با گذشت ۴۳ سال از واقعه توفان شن و شکست آمریکایی‌ها در صحرای طبس، هنوز هم اسراری ناگفته در این‌باره وجود دارد.

پنجم اردیبهشت سال ۱۳۵۹، هشت فروند بالگرد و دو فروند هواپیمای ترابری ارتش آمریکا، در کویر شماره یک، واقع در منطقه بیابانی طبس فرود آمدند تا به ادعای کاخ سفید، عملیات آزادکردن جاسوس‌های آمریکایی را آغاز کنند؛ عملیاتی که با وقوع توفان شن در صحرای طبس شکست خورد. با گذشت ۴۳ سال از آن اتفاق عجیب و نادر، صحبت در باره واقعه توفان شن و شکست آمریکایی‌ها، هنوز بسیار است؛ گویی هنوز هم اسراری ناگفته وجود دارد که باید با بررسی دوباره جعبه سیاه عملیات «پنجه عقاب» واکاوی و آشکار شود.


بیشتر بخوانید


به مناسبت سالروز واقعه شکست این عملیات، به سراغ کسی رفتیم که حدود ۱۰ سال است روی این عملیات و دیگر اقدامات تروریستی آمریکا و غرب علیه ایران، به صورت تخصصی، مطالعه و تحقیق می‌کند و تا کنون آثار و مقالات متعددی را در این زمینه منتشر کرده‌است؛ آقای شاداب عسگری، سرهنگ بازنشسته ارتش، پژوهشگر تاریخ انقلاب و نویسنده آثاری همچون «قدر مطلق یک توطئه: کودتای نقاب به گزارش اسناد»، «تندیس استقامت: یادمان آزادگان»، «مستشاران نظامی آمریکا در ایران»، «بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم»، «مواضع آمریکا در جنگ تحمیلی» و چند اثر پژوهشی دیگر که تحقیقاتش درباره عملیات «پنجه عقاب» را با عنوان «عملیات طبس: واقعیت مکتوم» زیر چاپ دارد و قرار است کتاب وی توسط انتشارات شهید کاظمی، به زودی روانه بازار نشر شود.

 شاداب عسگری

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، مشروح گفت‌وگویی صریح با این پژوهشگر حوزه تاریخ انقلاب است.
 
شما سال‌هاست که روی پرونده‌های مربوط به اقدامات براندازانه بیگانگان در ایران، مانند عملیات «نقاب»، کار کرده‌اید و تا جایی که می‌دانم، حدود ۱۰ سال روی پرونده عملیات نیرو‌های آمریکایی در طبس، موسوم به «پنجه عقاب» مطالعه داشته‌اید. برای شروع گفتگو، بفرمایید که به نظر شما، مهم‌ترین مسئله مغفول مانده در بررسی این عملیات چیست؟
به اعتقاد من، یکی از نکات مغفول مانده در بررسی این ماجرا و شاید مهم‌ترین نکته این قضیه که مورد توجه قرار نگرفته، این است که اصولاً هدف عملیات آمریکایی‌ها در طبس، محدود به آزادکردن جاسوس‌ها نبود. آن‌ها فقط به این بهانه وارد ایران شده بودند تا اگر قرار بر پاسخگویی به جامعه جهانی شود، بحث جاسوس‌ها را پیش بکشند. هدف اصلی، بمباران تهران و به ویژه، جماران بود. بخش اصلی عملیات را ۵۰ فروند هواپیمای بمب‌افکنی انجام می‌دادند که روی ناو هواپیمابر «نیمیتس» در انتظار دستور به سر می‌بردند. نقشه این طرح بعد‌ها به دست آمد. حتی آقای بنی‌صدر در یکی از سخنرانی‌هایش، به این موضوع اشاره کرد که قرار بود منزل امام خمینی در جماران و خانه مسئولان عالی‌رتبه نظام در این حمله بمباران شود. دقیقاً همان نقاطی که بعد‌ها در عملیات «نقاب» برای بمباران تعیین شده‌بود. بنابراین، هدف اصلی عملیات آمریکا در طبس، به شهادت رساندن امام خمینی و براندازی نظام نوپای جمهوری اسلامی بود.
 
