این کودتا که نتیجه همکاری استعمار خارجی با استبداد داخلی بود، سرمنشاء بسیاری از حوادث تلخ تاریخی ایران شد؛ اما مهمترین کارکرد آن محروم کردن ملت ایران از ثروتهای داخلی بود که خود، منجر به از دست رفتن استقلال، آزادی و غرور ملی شد.
ریشه کودتا چه بود؟
بعد از ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، دولت انگلیس در چند جبهه شکست خورد. نخست اینکه یکی از منابع عمده ارزی خود را که به واسطه قرارداد ۱۹۳۳ (۱۳۱۲ شمسی) به این کشور سرازیر میشد، از دست داد.
ترس از خیزش انقلابی در ایران و سایر کشورهای منطقه که انگلیس در آنها منافع مالی داشت، دومین علت نارضایتی مقامات این کشور از دولت مصدق شد؛ و نهایتا شکسته شدن غرور ملی بریتانیا وجه دیگر شکست این دولت استعماری در قضیه ملی شدن صنعت نفت ایران بود؛ بنابراین از لحظهی پیروزی نفتی دولت وقت ایران، توطئهافکنی هم آغاز شد.
انگلیس چطور کودتا را طراحی کرد؟
انگلیس در مقابل دولت ملی ایران، برنامهریزی چندمرحلهای داشت: اقدام اول انگلیس اعزام هیئت مذاکره به ایران برای دریافت غرامت بابت ضرر و زیان «شرکت نفت ایران و انگلیس» بود که به نتیجه نرسید.
این کشور در گام بعد، به مجامع و دادگاههای بینالمللی شکایت برد تا با غیرقانونی قلمداد کردن اقدام ایران در ملی شدن صنعت نفت، دولت مصدق را به تصرف در اموال «شرکت نفت ایران و انگلیس» محکوم کند. اما با ادله منطقی و دفاع درست مصدق، پیروز این میدان هم ایران بود.
انگلیس بعد از طی دو مرحله قبل، تحریم نفتی ایران را آغاز کرد؛ که نخستین تحریم نفتی در تاریخ کشورمان محسوب میشود. به دنبال این اتفاق، اعضای فنی شرکت نفت در آبادان، دوم مهر ۱۳۳۰ محل کار خود را ترک کردند و پالایشگاه آبادان از تولید باز ایستاد. امری که موجب گرانی و تورم شدید در کشور شد.
مصدق برای عبور از مشکلات مالی، از امریکا درخواست وام کرد. آمریکا تا آن زمان و به عبارت درستتر تا اواخر دهه ۱۳۲۰، سابقه استعماری در ایران نداشت و شاید همین موضوع، مصدق را به دولت ترومن خوشبین میکرد.
پیگیری وام برای ایران توسط مصدق، همزمان با بازیگردانی انگلیس اتفاق میافتاد؛ به این صورت که انگلیس برای مقابله با ایران، نیازمند کمک امریکا بود و محمل شراکت امریکا را خطر نفوذ کمونیسم شوروری به خاورمیانه عنوان میکرد.
مقامات انگلیسی- که دریافته بودند دولت ایران در صورت عبور از این مشکلات اقتصادی، به یکی از قدرتهای منطقه تبدیل خواهد شد- در دیدارهای آشکار و مخفیانه با امریکاییها، مدام از خطر نفوذ کمونیسم میگفتند و بر ضعیف بودن دولت مصدق برای مقابله با این موج تاکید میکردند.
این طرف هم مصدق، برای وادار کردن امریکا به پرداخت وام، خطر کمونیسم را مطرح میکرد.
تلاقی دو رویکرد مصدق و انگلیسیها، پاشنه آشیل دولت ملی ایران شد؛ چرا که انگلیسیها دُرست بر همین نکته متمرکز شده بودند که مصدق توان مقابله با کمونیسم ندارد.
اقدامات انگلیس با تغییر دولت امریکا تکمیل شد؛ دولت دمکرات ترومن، که ظاهرا حق قانونی ایران را به رسمیت میشناخت و با دکترین «سد نفوذ» مدعی حمایت و تقویت دولت ملی ایران در برابر کودتای کمونیسم بود جای خود را به آیزنهاور جمهوریخواه با دکترین «انتقام گسترده» داد.
