رسیدگی بــه ایــن پرونــده از ســال ۸۳ بــا اعلام خبــر قتل مرموز مردی مقابل خانهاش در یکی از محلههای کرج شروع شد.
بلافاصله پس از این خبر، تیمــی از کارآگاهــان جنایــی برای بررســی این پرونده راهی محل شدند و پس از باز کردن درحیاط با پیکر خونین مرد ۵۷ساله روبهرو شدند و بهرغم تلاش تیم پزشکی وی جان باخت. نخستین بررســیها نشــان میداد مقتــول با ضربــه چاقو بــه قتل رســیده امــا کســی از عامــل جنایت خبرنداشــت.
۱۶ سال بعد
در حالی کــه ردیابیها برای شناســایی متهــم همچنــان ادامــه داشــت ســرانجام ســه ســال قبل زن جوانی بــه اداره پلیس آگاهی البرز مراجعــه کــرد و مدعــی شــد عامل ایــن جنایت قدیمی را میشناسد. ایــن زن در اظهاراتــش گفت: مردی که ســال ۸۳ به قتل رســید، ناپدری من بــود و عامل قتل نیز برادرم بوده است که حالا یکی از ورزشکاران مطرح کشور است. وی در ادامــه گفــت: بــرادرم زمــان قتــل ۱۶ ســال داشــت. او وقتــی فهمید ناپــدریام مرا اذیــت میکنــد، عصبانــی شــد و او را کشــت. اما این راز در ســینه من و برادرم پنهان ماند، اما حالا میخواهم آن را فاش کنم.
به دنبال اظهارات عجیب این زن که به نظر میرسید معتاد است، بلافاصله تحقیقات برای بررســی صحت و ســقم ماجرا آغاز و ســرانجام برادر وی دســتگیر شــد.
اعتراف ورزشکار مؤدب
پســر جوان در نخستین بازجوییها منکــر قتــل شــد امــا پــس از مدتی بـه ناچــار لب بــه اعتراف گشــود و گفــت: من و خواهــرم کوچک بودیم که پدر و مادرمان از هم جــدا شــدند، مدتی بعد مــادرم با مــردی دیگر ازدواج کــرد و خواهرم را پیش خــودش برد، اما یــک روز خواهــرم با ناراحتــی و گریــه از ناپدریمان شکایت کرد و گفت که او را اذیت میکند و دیگر نمیخواهــد با آنها زندگی کنــد. من که از دیدن ایــن وضعیت خیلــی عصبانی شــده بودم یک شــب به خانه مادرم رفتم و ناپدریام را با چاقو زدم، قصدم کشــتن او نبود، اما بعد فهمیدم که مرده است.
همــان موقع بشــدت عــذاب وجــدان گرفتم، اما هیچ وقت جرأت نداشــتم خــودم را معرفی کنــم بخصــوص که در رشــته ورزشــیام در حال پیشرفت بودم. نمیخواستم این موضوع زندگیام را نابود کند.
باجگیریهای خواهر افیونی
چند سالی گذشت و پلیس همچنان به دنبال شناســایی قاتل بود، اما از آنجا که هیــچ ردی از خودم به جان نگذاشــته بودم کســی بــه من شــک نکــرد و فقط خواهــرم این موضوع را میدانســت.چند ســال بعد خواهرم ازدواج کرد، اما شوهرش معتــاد بــود و خواهــرم را نیز معتاد کــرده بود. او تنها کســی بود که راز قتل را میدانست، اما وقتی معتاد شد، به خاطر نیاز به پول شروع به اخاذی از من کرد؛ هر بار که پول میخواســت ســراغ من میآمــد و تهدید میکرد اگر بــه او پول ندهم مرا به پلیس لو میدهد. چند سالی این ماجرا ادامه داشــت تا اینکه دیگر از دست رفتارهایش خسته شدم و گفتم هر کاری میخواهی بکن دیگر حاضر نیستم به تو باج بدهم.
بدین ترتیب به دنبــال اعترافهای تلخ مرد جوان، راز این جنایت پس از حدود ۱۸ سال فاش و او بــه اتهام قتل عمــد بازداشــت و روانه زندان شد.
رهایی از اعدام
امــا این مــرد جوان پس از نخســتین جلســه محاکمــه در شــعبه یکــم دادگاه کیفــری اســتان البرز توانســت رضایت اولیــایدم را جلب کند و آنهــا نیز در قبــال دریافت دیــه از قصاص متهم چشمپوشی کردند.
آنها در دادگاه مدعی شدند که پسر جوان را میشناختند و رفتارهای مؤدبانه او و نجابتی که داشت باعث شد از حق قصاص خود گذشت کنیم. بدین ترتیب این متهم صبح یکشنبه از نظر جنبه عمومی جرم در شعبه یکم دادگاه کیفــری به ریاســت قاضی یوســف فلاح و با حضور قاضی رهبر کوهســتان نجفی مستشــار دادگاه تحت محاکمه قرار گرفت.
متهــم در حالــی کــه ۱۸ مــاه در زندان بســر میبرد با اظهار ندامت و پشیمانی گفت: با اینکه مدت زیادی از ماجرا گذشــته اســت، اما هنوز هم عذاب وجدان دارم و از جرمی که مرتکب شدهام، پشیمان هستم. مــن بخاطر دفــاع از خواهــرم مرتکب قتل شدم، اما از اولیایدم میخواهم که مرا ببخشند و از قضات دادگاه نیز تقاضا دارم در مجازات من تخفیف قائل شوند. پس از پایان جلسه دادگاه، قضات برای صدور حکم از نظر جنبه عمومی جرم وارد شور شدند. قضات پس از شور متهم را با توجه به شخصیت اخلاقی و رفتار خوبی که در مدتی که زندانی بود، داشت به سه سال حبس محکوم کردند که باتوجه به مدت زمانی که در حبس بوده است بزودی از زندان رهایی مییابد.