شما معتقدید آن‌چه به عنوان اتهام خیانت به برخی فرماندهان وقت نیرو‌های مسلح مانند سرلشکر امیربهمن باقری، فرمانده آن زمان نیروی هوایی مطرح می‌شود، درست نیست و نمی‌توان دلیلی برای اثبات آن پیدا کرد. علت ارائه این دیدگاه را توضیح دهید. 
اتهاماتی را که به برخی افراد، مانند سرلشکر باقری، بابت خاموش کردن رادار‌های مرزی وارد می‌شود، به دلایلی باید نادیده گرفت. اولاً رادار‌های ما در آن دوره، رادار‌های با بُرد متوسط بودند و نمی‌توانستند ورود هواپیما و بالگرد‌های آمریکایی را نشان بدهند. دلیل ما هم این است که روز ۱۳ فروردین همان سال، یک هواپیمای آمریکایی در کویر شماره یک طبس فرود آمد، سرنشینان آن پیاده شدند، خاک منطقه بررسی شد و حتی علایمی روی زمین نصب کردند که شب‌ها می‌درخشید و راهنمای فرود آمدن بالگرد‌ها و هواپیما‌ها بود. این مسئله را کارتر در خاطراتش آورده‌است و در خاطرات دیگر صاحب منصبان آمریکایی هم دیده می‌شود. هنگام ورود آن هواپیما، رادار‌ها روشن بود، پس چرا نتوانستند کار خودشان را انجام بدهند و ورود و فرود یک هواپیمای ناشناس را شناسایی کنند؟ واقعیت این است که هواپیما‌ها و بالگرد‌های آمریکایی، بدون مشکل رادار‌ها هم می‌توانستند در صحرای طبس فرود بیایند.
 
برنامه بمباران تهران و جماران، قرار بود چگونه باعث براندازی نظام جمهوری اسلامی شود؟
اگر شما از هم سن و سال‌های من، کسانی که در آن ایام جوان و در عرصه انقلاب فعال بودند، بپرسید که بمباران سنگین شبانه، چه چیزی را در ذهن شان تداعی می‌کرد، خواهند گفت: کودتا! در این شرایط چه کسی متهم می‌شد که کودتا را انجام داده‌است؟ معلوم است، نیروی هوایی و ارتش! آن وقت چه اتفاقی می‌افتاد؟ درگیری با ارتش شروع می‌شد و عملاً جنگ داخلی به راه می‌افتاد. ببینید، چرا نیرو‌های آمریکایی «توتک»، جایی در ۹۰ کیلومتری تهران را برای فرود و استقرار انتخاب کردند؟ یعنی قرار بود این ۹۰ کیلومتر را در آن اتوبان چهار بانده، خیلی شیک و مجلسی جلو بروند و کسی جلویشان را نگیرد و با هیچ مانعی هم برخورد نکنند؟! یادمان باشد، در این زمان، مردم منتظر برگزاری دور دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره اول بودند و شرایط بسیار حساس بود. یک سوال بسیار مهم که شاید کمتر کسی آن را مطرح کرده، این است که چرا آمریکایی‌ها دو ارتشبد دوره پهلوی را با خودشان به عملیات طبس آورده‌بودند؟ مگر نظامیان آمریکایی ناظر لازم داشتند؟! از مجموع ارتشبد‌های دوره پهلوی، در زمان حمله آمریکایی‌ها، شش نفر مُرده بودند، یک نفر به دلیل جنایاتش، بعد از انقلاب اعدام شده‌بود. دو نفر هنوز در ایران حضور داشتند، دو نفر هم به تازگی فرار کرده‌بودند و فقط دو نفر این امکان را داشتند که با مهاجمان همکاری کنند و البته نشانه‌هایی که در اسناد انتشار یافته آمریکایی‌ها وجود دارد، خبر از حضور آن‌ها می‌دهد؛ ارتشبد غلامعلی اویسی و ارتشبد سعید اعزازی. اویسی، فرمانده ژاندارمری و در چهار سال آخر عُمر رژیم شاه، فرمانده نیروی زمینی بود. این دو بخش از نیرو‌های مسلح ایران، بالاترین تعداد نفرات را داشتند. اعزازی هم جانشین فرماندهی نیروی هوایی در دوره پهلوی بود و البته، وابسته به فرقه ضاله بهائیت. این‌ها قرار بود چه کار کنند؟ تحلیل آمریکایی‌ها این بود که بعد از بمباران تهران و درگیری میان ارتش و مردم، نیرو‌های مسلح بی‌طرفی خود را کنار می‌گذارند و علیه نظام وارد عمل می‌شوند. البته این تحلیل بی‌پایه بود و نشان می‌داد کاخ سفید باز هم محاسبه و ارزیابی دقیقی از شرایط و اوضاع ایران نداشته‌است؛ اما به هر حال، همین تحلیل مبنای آوردن اویسی و اعزازی به تهران بود تا بعد از حرکت ارتش، فرماندهی آن را با توجه به اِشراف شان بر امور، به عهده بگیرند.
 
