در روزگار قدیم، «توس» به ولایت «هزار آبادی» شهرت داشت و این شهرت، ناشی از آبادانی و رونق کشاورزی، صنعت و تجارت در این دیار بود؛ دیاری که دو شهر بزرگ «تابران» و «نوغان» و دو شهر کوچک «تروغبذ» (طرقبه) و «رادکان» در محدوده آن قرار میگرفت. حاکمنشین ولایت توس را، «تابران» دانستهاند؛ شهری به غایت بزرگ و نیکو که تا سال ۷۹۱ ق، با وجود از سرگذراندن حملات تاراجگرانه غُزها و مغولان، همچنان به حیات مقتدرانه خود ادامه داد، اما در این سال و در پی سرکشی حاکم «تابران»، حاجیبیگ جانیقربانی در مقابل تیمورلنگ، گرفتار تیغ بیدریغ فرزند دیوانه او، میرانشاه شد. هجوم میرانشاه به تابران، این شهر کهن سال را به نیستی کشاند. میگویند در آن هجمه، ۱۰ هزار نفر کشته شدند و آنان که باقی ماندند، راه مشهد را در پیش گرفتند تا در پناه امنیت حرم ثامنالحجج (ع)، از کینهتوزی تیمورلنگ و احفادش رهایی یابند و چنین شد که ستاره اقبال «تابران» افول کرد.
این شهر باستانی به تاریخ پیوست و امروز، از آن شکوه و جلال، چیزی جز آرامگاه نوساز حکیم توس، بخشی از باروی مخروبه شهر و بنایی که آن را «هارونیه» میخوانند، باقی نمانده است؛ بنایی پر راز و رمز که درباره کاربری و حتی زمان ساخت آن، حرف و حدیث بسیار است و همچون رازی سر به مهر در تاریخ خراسان باقی مانده. ما در این نوشتار، به دنبال یافتن جوابی برای پرسشهایمان درباره بنای «هارونیه» هستیم. آن چه در این مقاله مرور میکنیم، قطعاً حرف نهایی نیست و شاید اهل فن بر آن خُرده بسیار بگیرند؛ اما بیتردید بخشی از شواهد قابل بررسی درباره بقعه هارونیه و پیشینه آن است؛ شواهدی که میتواند بر نوع نگاه مخاطبان خراسانی و غیرآن ها، بر این بنای باشکوه، اما ناشناخته، تأثیر بگذارد.
یک بنا با کاربری نامعلوم!
اگر از مسیر بولوار شاهنامه که اتوبان مشهد – قوچان را به تابران توس و مجموعه آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی وصل میکند، عبور کرده باشید، حتماً بنای «هارونیه» را بر کرانه غربی جاده دیدهاید؛ بنایی آجری و مُعظَم که بعد از مرمتهای دهههای گذشته، سیمای باوقار آن احیا شده است. هارونیه، به دلیل شاخص بودن بنا و متفاوت بودن چهره آن نسبت به محیط اطراف، از دیرباز مورد توجه جهانگردان و پژوهشگران بوده و بارها به وجود آن در نزدیکی مشهد اشاره کردهاند و حتی تصاویری از آن نیز، در آثار آنها وجود دارد.
