نام کاربری... پسورد. به فیسبوک خوش آمدید. نام کاربری... پسورد. به توئیتر خوش آمدید. نام کاربری... پسورد به اینستاگرام خوش آمدید. به کانال تلگرامی... اضافه شدید. به گروه جدید شبکه اجتماعی... خوش آمدید. اگر شما هم هر روز زندگیتان را با شبکههای اجتماعی شروع میکنید و برایتان مهم است چه کسانی شما را دنبال میکنند یا نمیکنند، هر روز کامنتهای زیر پستهای خودتان و دیگران را میخوانید و برایتان نظرهای دیگران مهم است و خلاصه درگیر مسائل مختلف شبکههای اجتماعی هستید، این گزارش برایتان مفید است.
شبکه اجتماعی دست پرطرفدارها
«هر روز یک شبکه جدید آمد و ما خوشحال بودیم که امکانات زندگیمان زیاد شده و میتوانیم کلی از چیزهایی که آرزویش را داریم در شبکههای اجتماعی دنبال کنیم. میتوانیم راحت اظهارنظر کنیم و از خودمان و زندگیمان بگوییم. از دغدغهها و مطالباتمان بگوییم. خیلی خوشحال و امیدوار بودیم، اما خیلی زود به در بسته خوردیم؛ این آن آرمانشهری نبود که میخواستیم. وسیلهای نبود که همراه ما باشد تا دنیایمان را بسازیم.» اینها را هادی، دانشجو و یکی از کاربران پر و پا قرص شبکههای اجتماعی میگوید، البته به قول خودش هوادار گذشته نه الان، چون این روزها این شبکهها بدجوری توی ذوقش زده و قصد ترک کردنشان را دارد.
«این روزها همه چیز کاملاً برعکس شده. من بیشتر در شبکه توئیتر و اینستاگرام فعالم و تا اظهارنظری میکنم یک عده حمله میکنند که حرف نزن. حالا اصلاً منظورم اظهارنظرهای سیاسی نیست که این مقوله داستان خودش را دارد. منظور من همین اظهارنظرهای معمولی درباره مسائل روز و زندگی است که انگارهیچکداممان یاد نگرفتهایم حرف هم را بشنویم و به جان هم میافتیم و آخرش این طور شده که هرکس هوادار یا همان فالوور بیشتری دارد یک لشکر هم دارد که به آدم حمله میکنند و آدم در نهایت در چنین فضایی تصمیم میگیرد، سکوت کند. البته بلاک کردن هم در چنین فضایی حسابی باب شده است و هر کس تحمل دیگری را ندارد بلاکش میکند. میخواهم بگویم این فضا اصلاً آن فضایی نبود که ما انتظارش را داشتیم.» موضوعی که علی درباره آن حرف میزند در پلتفرمهایی مثل توئیتر بیشتر قابل دیدن است، اما آن را در دیگر شبکههای اجتماعی هم میشود، دید. جایی که پرهوادارها قدرت بیشتری دارند. اصلاً داشتن فالوور بیشتر یک پز جدید شده. روشهای جذب فالوور و هوادار هم دیگر داستان خودش را دارد، اما هر چقدر در این فضا طرفدار بیشتری داشته باشی خلاصه قدرت بیشتری هم برای حاکم کردن عقایدت خواهی داشت.
لشکرکشی آنلاین فالوورها
«گاهی آنقدر دعواهای مجازی بر سر موضوعات کوچک مثلاً یک بازیگر درجه چندم سینما یا یک موضوع اجتماعی معمولی پررنگ میشود که نمیتوان از کنارشان راحت گذشت. با خودت میپرسی یعنی واقعاً آدمها آنقدر تحمل شنیدن حرفهای هم را ندارند یا این ویژگی شبکههای اجتماعی است؟ شاید هم آدمها در این فضا به خاطر ناشناس بودن یا چه میدانم مجازی بودن راحتتر خودشان را بیرون میریزند.
