ساعت ۸ صبح هشتمین روز از آذرماه سال ۱۴۰۱ بود که در یکی از محلات تبریز، صدای بگو و مگو و داد و فریادهای زن و مرد میانسال وسط کوچه، آن هم صبح اول وقت باعث حیرت و کنجکاوی همسایگان شد؛ فریادهایی که در یک لحظه ناگهان خاموش شدند و سکوت همه جا را فرا گرفت؛ سکوتی که بیشباهت به آرامش قبل از طوفان نبود.
در پی خاموش شدن یکباره صدای داد و فریاد، همسایهها نگران از سکوت ناگهانی خود را به کوچه رساندند و با صحنه هولناکی روبهرو شدند.
جسدی خونین
زن تبریزی غرق خون وسط کوچه افتاده بود و خیلی زود ماجرای خونین به پلیس و تیمهای امدادی مخابره شد و امدادگران اورژانس با حضور در صحنه جرم از مرگ زن ۴۷ ساله خبر دادند و در ادامه تیمی از مأموران پلیس آگاهی تبریز همراه بازپرس ویژه قتل برای بررسیهای بیشتر و افشای راز این جنایت خونین پای در صحنه جرم گذاشتند.
مظنون اصلی پرونده
کارآگاهان با تحقیقات میدانی و اقدامات اطلاعاتی و فنی به شوهرسابق این زن مشکوک شدند و سرنخهای به دست آمده نشان از آن داشت که شوهر اول این زن در قتل نقش داشته است و همین کافی بود تا بازپرس پرونده دستور بازداشت او را صادر کند.
بدین ترتیب مأموران به سراغ مرد ۵۶ ساله رفتند و مشخص شد که وی پس از قتل زن سابقش ناپدید شده و پا به فرار گذاشته است.
زندگی در پارک
بنابراین ردیابی و تجسسهای پلیسی برای دستگیری تنها مظنون اصلی پرونده به صورت ویژه در دستور کار مأموران پلیس آگاهی تبریز قرار گرفت تا اینکه پس از یک ماه یعنی ۱۰ دی ماه سال گذشته مخفیگاه عامل جنایت در یکی از پارکهای تبریز شناسایی شد و مأموران با حضور در این پارک پی بردند که وی با زدن چادر مسافرتی در این پارک زندگی جدید خود را آغاز کرده و پنهان شده است. تیم پلیسی پس از شناسایی متهم در یک عملیات غافلگیرانه مردهمسرکش را در مخفیگاهش دستگیر کردند.
به همسر سابقم شک داشتم
متهم ابتدا خود را بیگناه میدانست، اما وقتی پیش روی بازپرس پرونده قرار گرفت و مدارک پلیسی را دید دیگر راهی جز اعتراف نداشت. او به مأموران گفت: همسرم را طلاق داده بودم، اما به او شک داشتم و فکر میکردم با مردی در ارتباط است و همین کافی بود تا عصبانی شوم و به سراغش بروم.
صبح روز حادثه وقتی وارد کوچه شدم همسر سابقم را دیدم که از خانهاش خارج شد، به سراغش رفتم و از او خواستم اجازه دهد پسرم را ملاقات کنم، اما او مانع من شد و شروع به فحاشی و ناسزا گفتن به من و پدر و مادر مرحومم کرد، این شد که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم.
چاقو را از جیب کاپشنم بیرون کشیدم و بدون هیچ مقدمه و حرفی به سمت او حمله کردم و او را هدف ضربات چاقو قرار دادم و وقتی دیگر نتوانست داد و فریاد کند و غرق خون روی زمین افتاد به سرعت پا به فرار گذاشتم.
بعد از فرار نمیدانستم کجا بروم تا دستگیر نشوم به همین دلیل به یکی از پارکهای محله رفتم و زندگی جدیدم را توی چادر آغاز کردم تا اینکه پلیس سررسید و مرا دستگیر کرد.
مادرمان زن پاکدامنی بود
بدین ترتیب بازسازی صحنه جرم صورت گرفت و فرزندان قربانی جنایت با حضور در شعبه ۶ دادسرای عمومی و انقلاب تبریز خواستار قصاص پدرشان شدند.
۵ دختر و یک پسر که فرزندان قربانی جنایت هستند عنوان کردند که مادرشان زن پاکدامن و با اعتقادات بالایی بود و ادعای پدرشان در خصوص رابطه مادرشان با یکی از نزدیکانشان را یک دروغ اعلام کردند.
فرزندان زن ۴۷ ساله گفتند که پدرمان مرد عصبانی و تندخویی بود و به همین خاطر مادرم از او جدا شد و بعد از آن نیز دست به قتل بیرحمانه مادرمان زد که میخواهیم قصاص شود.
بنا بر این گزارش، با توجه به درخواست قصاص اولیای دم و تکمیل پرونده، کیفرخواست در شعبه ۶ دادسرای عمومی و انقلاب تبریز صادر و پرونده برای صدور حکم نهایی به دادگاه کیفری یک استان ارسال شد.
توصیه
بازپرس پرونده در خصوص این قتل گفت: صرفنظر از اینکه حمل و نگهداری چاقو از جهت قانونی جرم محسوب میشود، پرهیز از به همراه داشتن چاقو و نیز مراقبت اولیا از فرزندان خویش و ممانعت از حمل و نگهداری چاقوهای جیبی از بروز حوادث ناگوار و غیرقابل جبران جلوگیری میکند.
منبع: ایران
ولی اگه تویی که بخاطر تعصب زدی کشتیش باید مث مرد وایمیستادی میگفتی زدم کشتمش نه اینکه عین ترسوها فرار کنی و بگی من نبودم
ضمنا جدا شده بودین دیگه نباید کاری باهاش میداشتی
معلوم میشه خودشم میدونسته داره چه جنایتی میکنه