«کلنل ییت» و «خانیکوف» که هر دو در اواخر دهه ۱۲۳۰ خورشیدی از محل بنای هارونیه دیدن کردهاند، درباره نام و کاربری آن به تردید سخن میگویند؛ «ییت» صراحتاً مینویسد که «کاربری این بنا معلوم نیست» و «خانیکوف» که باید سفرنامه وی را، به دلیل رویکردهای ویژه استعماری، یکی از دقیقترین گزارشها درباره مشهد و مناطق اطراف آن در نیمه نخست سلطنت ناصرالدینشاه بدانیم، درباره هارونیه، چنین اظهارنظر میکند: «اکنون در محل سابق شهر وسیع و قدیمی توس (تابران) که آثار حصاری در اطراف آن به چشم میخورد، گندم کشت میکنند و تنها دو ویرانه مشاهده میشود: بقایای برجی که به احتمال قوی مأمن نگهبانان بوده و دیگری خرابههای مسجدی که میبایست در گذشته بنای معتبری بوده باشد.» نظیر این تعبیرات در آثار دیگر گزارشنویسان اروپایی مانند «پرسی سایکس» و «جکسون» نیز، دیده میشود؛ اولی هارونیه را «مقبره ویران» و دومی در اشتباهی آشکار، آن را «مقبره فردوسی» میداند. این تردیدها، ریشه در نامعلوم بودن زمان ساخت و کاربری بنا در متون تاریخی مربوط به پیشینه خراسان و نیز، خالی بودن ذهن مردم منطقه از گزارشهای تاریخ شفاهی در این باره دارد. موضوعی که برای عبور از آن، نیازمند مرور شواهد بیشتری هستیم.
میراثی از عهد سلجوقی
برخی معتقدند که بنای هارونیه، همان مسجد جامع تابران است که طبق گزارش محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در «مرآت البلدان» و میرزا محمدحسن زنوزی در «ریاضالجنة» از آثار خواجه نظامالملک توسی است. اما تقریباً تردیدی نداریم که شکل بنا، کاربری آن به عنوان مسجد را نشان نمیدهد؛ بلکه عموم باستان شناسان، آن را شبیه خانقاه میدانند. زندهیاد عبدالحمید مولوی، خراسانپژوه نامیِ معاصر، در مقاله مفصلش با عنوان «بقعه هارونیه» در مجله «مطالعات اسلامی» (پاییز ۱۳۵۲) این بنا را خانقاه معرفی میکند و به نقل از مرحوم استاد عزیزا... عطاردی به ذکر دلیل نام گذاری آن میپردازد.
وی مینویسد که این بنا، احتمالاً خانقاهی منسوب به دراویش «چَشتی» بوده است، دراویشی که پیرو و مرید شخصی به نام عثمان بن هارون چَشتی بودهاند؛ امروزه پیروان چشتی، ساکن هندوستان و شهر «اجمیر» هستند و در خراسان، کسی از ایشان حضور ندارد. «چَشت»، روستایی نزدیک به هرات و زادگاه عثمان بوده است. مرحوم مولوی به نقل از استاد عطاردی، این امر را محتمل میداند که نام گذاری بقعه با نام «هارونیه»، به یاد عثمان بن هارون چشتی، مهتر و قطب چشتیها بوده است. این ادعا، البته به دلایلی، چندان قرین صواب نیست، یکی این که اگر بنای نام گذاری به نام قطب «چشتیه» بود، باید هارونیه را «عثمانیه» مینامیدند و نه «هارونیه». دیگر این که برای این ادعا، هنوز شواهدی در متون تاریخی پیدا نشده است. از طرفی، تحقیقات دورههای بعد که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد، کلا صحت این دیدگاه را منتفی میکند.
مرحوم مولوی، افزون بر نقل روایت استاد عطاردی، به موضوع حضور امام محمد غزالی (درگذشته ۵۰۵ ق) در هارونیه اشاره میکند و بیمیل نیست که این بنا را، مَدْرَس غزالی بداند که در اواخر عمر، در زادگاهش توس ساکن شد، به تصوف گرایید و به تبلیغ آن پرداخت. ماحصل سخن زندهیاد عبدالحمید مولوی و کسانی که مانند او میاندیشند، تاریخ ساخت بنا را به قرن پنجم هجری قمری و دوران حکومت سلجوقیان میبرد. مرحوم مولوی، در متن خود صراحتاً از شباهت بنا با ابنیه این دوره تاریخی صحبت میکند، هرچند دلیلی بر سخن خود اقامه نمیکند؛ مانند برخی دیگر از پژوهشگران، همچون «هرتسفلد» که این دیدگاه را در آثارشان، بدون آوردن شواهد قابل اعتنا، عرضه کردهاند.
