مسئله حقوق زن در اسلام، مقولهای درخور اهمیت قلمداد مینماید که سالیان طولانی مورد توجه دینپژوهان و روشنفکران قرار گرفته و نظرات متفاوت و حتی متناقضی در این حوزه ابراز گشته است. بیشک دکترعلی شریعتی یکی از شاخصترین چهرههایی است که در این حوزه به تأمل و نظریهپردازی پرداخته و کتب و مقالات گوناگونی در این موضوع از وی نشر یافته است. در این مقال قصد بر آن است که به بازخوانی تاریخمند نظرات دکتر شریعتی، درباره تفاوت دیدگاه اسلام و دیگر مکاتب نسبت به حقوق و جایگاه زن بپردازیم. در آنچه پیشروی دارید، تلاش شده تا جوهره دیدگاه شریعتی در اینباره بیاید و از تفصیل و تطویل پرهیز شود. امید است که علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
مکانت زن در جامعه اسلامی
تغییر جزء لاینفک زندگی بشر است و گریبان انسان، اعم از مرد و زن را میگیرد. زن نیز به جبر زمانه این تغییرات را میپذیرد و در این مسیر برخی چیزها را از دست میدهد و برخی دیگر را به دست میآورد. در جامعه ایران سه تصویر کلی از زن شکل گرفته است که شامل: زن سنتی (با همه امکان ابطال پذیری سنت)، زن غربگرا و چهرهای نوین و با اصالت که هیچ شباهتی با دو نمونه قبلی ندارد، یعنی زنان «فاطمهوار» میباشد. با رشد و ترقی علمی و فرهنگی زنان در جامعه، عدهای هر دو قالب اولیه را پس زدند و در جهت نیل به اسوهای نمونه و برای ساختن خویشتن خویش و به صورت آگاهانه و مستقل، الگوی دخت پیامبر را انتخاب کردند و دست جبر زمانه را از تغییر روز به روز خود کوتاه کردند. پدیده تغییر امری طبیعی است و هیچکس نمیتواند به صورت کامل سد راه آن شود، چه اینکه هیچ متغیری را نمیتوان ثابت کرد، اما چند و، چون همراهی جامعه و بالاخص زنان با این تغییرات است. آیا دچار خودباختگی فرهنگی و اعتقادی میشوند و هر امری را بدون پرسش پذیرا هستند یا با نگاهی منطقی و نقادانه، نکات مثبت تغییرات را در جهت تعالی خود برمیگزینند. دعوت به ثبات و ماندن در قالبهای قدیمی امری عبث است، اما دین و اسوههای دینی پدیدهای زنده و جاری هستند که نه تنها با گذر زمان از بین نمیروند، بلکه تنها راه حفظ هویت و عدم همراهی با تغییرات هر روزه جهان سرمایهداری، برگزیدن یک الگوی اعتقادی و عملی از دین است.
بیشتربخوانید
تفاوتهای نگاه اسلام به تغییرات جوامع بشری با دیگر مکاتب فکری
بزرگترین نماد نبوغ و هوشیاری ایرانیان در طول تاریخ، انتخاب آگاهانه اسلام است که نشانی از عظمت، استقلال، روح حقیقتپرستی و مقاومت آنان در برابر ظلم و زور بود. ایرانیان با انتخاب ولایت علوی، دست استحمار و استثمار ظلم و جور را قطع کردند و خود را از زعامت جهل نجات دادند تا با واقعیتهای جامعه آشنا شوند. یکی از خصایص اصلی اسلام، جهتدهی به واقعیتهای عینی و تغییرات جبری جامعه است. اسلام خود را در بند رئالیسم یا ایدهآلیسم قرار نمیدهد و با دید منطقی و چشم باز به وقایع مینگرد و آن را انکار نمیکند، اما کلیسای قرون وسطی با ایدهآلگرایی غیرعقلانی و متعصبانه، بسیاری از حقایق بشری را انکار کرد و موجبات بروز و ظهور دو پدیده مسموم به نام (ایدهآلیسم و رئالیسم) را فراهم کرد.