تصویری که ارائه کردید، هولناک است؛ ۵۰ فروند هواپیمای بمب‌افکن روی ناو «نیمیتس» در انتظار پرواز، نیرو‌های کماندو در صحرای طبس پیاده شده و دو نظامی وابسته به رژیم پهلوی هم آماده اجرای نقشه؛ پدافند داخلی هم که کاملاً در حالت انفعال! چه شد که آمریکایی‌ها نتوانستند و گریختند؟
در این اتفاق باید دست خدا را در تمام مراحل دید و حیرت کرد. سربازان نیرو‌های دلتا که قرار بود عملیات را انجام دهند، از همان ابتدای مسیر، یعنی چند روز توقف در مصر و بعد عمّان، نتوانستند استراحت کنند، البته آن‌ها نیرو‌های کم‌توانی نبودند، اما شرایط محیطی، هوای گرم و آزاردهنده، توان این افراد را گرفته و روی اعصاب شان اثر گذاشته‌بود. به همین دلیل، وضعیتی شکننده پیدا کرده‌بودند. این مسئله در گزارش‌های بعد از عملیات ارتش آمریکا، کاملاً قابل بررسی و مشاهده است. خلبانان بالگرد‌ها را از میان بهترین‌ها برگزیده بودند؛ بین آن‌ها درجه کمتر از سرگرد وجود نداشت و علاوه بر این، همین افراد باتجربه، برای انجام عملیات، بیش از ۵۰۰ ساعت تمرین و پرواز در شرایط مشابه منطقه را طی کرده بودند تا در مرحله اجرا، هیچ مشکلی وجود نداشته‌باشد.

اما اتفاقی افتاد که هیچ کس آن را پیش‌بینی نمی‌کرد؛ پدیده جوی «هُبوب» بعد از ورود بالگردها، آن‌ها را فرا گرفت. هبوب گرد و غبارِ همراه با رطوبت فراوان است که هوا را پُر از گِل می‌کند. این پدیده چنان خلبان‌ها را به وحشت انداخته‌بود که طبق گزارش ارتش آمریکا، تعدادی از آن‌ها بعد از فرود در صحرای طبس، استفراغ کردند. یک بالگرد در مسیر از کار افتاد و بالگرد دیگری هم به ناچار برگشت. نکته‌ای که به صراحت در این گزارش‌ها آمده، این است که هیچ‌کدام از این بالگردها، یعنی آن‌هایی که به کویر شماره یک رسیدند، نقص فنی نداشتند! یعنی می‌توانستند پرواز کنند و برگردند، اما وحشت خلبان‌ها از هبوب و صحنه‌های هولناک آن، جرئت پرواز را از آن‌ها گرفته بود. به همین دلیل، برخی از بالگرد‌ها را حتی از نظر فنی خاموش نکردند، با این که طبق دستورالعمل‌های نظامی، حداقل باید آن‌ها را از بین می‌بردند تا چیزی به دست ایرانی‌ها نیفتد!
 