دیدگاه دیگر درباره تاریخ و کاربرد بنای هارونیه، با نظر نخست تفاوتی اساسی دارد، هرچند که در خانقاه بودنِ بنا، همداستان است. بر اساس این دیدگاه، بنای هارونیه پس از حمله مغولان و احتمالا در قرن هشتم ساخته شد. این دیدگاه، بیشتر مبتنی بر دادههای معماری و باستان شناسی است. به عنوان نمونه، ساخت و شکل معماری بنا را با آثاری همچون بنای «سلطانیه» و گنبد «جبلیه» کرمان مقایسه کردهاند. از سوی دیگر، شواهد و گزارشهای تاریخی نشان میدهد که تابران توس، در هنگامه هجوم مغولان و تا سال ۶۳۷ ق، سه بار هدف هجمه قرار گرفت و به آتش کشیده شد.
گزارش عطاملک جوینی از این رویداد در «جهانگشا»، سخت تکاندهنده است؛ وی پس از اشاره به آغاز عمارت دوباره توس توسط حاکم برکشیده مغولان، به تشریح وضعیت شهر میپردازد و مینویسد: «از طوس نامى بیش نبود، در تمامت شهر پنجاه خانه مسکون نبود و آن نیز، یکانیکان در هر زاویهای یکى آرام گرفته و میان رسوم اسواق چنان شده که وقت ممرّ و جواز، پاى دو خر از خاشاک و خار حکم التفّت السّاق بالسّاق برگرفت.» به این ترتیب، از ابنیه شاخص تابران توس، چیزی باقی نمانده بود و از طرفی، بعید به نظر میرسد که بقای ساختمان بزرگی مانند «هارونیه»، در ذکر حوادث تاریخی هجوم مغولان به توس، از قلم افتاده باشد. با این فرض، باید ساخت بنای هارونیه را بین سال ۶۳۷ ق، یعنی هجمه نهایی مغولان و سال ۷۹۱ ق، یعنی زمان حمله عالمسوز میرانشاه برای سرکوب حاکم این خطه که پایان کار تابران را رقم زد، اتفاق افتاده باشد. واقعیت آن است که بر اساس شواهد تاریخی، این دقیقترین حدسی است که میتوان درباره بنای هارونیه زد و با توجه به نظر نسبتاً قاطع درباره خانقاه بودن این بنا، احتمالاً باید آن را خانقاهی ساخته شده در دوره ایلخانی یا تیموری بدانیم.
اما سوال مهم و اساسی که با طرح این دیدگاه مطرح میشود، آن است که این بنا، متعلق به کدام جریان بوده که چنین با عظمت و پرطمطراق ساخته شده است؟ از میان جریانهای متعدد با گرایشهای صوفیانه که بازار آنها در عهد ایلخانی و تیموری به شدت گرم شده بود، کدام جریان میتوانست چنین ثروتمند و بدون بیم از آسیب دیگران به بنا، آن را برپا و استوار کند؟ پاسخ به این مسئله، کار سادهای نیست؛ مگر آن که بکوشیم جریانی مذهبی را بیابیم که ارتباطی تنگاتنگ با حکومتهای این دوره تاریخی داشته است. یافتن چنین جریانی، آن هم با رویکرد توأم با تساهل و تسامح مغولان درباره پیروان مذاهب و حتی ادیان – تا آن جا که یهودیان توانستند به وزارت ارغون، چهارمین ایلخان مغول برسند، ابداً کار سادهای نیست و، اما و اگرهای فراوانی به دنبال هر ادعا، روان خواهد شد.
یادگار دوره سربداران
برای رفع این مشکل، البته نظرات متعدد و متناقضی ارائه شده است؛ اما آن چه نظر نگارنده این سطور را به خود جلب کرد، دیدگاهی بود که دو باستان شناس، در یک مقاله علمی، ابراز کرده بودند. حسین کوهستانی و علی زارعی، دو تن از اعضای گروه باستان شناسی دانشگاه بیرجند، در مقالهای با عنوان «کارکرد و معماری بنای هارونیه توس» (مجله باغ نظر؛ پژوهشهای نظری هنر – شماره ۶۴، مهر ۱۳۹۷)، با اتکا به شواهد باستان شناسی، از جمله شواهدی که نشان میدهد بنای هارونیه، بنایی ناتمام بوده است، به این باور رسیدهاند که بنای مذکور، از ابنیه ساخته شده به دست «سربداران» بوده و باید در حدود سال ۷۶۰ ق که دوران تسلط این حکومت بر مناطق توس و مشهد است، ساخته شده باشد.