ایدهآلیسم موجودی رشد نیافته است که نمیخواهد واقعیتها را ببیند و چشمهایش را بر آنچه دوست ندارد ببیند، میبندد و، چون نمیبیند، فکر میکند که این حقایق وجود ندارند. ایدهآلیستها با رویاپردازی، واقعیت و حقیقت را نفی و ویران میکنند و با زندگی در یک دنیای خیالی و مطلق، توان بازسازی جهان حقیقی را از دست میدهند. اینگونه میشود که ایدهآلیسم در حرف پیشی میگیرد و در عمل عقب است و در ظاهر مدینه افلاطون را از مدینه محمد زیباتر میسازد، اما تنها در وهم و خیال و به دور از واقعیت. سوی دیگر رئالیستها هستند که هر چیزی را خواه زشت و پلید، صرفاً به دلیل وجود خارجی آن میبینند و هم از این روی آن را میپذیرند، بدان دل میبندند و بسیاری از اصول اخلاقی و اعتقادی را که با واقعیت منطبق نیستند، انکار میکنند و پروازاندیشه و روح، تلاش، آرمانخواهی و کمالجویی را در آدمی میکشند و به مرور زمان، قدرت عصیان، دگرگونیهای گسترده در زندگی، پیروزی بر جبر تاریخ و شرایط جامعه را امری عبث می شمارند، اما نگاه اسلام به حقایق و وقایع جهان، امری دیگر است که حقیقتگرایی روشن و بیتعصب را اصل خود قرار داده است.
اسلام همچون ایدهآلیسم، خوبیها را میبیند و همچون رئالیسم به وجود حقایق و وقایع معترف است، اما بر خلاف هر دو در وهم و خیال نیست و اجازه نمیدهد واقعیت تبدیل به حقیقت شود، بلکه بسیاری از واقعیتها را به شکلی انقلابی دگرگون میکند و در مسیر نیل به آرمانهای حقیقی آنها را تغییر میدهد. همه موفقیتهای اسلام از آن رو است که به واقعیتها و تغییرات اجتماعی انسان واقف است و میتواند نتایج و عواقبش را کنترل و هدایت کند. پیامبر اسلام بزرگترین حقیقتگرای تاریخ بشریت بود که به حقیقت حضور زن در جامعه توجه داد و او را از بند تحجر و تعصب عرب بادیهنشین نجات بخشید. او سنتهای جاهلی را نابود و اثبات کرد که مردان، هیچ برتری بر زنان ندارند و نظام فکری اسلام، نظامی جنسیتزده نیست. سوگمندانه در حال حاضر نیز میتوان گریز از اسلام و اعتماد به ایدهآلیسم و رئالیسم را در جامعه حس کرد.
برخی عالمان، روشنفکران و مسئولان اخلاقی، حقایق اجتنابناپذیر را نمیبینند و در ذهن خود همچنان به ایدهآلهای خویش متعهد میمانند و با هر تغییری هر چند مثبت مقابله میکنند. انکار حقیقت باعث میشود تا امپریالیسم و نظام استثمار فرهنگی، شرایط را برای ورود و تأثیرگذاری منفی بر مردم و به خصوص زنان یک جامعه مهیا ببیند. محرومیت از حقوق اولیه و انسانی زنان به نام اسلام در برخی جوامع، بزرگترین دستاویز روانشناسان و جامعهشناسان غرب شد تا در راه خدمت به نظام سرمایهداری، زن شرقی و به ویژه زن مسلمان را ملعبه دست خود سازند. نظام سرمایهداری با تغییر نوع مصرف، به تغییر نوع آدم میپردازد و وقتی که مردان و زنان را از پیشینه تاریخی، فرهنگی و اعتقادی خود تهی ساخت، اخلاقها، ارزشها و عقاید خود را به آنان دیکته میکند. پس وظیفه روشنفکران و عالمان جامعه، شناختن تغییرات و توضیح و تصریح آن برای عوام جامعه به زبانی شیوا و رساست. آنها باید تغییرات را خوب بشناسند و نکات مثبت و منفی آن را درک کنند، سپس از نکات مثبت هر تغییر، درجهت پیشبرد اهداف جوامع اسلامی استفاده کنند.