برگردیم به ماجرای برخی از عوامل داخلی در جریان این حمله که طبق صحبت شما، یک اقدام براندازانه بود. این عوامل داخلی چه کسانی بودند؟ معمولاً از ابوالحسن بنی‌صدر به عنوان یکی از آن‌ها نام برده می‌شود. نظر شما در این‌باره چیست؟
به نظر من، قطعاً گروهی خائن در داخل کشور، برای انجام عملیات فعال بودند؛ در این موضوع نمی‌توان تردید کرد. اما بخش مهمی از کسانی که بعد‌ها در مظان اتهام قرار گرفته‌بودند، در واقع اطلاعی از اجرای حمله نداشتند. در حقیر بودن عوامل داخلی همین بس که آمریکایی‌ها آن‌ها را آدم حساب نکرده‌بودند تا در جریان جزئیات حمله قرار بگیرند. بدیهی است که اگر بمباران اتفاق می‌افتاد، این افراد هم وارد عمل می‌شدند، اما بخش مهمی از آن ها، از کیفیت اجرای برنامه اطلاعی نداشتند. با آن که در ارتباط بنی‌صدر با آمریکایی‌ها تردیدی نیست، چیزی درباره این حمله و اهداف آن نمی‌دانست یا حداقل ما مدرکی نداریم که این مسئله را نشان بدهد. اما او، درست شبی که قرار بود تهران بمباران شود، دست زن و بچه‌اش را گرفته و به اهواز برده‌بود! چرا؟! چه کسی به بنی‌صدر گفت که سفرش به خوزستان را پنج هفته عقب بیندازد و بعد، درست همان شب کذایی، به خوزستان برود، آن هم با اهل و عیال؟! قطعاً آمریکایی‌ها نمی‌خواستند مهره‌شان بسوزد، آن هم سه چهار ماه بعد از آغاز ریاست‌جمهوری او. بنی‌صدر باید زنده می‌ماند تا بعد از شهادت حضرت امام، به تهران برگردد و نقشی را که برایش در نظر گرفته‌اند، ایفا کند.
 
برخی با این دیدگاه که بنی‌صدر در جریان برنامه قرار نداشت، موافق نیستند و دلیل آن را هم دستور وی برای انهدام تجهیزات به جا مانده در صحرای طبس می‌دانند.
ببینید، عرض کردم که خلبان‌های آمریکایی ترسیده بودند؛ وقتی در آن گیر و دار، یک بالگرد به یکی از هواپیما‌ها اصابت کرد، شرایط روحی آن‌ها بدتر هم شد. به همین دلیل، بدون این‌که تجهیزات را از بین ببرند، معرکه را خالی کردند. گفتم که دو بالگرد روشن مانده‌بود. همین مسئله شبهه و تردید برخی را برانگیخت؛ آیا آمریکایی‌ها هنوز هم در منطقه بودند؟ این موضوعی بود که صبح روز بعد، نیرو‌های حاضر در محل، یعنی نیرو‌های ارتش، سپاه، کمیته و ژاندارمری از خود می‌پرسیدند. متأسفانه هیچ کس در آن شرایط جلو نرفت تا ببیند وضع از چه قرار است.
 