در این مقاله آمدهاست: «با بررسی متون تاریخی، به احتمال فراوان میتوان تاریخ اولیه ساخت بنای هارونیه و همچنین علت ناتمام ماندن این بنا از نظر ساختمانی را در دوره کوتاه حکومت شیعه سربداران که از سال ۷۵۶ تا ۷۶۶ ق به طور کامل بر توس مسلط بودند و بر اساس نوشتههای دولتشاه سمرقندی کارهای عمرانی زیادی را در این شهر انجام دادند، جستوجو کرد.» کوهستانی و زارعی معتقدند که بنای هارونیه، بخشی از فعالیتهای عمرانی سربداران در منطقه توس و شهر تابران بوده است. این دیدگاه با برخی شواهد موجود در ابنیه تاریخی مشهد، از جمله کاشیهای مربوط به این دوره در حرم مطهر رضوی، تطبیق دارد.
«پطروشفسکی»، ایرانشناس مشهور در کتاب «نهضت سربداران خراسان» به گزارش «دولتشاه سمرقندی» در «تذکرةالشعرا» اشاره میکند و مینویسد: «یحیى کُرابى (یکی از اُمرای سربداران) به درویشان طریقت شیخ حسن جورى حرمت مىداشت. عدۀ لشکریانى که در زمان او از دولت مواجب مىگرفتند به ۲۲۰۰۰ بالغ گشته بود و، چون توابع طوس و مشهد براثر بهرهبردارى سبعانۀ امیران جانى قربانى بالکل ویران شده بود سربداران پس از آزاد کردن نواحى مزبور اقداماتى به عمل آوردند و... [طبق روایت دولتشاه سمرقندی]خرابیهایى که لشکر جانىقربانى در طوس کرده بودند به تلافى آن مشغول شد (ند) و قنوات ولایات طوس و مشهد جارى ساخت (ند).» این دیدگاه، البته به شواهد باستان شناسی متعددی نیز، وابسته است که آوردن آنها در این نوشتار مختصر، مایه اطاله کلام است و علاقهمندان را به مطالعه اصل مقاله ارجاع میدهیم.
چه کسی گفت: «هارونیه»؟!
اما ابهام درباره دلیل نام گذاری بنا باقی است و نمیتوان درباره آن، نظر درست و دقیقی داد. در روایت شفاهی مردم منطقه، از هارونیه به عنوان «زندان هارون» یاد میشود که بیتردید منظور از هارون، خلیفه مشهور عباسی است که قبر وی در مشهد قرار دارد. به اعتقاد مردم منطقه، این زندان، زندانی است که در آن، به دستور خلیفه عباسی ۴۰ نفر از سادات را کُشته اند و در جرز دیوارها مدفون کردهاند؛ اما این روایت، به غایت غیرقابل قبول است و شما خواننده گرامی، دلیل آن را به تفصیل در این نوشتار ملاحظه کردهاید. از سوی دیگر، در گزارشهای پیش از یکصد سال قبل، نشانی از نام «هارونیه» نیست؛ هیچ کدام از سیاحان، از خانیکوف بگیرید تا هانری رنه دالمانی و حتی سفرنامهنویسان ایرانی، در گزارش خود به نام «هارونیه» اشاره نمیکنند. بنابراین، میتوان چنین پنداشت که نام هارونیه، برگرفته از افسانهای کم سن و سال در میان اهالی منطقه است که خواستهاند میان پیشینه تابران، با پیشینه مشهد، ارتباطی تاریخی ایجاد کنند.
منبع: خراسان