کتاب «پدر شصت دقیقهای» از راب پارسونز و ترجمه حسین مسنن فارسی خطاب به پدران میگوید چطور با فرزندان خود وقت بگذارند و تمام زندگی خود را صرف کار کردن و محروم کردن بچهها از نعمت پدر نکنند.
نویسنده خطاب به والدین بخصوص پدرها یادآور میشود: «پدر بودن کار سادهای نیست و هیچ تضمینی وجود ندارد که بچههای خوبی بار بیاوریم. با این وجود، زمانی فرا خواهد رسید که هر یک از ما به گذشته نگاه میکنیم و میخواهیم بدانیم که آیا بهترین کارها را برای فرزندانمان انجام دادهایم یا نه.
در این کتاب ۱۰ هدف وجود دارد، که به شما و من کمک میکند به مقصد برسیم. هر کدام از آنها ابزاری قدرتمند برای مسئولیت پدری است و هر کدام توانایی بالقوه تغییر زندگی شما و فرزندانتان را برای همیشه دارند».
در سر فصل اول با عنوان «عمر را غنیمت بشمار» خاطرهای از وینسنت فاستر، مشاور رئیس جمهور نقل شده که این مشاور به وکیلهای جوان نکاتی را پیرامون از دست ندادن فرصتهای زندگی متذکر شده است. در کتاب «پدر شصت دقیقهای» آمده: «وینسنت فاستر یک وکیل بود؛ البته نه یک وکیل معمولی. او در نقطه اوج حرفه خود قرار داشت و مشاور رئیس جمهور بود. او یکی از ماهرترین وکلای دنیا بود. در حین کار در دفتر خصوصی، در دانشکده حقوق دانشگاه آرکانزاس هم تدریس میکرد.
او در این سخنرانی تعریف میکرد: شما دائم میگویید که افرادی موفق هستید و به سختی و در ساعات طولانی کار میکنید و زندگی شخصی خود را کنار میگذارید. اما چیزی که من تا به حال دیدهام این است که هیچ فرد رو به قبلهای نمیگوید:ای کاش زمان بیشتری را در دفتر کارم میگذراندم. بین کار و زندگی شخصی خود یک تعادل خردمندانه برقرار کنید.
اگر شما شانس داشتن بچه را داشتهاید، والدینتان به شما اخطار میدهند که قبل از اینکه به خود بیایید، آنها بزرگ میشوند و میروند. من میتوانم به شما ثابت کنم که این حرف درست است. خداوند فرصتهای بسیاری به ما میدهد که با بچههایمان داستان بخوانیم و با هم دعا کنیم. سعی کنید که حتی یکی از آنها را هم از دست ندهید. دفتر کار میتواند منتظر بماند و بعد از رفتن بچههایتان همچنان سرجایش است.
شش هفته بعد وینسنت فاستر از دنیا رفت. زندگی او در شرایط دردناکی به پایان رسید. به عبارتی او خودکشی کرد. چه کسی میداند که چه حوادثی در ماههای آخر برای این مرد اتفاق افتاده، اما انگار چیزهایی که او در آن روز گفته بود، از یک دنیای دیگر میآمد. من خیلی واضح فهمیدم، که او در آن روز به وکلای جوان چه میگفت؛ نه به این خاطر که خودم یک وکیل هستم. آن روز من فهمیدم که با وجود اینکه طبق استانداردها آدم موفقی هستم. اما در حال از دست دادن کسانی هستم که دوستشان دارم [...]».