به این ترتیب شرایط اقناعی برای دو دولت استعماری به منظور ساقط کردن دولت ملی ایران فراهم شد.
در تهران چه گذشت؟
مصدق که آن روزها تمایل انگلیس به راهبرد نظامی را دریافته بود، در تیر ۱۳۳۱ از مجلس تقاضای اختیارات فوقالعاده از جمله وزارت جنگ کرد. این درخواست با واکنش اولیه مجلس و مخالفت محمدرضاشاه مواجه شد. پاسخ مصدق به این مخالفتها استعفای وی در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ بود.
شاه قوامالسلطنه را به عنوان نخستوزیر منصوب کرد، اما موج اعتراض هواداران مصدق، کشور را به گونهای فراگرفت که شاه را ناگزیر به برکناری قوامالسلطنه و انتصاب دوباره مصدق کرد. بازگشت وی به قدرت که با تصدی وزارت جنگ نیز همراه بود، عملا شاه را تحقیر کرد و کینهی وی را شعلهور ساخت.
با تحریک «گروه روزولت» -نماینده تامالاختیار امریکا در طرح آژاکس- عملیات با فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدی در ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ کلید خورد. سرهنگ نعمتاله نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی، فرمان شاه را تسلیم مصدق کرد، ولی مصدق که از توطئه آگاه شده بود، حکم به بازداشت نصیری داد. با بازداشت نصیری کودتا شکست خورد؛ نیروهای زرهی عقب نشستند و شاه که در کلاردشت مازندران به سر میبرد از ترس هواداران مصدق، ابتدا به «بغداد» و سپس به «رم» گریخت.
هر چند همه چیز ظاهرا به نفع دولت مصدق پیش میرفت، اما لایههای متلاطمی از کودتا بروز و ظهور داشت. آیتاله کاشانی که در جریان تجدید انتخابات هیئت رئیسه مجلس شورای ملی در بهار ۱۳۳۲، اختلافات سران نهضت ملی، بسته شدن مجلس و کنار زده شدن توسط مصدق، عملا از صحنهی سیاسی حذف شده بود، آخرین تلاش خود برای حفظ دولت ملی را در قالب نامهای به دکتر مصدق اعلام کرد. وی در نامهی ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، مصدق را از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله زاهدی آگاه کرده بود، اما مصدق بیاعتنا در پاسخ وی نوشت: «اینجانب مستهظر به پشتیبانی ملت ایران هستم، والسلام»
در سوی دیگر روزولت، استراتژی جدید کودتا- پس از شکست مرحلهی اول- را پیاده کرد؛ زاهدی که در یکی از خانههای امن «سیا» مخفی شده بود بلافاصله نسخههایی از فرامین شاه تهیه و توزیع کرد. موج بدبینی در مردم نسبت به مصدق و اینکه وی به دنبال غصب سلطنت در کشور است ایجاد شد.
همزمان بیانیهای مبنی بر دعوت نیروهای مسلح حامی شاه تهیه و منتشر شد؛ هیئت مستشاری آمریکا، طرفداران زاهدی را مسلح کرد و پادگانهای نظامی دیگر شهرها هم به منظور پشتیبانی به خط شدند.
جلسات کودتاچیان در منزل زاهدی با حضور ۷ سناتور، ۴ نماینده مجلس شورای ملی، ۵ افسر ارشد ارتش (حجازی، آریانا، انصاری، یک سرهنگ و یک سرگرد) و برادران رشیدیان ابعاد طرح را به دقت رصد کردند. نشستهای سیدضیا طباطبایی، علم، زاهدی و میدلتون کاردار سفارت انگلیس در منزل سناتور خواجه نوری هم همین رویکرد را دنبال میکرد.
علاوه بر فراخوان نظامیان مخالف دولت و زمینهسازی برخی مطبوعات، جمع زیادی از اراذل و اوباش هم به منظور نمایش خیابانی و همچنین تحقیر دولت ملی، از زندان آزاد شدند تا به عنوان پیادهنظام، کار را در شکل میدانی، تمام کنند. حضور اوباش شناختهشدهای همچون طیب، رمضان یخی، شعبان بی مخ، محمود مسگر، ملکه اعتضادی در خیابانها و حمله به مراکزی همچون دفاتر مطبوعات، تبدیل به نماد کودتای ۲۸ مرداد شد. یورشی خیابانی که به واسطهی وجوه مستقیم با چکی از سفارت امریکا به تاریخ روز ۲۷ مرداد رخ داد. بعدها رونوشت و مشخصات آن چک از طرف دکتر مصدق در محکمه نظامی ارائه شد.