حقوق زنان در تاریخ اروپا
زن عصر جدید اروپا، زائده قرون وسطایی است که حاکمیت بیچون و چرای کلیسا، اجازه برخورداری از حقوق اولیه و انسانی را به آنها نمیداد. در آن دوران کلیسا به نام مسیح و مذهب، زن را موجودی ذلیل و محبوس جلوه داد و تمامی حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی را از وی سلب کرد. کلیسا معتقد بود که زنان در نظر خدا منفورند و عامل رانده شدن مرد از بهشت به زمین هستند و ازدواج مردان با زنان از جانب خدا گناهی نابخشودنی قلمداد میشود. آنان اینگونه تمام هویت انسانی زن را از او گرفتند. پس از رنسانس و درگذر از عصر سنتی و مذهبی، بینش دکارت و منطق حسابگری، جانشین عاطفه انسانی و احساسات مذهبی شد و فردگرایی در جوامع اروپایی شروع به رشد کرد. با رشد فردگرایی، روابط در زندگی خانوادگی و ارزشهای فرهنگی و اعتقادی نیز متفاوت از پیش شدند و گرایش به روح واحد جمعی، به سمت انفراد فردی سوق یافت. تمام این اتفاقات ماحصل رشد نظام سرمایهداری و افتادن سایهشوم آنها بر زندگی بشر است. نظام سرمایهداری تمام احساسات و امور ماوراءالطبیعه را نابود و ارزشهای مادی و جنسی را جایگزین آن ساخت و در این بین نابودی زن و عواطف انسانی، اولین هدف این نظام قرار گرفت. کلود برنارد و فروید عهدهدار این پروژه بزرگ بودند که روح والای انسانی را بیارزش و خوک بیمار خطاب میکردند. سرمایهداری اصالت را در ثروت، مصرف و تولید اقتصادی میدید و از این طریق، به هیچ عنصر الهی و انسانی رحم نمیکرد و در دیدگاهش انسان و بالاخص زن، جز یک کالای اقتصادی چیزی نبود و هدفش تبدیل جوامع اخلاقی و معنوی، به جوامع پوچ و مصرفی شد. هنر در خدمت امپریالیسم اقتصادی دست به کار شد تا براساس سفارش سرمایهداری، روح زیبایی، احساس و عشق را تبدیل به امور و امیال جنسی کند.
این است که یکباره میبینیم در تمام عرصههای هنر، سکسوالیته محور ایدهپردازی و اجرا قرار میگیرد و سینما و تلویزیون، با دو عنصر خشونت و جنسیت پیش میروند. سرمایهداری که همه را در جمود و نشئگی ناشی از مصرفگرایی فرو برد، زن، این مظهر پاکی، احساس و بزرگی را به عنوان عنصر جنسی در تبلیغات، هنر و سینما وارد کرد تا خلأ روحی جامعه را با امیال جنسی پر کند و معنویت که بزرگترین دشمنش بود را نابود سازد و زن اسیر محبوس قرون وسطایی، تبدیل به اسیر آزاد قرون جدید شد. مسئله زن بعد از جنگ جهانی دوم و سلطه سرمایهداری، به صورت حساسترین مسئله مطرح شد.
پس از جنگ، بسیاری از خانوادهها نابود شدند و به تبع آنها، ارزشهای اخلاقی بسیاری نیز فرو ریختند و منحنی جنایت، قساوت و تجاوز سیر صعودی گرفت! قبل از جنگ نیز به دلیل تضاد مردم و کلیسا، بسیاری از ارزشهای اخلاقی، فکری و اعتقادی نابود شده بودند و در رأس تمامی این امور، تحجر فکری کلیسا نسبت به زن بود که ظاهراً با امور دینی نیز آمیخته گشت. با پیروزی کامل فرهنگ بورژوازی و سست شدن پایههای کلیسا، اصول اعتقادی و دینی مسیحیت که با تعصبات مندرآوردی آمیخته بود، نابود شد و مسئله آزادی جنسی مطرح گشت. زن اروپایی متوجه شد که با این شعار، تمام محرومیتها و قیود ضدانسانیاش از بین میرود و از آن استقبال کرد، اما از فریب پشت این شعار آگاه نبود. به مرور این شعار وارد قلمرو روانشناسی و انسانشناسی شد و مکتب اصالت جنسیت آغاز به کار کرد که از فریبهای بیشمار استحمار نو به شمار میرود.
