه حتی برخی از اسراییلیها در اداره پنجم شاغل بودند و قسمت مخابرات را اداره میکردند.
کمالی در جلسه محاکمهاش، درباره یکی دیگر از شکنجهگران بهاسم سعدی جلیل اصفهانی (دکتر بابک) گفت: «خودش میگفت از طرف دادگاه فلسطین محکوم به اعدام شده است. قبلا سروان ارتش بود و در اردن و لبنان محافظ وابسته نظامی ایران در اینکشورها بود و علیه فلسطین جنگ کرده بود. پس از مراجعت به ایران مدتی در ضداطلاعات ارتش خدمت میکرد و بعد به ساواک مامور شد.»
پرویز ثابتی
ژیانپناه دستور داد به ما تجاوز کنند!
سپهبد جعفرقلی صدری رییس شهربانی کل کشور یکی دیگر از متهمان دادگاه انقلاب اسلامی بود که محاکمه و اعدام شد. او درباره علت بستهشدن حسینیه ارشاد در زمان ریاستش بر شهربانی گفت: «ساواک شبی در حسینیه ارشاد اوراق کمونیستی پخش کرد و به همین جهت دستور داده شد که حسینیه ارشاد را تعطیل کنند، زیرا زیر پوشش اسلام فعالیت کمونیستی میکند.»
هنگامی که اینروحانی با آن دو خانم روبرو شد، فهمیدم که خانم همسر وی است و راجع به زمین و املاک صحبت کردند و این واعظ شخصی جز عبدالرضا حجازی نیست. به پروندهاش مراجعه کردم و متوجه شدم با ساواک همکاری میکرده استسروان قاسم ژیانپناه معروف به قاسم سیاه هم افسر زندان سیاسی قصر که یکی از شهود دادگاه انقلاب در جلسه محاکمه او گفت: «متهم (ژیانپناه) دستور داد ششبار پاسبانان مرا لخت کنند و به ما تجاوز کنند، اما پاسبانان اینکار را نکردند و آقای ژیانپناه دستور داد یک پاسبان مجرد بیاورند، یکنفر به نام پاسبان نظری که یکپاسبان پر رو و وقیح است آمد.»
در ادامه گزارش اینجلسه دادگاه آمده است: «در اینهنگام شاهد با ناراحتی و شرمساری گفت دیگر نمیتوانم چیزی بیان کنم.»
ژیانپناه زندانبانی است که طبق نقل معروف و خاطرات زندانیان سیاسی عصر پهلوی، مبارزان مسلمان و غیرمسلمان را مجبور میکرد ادار خود را بخورند. او در جلسه محاکمهاش گفت: «من از زندان عادی به زندان سیاسی منتقل شدم. چهارسال خدمت من در زندان عادی باعث شده بود که روحیه من به کلی عوض شود و به یک آدم وحشی مبدل شوم.»
اینافسر اعدامی در بخشی از اعترافاتش، نکته جالبی درباره یکروحانینما دارد که با ساواک همکاری میکرده است. او میگوید: «وقتی که یک واعظ بلندپایه در زندان بود، یک خانم با آرایش کامل و چادر توری که دامن بالای زانو پوشیده بود همراه با یک دختر بیحجاب برای ملاقات با وی به زندان آمد و رییس زندان مرا ناظر گفتگوی آنها کردند. هنگامی که اینروحانی با آن دو خانم روبرو شد، فهمیدم که خانم همسر وی است و راجع به زمین و املاک صحبت کردند و این واعظ شخصی جز عبدالرضا حجازی نیست. به پروندهاش مراجعه کردم و متوجه شدم با ساواک همکاری میکرده است.» (صفحه ۳۲۲)
سپهبد صدری، سرگرد ناصر قوامی و سروان قاسم ژیانپناه در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم و در نهایت به جوخه تیرباران سپرده شدند.
منبع: مهر