به این ترتیب در زمانی کوتاه، ورق برگشت و در حالی که دولت مصدق برای یافتن زاهدی، جایزه یکصد هزار ریالی تعیین کرده بود، خود مجبور به اختفا شد.
هواداران و مخالفان دولت در قزوین
روزولت برای تکمیل کار و به عنوان سوپاپ اطمینان، فرمان شاه را توسط گروههایی به فرماندهان نظامی برخی شهرها از جمله «اصفهان» و «کرمانشاه» فرستاد. با این فرمان، نظامیان شهرها از موضع حمایت دولت به بیطرفی و حتی موافقت با کودتا متمایل شدند و ۲۶ مرداد، نیروهای خود را به سوی تهران گسیل کردند.
در قزوین، اما اوضاع کاملا متفاوت بود. از ماهها پیش از کودتا، مردم منطقهی قزوین (که آن زمان استان مجزایی شناخته نمیشد) نامههایی به دفتر نخستوزیری ارسال کرده بودند که اغلب برای اعلام وفاداری بود. از جمله این نامهها میتوان به هواداری مردم بوئینزهرا و روستاهای حومه پس از پیروزی در دادگاه بینالمللی خلع ید انگلیس و اعلام حمایت در جریان درخواست وزارت جنگ از سوی مصدق بود که این اسناد هماکنون در مرکز اسناد و کتابخانهی ملی استان نگهداری میشود.
غیر از این، وضع نظامیان و مردم در قزوین به گونهای بود که نه تنها نیرویی برای کمک به کودتا به تهران اعزام نشد بلکه برای مقابله با موج احتمالی شورش هواداران دولت ملی مصدق، نیروهای ویژهای از تهران وارد شهربانی قزوین شدند.
با این همه «جمعیت آزادی مردم ایران-شاخهی قزوین» در نشستهای مخفیانه به این جمعبندی رسید که در صورت عبور نیروهای نظامی سایر شهرها به سمت تهران و یا گسیل نیروهای ویژه به قزوین، آمادگی مقابله با موج کودتاچیان وجود ندارد؛ بنابراین بهترین راهحل، رصد اتفاقات تهران است تا به محض احساس نیاز، وارد تهران شده و به نیروهای مقاومت یا همان هواداران مصدق بپیوندند.
با اینکه درگیری آشکاری بین کودتاچیان و نیروهای هوادار دولت ملی در قزوین رخ نداد، اما نمونههایی از حمله به مراکز فرهنگی از جمله مطبوعات و تخریب و حتی تعطیلی آنها در گزارش اسناد تاریخی برجای مانده است.
نشریه «سنگر آزادی» ارگان «جمعیت آزادی مردم ایران» در قزوین به مدیرمسئولی سید ابوالقاسم مرتضوی و شهر دانش به مدیرمسئولی دبیرحاج سیدجوادی از جمله نشریاتی بود که در روز کودتا مورد حمله اراذل و اوباش قرار گرفت و پس از آن، دیگر منتشر نشد.
فرجام کار کودتا
سه روز پس از اتفاقات ۲۵ تا ۲۸ مرداد، شاه که ناامیدانه سلطنت را واگذار کرده و از کشور گریخته بود، به ایران برگشت. حتی فرامین شاه که از سوی دولت ملی و شخص مصدق، بلاموضوع شده و تحت پیگرد قانونی قرار گرفته بود، دوباره به جریان افتاد و بر همان اساس، سرلشگر زاهدی دولت نظامی تشکیل داد.
حکم دوم شاه یعنی بازداشت مصدق هم با همکاری کودتاچیان اجرا شد. طرفداران مصدق که در خیابانها تظاهرات کرده و مجسمه شاه و پدرش را پایین کشیده بودند از سوی دولت نظامی مورد تعقیب قرار گرفتند.
در این ماجرا ۳۰۰ نفر کشته و صدها نفر هم زخمی شدند و به این ترتیب با پایان دوران صدارت محمدمصدق، داستان استقلال اقتصادی ایران، که آغاز شکوهمند و امیدوارانهای داشت، پایان یافت.