مگر شهید محمد منتظر قائم، فرمانده سپاه یزد که در همان روز و همین منطقه شهید شد.
دقیقاً همین‌طور است. شهید منتظر قائم کاری را انجام داد که هیچ کس انجام نداده بود؛ حالا دلیل انجام ندادن ترس بود یا چیز دیگر، فعلاً کاری نداریم. او رفت ببیند داخل این بالگرد‌ها چیست؟ رفتند و دیدند مقدار زیادی پول، شامل ریال ایرانی و دلار آمریکایی، به علاوه اسناد پروازی داخل بالگردهاست که البته سند‌های مهمی بود و نشان می‌داد این‌ها قرار بود چه مکان‌هایی را بمباران یا در کجا نیرو پیاده کنند. زمانی که این مدارک جمع‌آوری شد و خواستند بیرون بیایند، هواپیمایی که دستور داشت بالگرد‌ها را از کار بیندازد، به خروج افراد از بالگرد‌ها مشکوک شد و ساعت حدود شش بعد از ظهر، آن‌ها را هدف قرار داد. شهید منتظر قائم در این مکان و زمان، به فیض شهادت نائل آمد.
 
نکته همین‌جاست؛ چرا باید بنی‌صدر دستور انهدام بالگرد‌هایی را بدهد که در آن‌ها کلی سند و مدرک وجود داشت؟
گفتم که دو بالگرد روشن بودند و همین مسئله، ظنّ حضور آمریکایی‌ها را در منطقه تقویت می‌کرد. مرحوم سرلشکر شادمهر، رئیس وقت ستاد مشترک ارتش، با بنی‌صدر تماس گرفت و گفت که تا همین‌جا هم آبروی ارتش رفته‌است؛ آمریکایی‌ها بدون هیچ مانعی وارد ایران شده‌اند و حالا اگر فرار کنند، خوب نیست. اجازه بدهید ملخ‌های بالگرد‌ها را بزنیم تا نتوانند فرار کنند.
 
آخر این‌که شدنی نیست! واقعاً می‌خواستند ملخ بالگرد را با مسلسل اف.۴ از آن ارتفاع بالا بزنند؟!
شدنی هست یا نیست، آن‌ها این کار را انجام دادند. واقعاً این کار را کردند. در عکس‌هایی که از این واقعه باقی مانده‌است، می‌توان رد گلوله را روی ملخ‌ها دید. اما علت انفجار دو بالگرد، پُر بودن باک آن‌ها از بنزین بود. باک دو بالگردی که منفجر شدند، بنزین داشت و با اصابت گلوله اف.۴، آتش گرفت و منهدم شد. اتفاقاً شهید منتظر قائم هم بر اثر اصابت ترکش همین انفجار‌ها به شهادت رسید؛ و آخرین سوال که شاید تکراری باشد، این است که به اعتقاد شما، عوامل خیانتکار داخلی چه نقشی در این واقعه داشته‌اند؟

ببینید، آن‌چه می‌گویم، حاصل ۱۰ سال تحقیق و سندخوانی است. ما در آن شرایط، کاملاً منفعل بودیم. اصلا نمی‌دانستیم چه خبر است؟ نمی‌دانستیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است، این خواست خدا بود که جمهوری اسلامی، از آن مهلکه عجیب نجات پیدا کرد. اما درباره سوال شما، باز هم تکرار می‌کنم؛ من نمی‌گویم عوامل خائن داخلی در این ماجرا دخیل نبودند، اما می‌گویم برخی از افرادی که آن‌ها را در این ماجرا دخیل می‌دانیم و در مظان اتهام قرار می‌دهیم، درگیر این ماجرا نشدند. توضیح این مطلب را به صورت کامل و واضح، در سخنانم ارائه کرده‌ام.

منبع: روزنامه خراسان

برچسب ها: پنجه عقاب ، صحرای طبس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۲۱ ۱۱ بهمن ۱۴۰۲
ایول دمش گرم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۵۱ ۲۰ آبان ۱۴۰۲
عالی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۵۱ ۲۰ آبان ۱۴۰۲
عالی
United States of America
آزاد
۱۲:۵۱ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲
اصل موضوع چیه ؟؟؟؟
نظریه چرتی است
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۴۶ ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۲
من یه ادم بی سوادیم فهمیدم چه خبره چه خبربوده اون موقع