سرمایهداری با تمام قوا، این موضوع را ابتدا در غرب و بعد در شرق تقویت کرد تا استعمار و استثمار در محیطی امن صورت گیرد. فعالیت فروید در خدمت به سرمایهداری آغاز شد و ارزشهای معنوی و انسانی، بر مبنای اقتصاد و مصرف معرفی شود. هم از همین روی او، همه ابعاد تجلی روح انسان را به عنوان عقدههای سرکوب شده جنسی معرفی کرد. با رشد ابزار علمی در دست سرمایهداری، انسان به عنوان حیوان جنسی مصرفکننده شناخته شد و بورژوازی با استحمار جهانیان، از فروید پیغمبری کذایی از فرویدیسم مذهبی علمی و انسانی و از شهوت معبد نیایش و پرستش ساخت که نخستین قربانی در آستانه این معبد زن بود، اما شرق تنها مستعمره فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غرب نیست، بلکه غرب خودش را نیز استعمار کرد تا حاشیه امن خویش را برای مسخ کردم نسل جوان حفظ کند.
نیرومندترین راه تخدیر علمی و فکری فرویدیسم بود که بر نسل جدید کشورهای شرقی و اسلامی تـأثیر منفی گذاشت و به مرور، هرگونه باور اعتقادی و فرهنگی را کشت و ایدئولوژی خود را اجرا کرد. پس از اجرای کامل برنامه سرمایهداری، غرب به شناساندن گزینشی شخصیتهای خود در رسانه پرداخت و تنها تصویری که از زن نشان داد زنان مشهور سینما، تلویزیون و تبلیغات جنسی بود که صرفاً شامل نگاهی ابزاری بود. آنان هیچگاه از دانشمندان، پژوهشگران، مورخان و ادیبان زن که تمام عمر خود را صرف دانش، پژوهش و آموختن کردهاند، نمیگویند، چراکه هیچگونه پیشرفتی را برای زن شرقی نمیخواهند و زن شرقی و مسلمان را در جهل میپسندند.
وظیفه عالمان دین و روشنفکران، در تقابل با هجوم ایدئولوژی سرمایهداری
هر نهضت و مکتب معنوی از دو عنصر عقل و عشق تشکیل شده است که هر دو عامل حرکت و شعور هستند و وظیفه عالمان و روشنفکران، آگاهسازی و شناساندن اصولی مکتب به مردم و وظیفه مردم حرکت کردن در مسیر صحیح است. وظیفه نمایاندن حقیقی شخصیت والای حضرت فاطمه (س) بر عهده مسئولان فرهنگی و روشنفکران جامعه اسلامی است. اگر میبینیم که بسیاری از مردم، در ولادت و شهادت بانوی با کرامت جهان اسلام سنتها را رعایت میکنند، اما هیچ اطلاعی از شخصیت و فعالیتهای مدنی و اجتماعی ایشان ندارند، مقصر مسئولان فرهنگی و روشنفکران جوامع اسلامی هستند که در این امر قصور و اهمال کردهاند. به یقین میتوان گفت که در هیچ مکتبی، چنین الگوی بزرگی برای زنان وجود ندارد، اما گاه الگوبرداریها صرفاً در سطح باقی میمانند و به عمق شخصیت بزرگان دین نمیرسند.