محسن اسم این عدم تحمل و رفتارهای عجیب مجازی را لشکرکشی آنلاین یا قدارهکشی آنلاین میگذارد. اسمش را لشکرکشی مدرن، یا قدارهکشی آنلاین گذاشتهام و ترویج فرهنگ لاتی برای ساکت کردن هرکسی که مخالف نظراتمان است. وقتی اسم قدارهکش را میبریم، آدمهایی با سبیلهای از بناگوش در رفته به ذهنمان میآید. آدمهایی که به عمرشان یک کتاب نخواندهاند در یک کلمه دانش ندارند و نمیتوان با آنها بحث منطقی کرد. البته که ادعایی هم در این زمینه ندارند. فقط عربده میکشند و فحش میدهند و تهدید میکنند تا حرف خود را به کرسی بنشانند. اما در فرهنگ امروز ایران، قدارهکشان آنلاین، کتاب هم میخوانند و فیلم هم میبینند و ساعتها در کافههای شهر بحثهای فلسفی و جامعهشناسی میکنند، اما خروجی تمامی اینها معمولاً چیز دیگری است؛ حذف مخالف و بحث کردن به بدترین شیوهممکن.»
جزیرههای دورافتاده در فضای مجازی
یکی دیگر از مسائلی که خیلی از ما کاربران شبکههای اجتماعی از آن غافلیم اینکه فکر میکنیم اطلاعات دقیقی از زندگی دور و بریها و جامعهمان داریم. غافل از اینکه ما در جزیرههایی گیر افتادهایم که اتفاقاً کل اطلاعاتمان را هم محدود کرده و فقط تصور میکنیم اطلاعات دقیقی داریم در حالی که همه اطلاعاتمان را از همین جزیرههای پراکنده جمعآوری میکنیم.
هلیا یکی از کاربران جدی شبکههای اجتماعی است که درباره این موضوع مطالعه هم کرده است: «بهترین واژهای که توانستم برای وضعیت دنیای آنلاین پیدا کنم «جزیرههای دورافتاده» است؛ از نظر من فضای آنلاین یک هزارجزیره است، درست شبیه هزارجزیره در گوشه شمالی دریاچه انتاریو در رودخانه سن لارنس در منطقه مرزی بین کانادا و امریکا. بیش از هزار و ۸۰۰ جزیره در آنجا وجود دارد. برخی کوچک که تنها دو درخت در آن روییده و برخی بزرگتر که مردم در آن ساکن هستند. همه در یک منطقه هستند، اما جدا از هم و پراکنده. درست مثل شبکههای اجتماعی. همه عضو یک پلتفرم هستند که در آن گروهها با عقاید به نسبت نزدیک به هم، دور هم جمع شدهاند و یک جزیره را تشکیل دادهاند. مهم نیست چند نفر ساکن هر جزیره است، شاید حتی بعضی از جزیرهها یک ساکن داشته باشد. مهم این است که یک باور در هر جزیره متولد میشود و بزرگ و بزرگ میشود و آنقدر بزرگ میشود که دیگر جزئی از وجود ساکنان جزیره شده و نمیتوان آن را از افراد جدا کرد-البته در فضای آنلاین. در واقع این خصیصهها در فضای آفلاین تعریف نشدهاند. عموماً صدا از یک جزیره به جزیره دیگر نمیرسد و البته دیگر ساکنان جزیره علاقهای هم به شنیدن صدای هم ندارند، اما اگر صدایی از جزیرهای دیگر بلند شود که با عقاید جزیرههای دیگر در تضاد باشد، همگی با نیزه و تیر و کمان و هر سلاحی که دارند به ساکنان آن جزیره حمله میکنند و تا آنها را از بین نبرند ساکت نمینشینند. هدف دیگر بحث نیست، گفتگو نیست، به اجماع رسیدن نیست. خیر؛ هدف از بین بردن است. نابود کردن دیگران است. حذف همه از صحنه است. اختلافنظر هم دیگر فقط درباره مسائل سیاسی نیست. هر نظری در هر موضوعی دلیلی است برای نابود کردن. بعضی موضوعات حساسترند. یعنی تا دهان باز کنیم و کوچکترین نظری بدهیم، مخالفان چنان بر سرت آوار میشوند که در صدم ثانیه میخواهی تمام اکانتهایت را پاک کرده و فرار کنی و اصلاً یادت نیاید که چه نظری داشتی. داستان تا جایی ادامه دارد که نمیدانی از این حجم از حمله وحشت کنی یا برای این وضعیت افسوس بخوری. نمیدانی چه باید بگویی و چه نباید بگویی. دیگر موضوع چندان اهمیتی هم ندارد. فقط منتظریم حرفی زده شود یا اتفاقی کوچک بیفتد تا به جان هم بیفتیم.»
گوشهای بسته در فضای مجازی
حالا فکر نکنید وقتی از حذف مخالف این قدارهکشیهای مجازی حرف میزنیم درباره بحثهای رایج سیاسی و اجتماعی حرف میزنیم یا فقط درباره پلتفرمهایی مثل توئیتر بحث میکنیم که ابداً این طور نیست و اتفاقاً تا دلتان بخواهد همین حذفها و درگیریها در اینستاگرام هم هست. مثلاً بلاگرهایی که میخواهند سبک زندگی مدرنشان را تبلیغ کنند، کنارهم جمع میشوند و از زندگیشان حرف میزنند. آنها زندگی رؤیاییشان را به شما نشان میدهند و معمولاً در یک قصر زندگی میکنند. لباسهای شیک میپوشند و در زندگیشان هم خبری از اتفاق بد و ناگوار نیست. آنها آدمهای موفق و بیعقدهای به نظر میرسند که در زندگی هیچ اشتباهی نکردهاند. اما همین آدمهای دوست داشتنی و مهربان خدا نکند انتقادی بشنوند. بلاک و ریپورت اولین کاری است که میکنند و البته داستان را به گوش بقیه بلاگرهای هم فازشان میرسانند. آنها عملاً کلونی از خودشان میخواهند که حمایت و تقویتشان کند وعقیدهشان را تبلیغ کند. در واقع همه فقط با صدای بلند حرف میزنند در حالی که حاضر نیستند چیزی بشنوند.
رسول یکی از منتقدان جدی شبکه اجتماعی اینستاگرام است که در این باره میگوید: «اغلب اینفلوئنسرها و شاخهای اینستاگرام داشتههای اندکی دارند، اما سعی میکنند خودشان را مهم و تأثیرگذار نشان بدهند. آدمهایی که میخواهند الگوی دیگران باشند. اما حتی معلوم نیست داشتههای زندگیشان واقعاً حاصل تلاش خودشان باشد یا حتی آن داشتهها و دستاوردها واقعی است یا تنها حاصل تولید محتوا برای جذب مخاطب است. وقتی با همین آدمها وارد دیالوگ میشوی کوچکترین شفافیتی در آنها نمیبینی. من با چند نفر آنها بحث کردهام و گفتهام توکه میخواهی الگوی فالوورهایت باشی حداقل گوشهایت را برای شنیدن اظهارنظرهای دیگران باز کن. اما میدانید چه جوابی داد، من نیازی به شنیدن حرف کسی ندارم، من خودم الگو هستم و به دیگران میگویم چه کنند و جالب آنکه بعد از مدتی خودشان این نقش را باور میکنند. من ماندهام این آدمها در فضای واقعی چطور زندگی میکنند.».
اما میدانید وقتی ما از شبکههای اجتماعی خارج میشویم کجا همه چیز توی ذوقمان میزند؟ درست حدس زدید دنیای واقعی. دنیایی که دیگر نمیتوانیم نظراتمان را در قالب پستهای رنگ و وارنگ به دیگران تحمیل کنیم. نمیتوانیم هوادارانمان را بسیج کنیم که به مخالفانمان حمله کنند. دیگر فالوورهای بعضاً قلابیمان در دنیای واقعی حضور ندارند. در دنیای واقعی دیگر از قدارهکشهای دنیای مجازی خبری نیست و ما در این دنیا میفهمیم که بدجوری در جزیرههای مجازی گیر افتاده بودیم و دنیای واقعی، جای دیگری است.
گاهی آنقدر دعواهای مجازی بر سر موضوعات کوچک مثلاً یک بازیگر درجه چندم سینما یا یک موضوع اجتماعی معمولی پررنگ میشود که نمیتوان از کنارشان راحت گذشت. با خودت میپرسی یعنی واقعاً آدمها آنقدر تحمل شنیدن حرفهای هم را ندارند یا این ویژگی شبکههای اجتماعی است؟ شاید هم آدمها در این فضا به خاطر ناشناس بودن یا چه میدانم مجازی بودن راحتتر خودشان را بیرون میریزند
منبع: ایران