دلیل عقیم ماندن این عشق و ارادت، عدم شناخت صحیح و عمیق از ائمه (ع) است، چراکه با شناخت درست، میتوان در برابر هجوم امپریالیسم فرهنگی و نظام سرمایهداری ایستاد و خودباختگی هویتی پیدا نکرد. روشنفکران باید از خلأهای اعتقادی مردم سخن بگویند و سعی در پرکردن ظرف وجودی آحاد بشری یک جامعه از تفکر وحیانی داشته باشند و با سخنرانی، نگارش کتاب، مقالات و تولیدات فرهنگی مؤثر، توده بدنه اجتماعی را آگاه سازند. یکی از دلایل عدم ارزشگذاری صحیح در موضوع حقوق زنان نیز مربوط به عدم شناخت صحیح از این مقوله در اسلام است. بسیارند کسانی که از حقوق زن در اسلام آگاهند، اما به دلیل هجوم افکار مختلف، جسارت زندگی براساس ارزشهای اسلامی را ندارند.
این امر به دلیل نقصان تبلیغ و مبلغان اسلامی در انجام وظایف خویش است. طبیعی است که اینگونه باور به ارزشهای اسلامی، در مرحله سخن باقی خواهد ماند. پس از جنگ جهانی دوم که مسئله زن به عنوان یک بحران در سطح جهان مطرح گشت و آسیبهای آن تمام دنیا را فرا گرفت، ملتها اندکی توان مقابله درست با این سیل مهاجم و فراگیرنده را یافتند. مقابله در برابر مدرنیسمی که به نام آزادی زن مطرح شد، با تکیه بر سنتهای کهنه ضداسلامی آغاز و گروه دیگری که دچار وازدگی فرهنگی و اعتقادی بودند، از این پدیده استقبال کردند، در نتیجه هر دو گروه آسیب خود را بر پیکره جامعه اسلامی وارد کردند. این مقاومتها و تأییدها چنان ناشیانه و غیرعلمی انجام شد که به صورت غیرمستقیم زمینه را برای جولان ارزشهای غربی در عرصه زندگی شیعی مهیا ساخت، اما هوشیاری نسبی مردم ممالک اسلامی تا حدی راه نفوذ این فرهنگ خزنده را سد کرد.
معرفی زنان معتقد و موفق ملت ایران، به مثابه یک راهکار
یکی از راههای جلوگیری از ورود فرهنگ غرب، معرفی صحیح چهره زنان معتقد و موفق ملت ایران بود که بزرگترین مقاومت آگاهانه در نسل جدید جامعه اسلامی را به وجود آورد. همگام با این جریان، زنان آگاه احساس خطر کردند و برای رهایی از بند سنتهای زنستیزانه سرمایهداری، مسیر صحیح اسلام را با الگوسازی از حضرت فاطمه (س) برگزیدند، اما مسئله اساسی در بین این بانوان، چگونه فهمیدن و درک کردن شخصیت والای حضرت فاطمه (س) بود. در روزگاری که عرب جاهلی دختران خود را زنده به گور میکرد و فاقد فضیلت بشری می دانست، پیامبرخاتم (ص) این ساختارشکن بزرگ تاریخ بشریت با بانویی والاقدر و بزرگتر از خود ازدواج کردند، زنی شاغل و متمکن در روزگاری که زنان عرب دیناری از آن خود و مهمتر از آن هیچ نقش اجتماعی نداشتند! در این بزنگاه تاریخی، خداوند حضرت زهرا (س) را به ایشان عطا کرد و با نزول سوره کوثر، بزرگترین انقلاب را در وجدان زمان رقم زد. پیامبر (ص) حضرت زهرا را با خود در بازار، کار و جامعه همراه میکرد و ایشان برخلاف ادعاهای تاریخی، به فعالیتهای مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی میپرداخت، از حقانیت دین اسلام میگفت و آموزش می دادند و به زنی مؤثر در تاریخ مبدل گشت. وظیفه روشنفکر متعهد و مسلمان و راه مقابله با استعمار امپریالیسم فرهنگی و اعتقادی، ارائه شخصیت حقیقی این بانوی بزرگوار و بیمثال است. وقتی روشنفکران و مسئولان فرهنگی کار خود را به نحو احسن انجام دهند، حقوق انسانی و اسلامی زن به او اعطا میشود و بهترین عنصر آگاه جوامع بشری یعنی «زن عالم و آگاه» ساخته و دیگر نیاز به طلب یا استمداد از غرب و سرمایهداری نیست.
منبع: روزنامه جوان