روایتی از یک بانوی شیمی‌دان که با تکیه بر حجابش حالا یک کارآفرین است که محصولش با نمونه‌های خارجی رقابت می‌کند.

تبدیل شده‌ایم به صورتک‌هایی بی‌هویت، به آدم‌هایی تکراری، به علایقی مشترک و جدیدا نفرت‌هایی مشترک! «من»، دیگر برایمان مفهومی ندارد. دیگر قابلیت تعریف نداریم. تک بعدیِ محضیم بی آنکه لذت سه بعدی بودن را چشیده باشیم. درکِ شگرفِ خودمان بودن را از دست داده‌ایم. ما همانیم که همه هستند؛ سطحی، روی کف و حباب‌آلود؛ آن‌قدر کم طاقت و شکننده که دنبال بهانه‌ایم برای ترکیدن! اما «عُمق» همیشه سهم آدم‌هایی‌ست که نتوانستند و نخواستند مثل بقیه شناور باشند، همان‌هایی که جلیقه‌های نجات را انداختند دور، نفس‌هایشان را توی سینه حبس کردند و به شوق هبوط، در اعماق تاریکی‌های اقیانوس، به نور رسیدند.

عمقی که با صدف‌های درخشان «اتکا به خود» و «غرور ملی» از آن بالا آمدند و باری از دوش رنج‌های کشورشان برداشتند. «بهاره هرمز» یکی از این آدم‌هاست؛ همان‌هایی که از سطح دل کندند و با انتخابی متمایز توانستند به عمق برسند؛ زن شیمی‌دانی که پای صحبت‌هایش نشستیم تا لذت متفاوت فکر کردن و زیستن را ببینیم و بچشیم و از «زن» «زندگی» و «آزادی» واقعی هز ببریم!

سلام به بانوی چسب ایران. چقدر خرسندیم از دیدن زنی مانند شما که هم یک مادر نمونه است و هم یک شیمی‌دانِ کارآفرین. از خودتان برایمان بگویید. بهاره هرمز در چند جمله کوتاه کیست؟

هرمز: سلام. ممنونم. به نام خدا. بهاره هرمز هستم. مادر و نایب رییس شرکت انرژی پارس وطن، تولید کننده‌ی انواع چسب‌ها و پوشش‌های مورد نیاز صنایع، گاز، نفت، پتروشیمی و همچنین تولید کننده‌ی شیمیایی محصولات خودرویی، کف‌پوش‌ها و سنگ‌های مصنوعی.

خانم هرمز، سن‌تان را بپرسیم یا نه؟

هرمز: (می‌خندد) خواهش می‌کنم. چرا نپرسید؟ در خدمت هستم. چهل و سه ساله‌ام است.

شته تحصیلی‌تان چه بود؟

هرمز: شیمی. کارشناسی ارشد شیمی کاربردی خواندم.

چه رشتی سختی. آن هم برای یک زن. چه شد که به سمت این رشته جذب شدید و انتخابش کردید؟

هرمز: بله. واقعا رشته‌ی سختی است. اینکه بخواهم بگویم آب خوردن بود و خیلی راحت هر کسی از پس‌اش برمی‌آید واقعا این‌طور نیست. خیلی تلاش می‌خواهد. با یک ساعت و دو ساعت و چند روز و چند ماه مطالعه به تخصص‌اش نمی‌رسی. علاقه حرف اول را می‌زند. خب من علاقه‌ی زیادی به شیمی داشتم. کار‌های تحقیقاتی و آزمایش‌های بی حد و حصر این رشته من را هیجان‌زده می‌کرد.

با شیمی هر روز می‌توانی به یک کشف تازه برسی و این بی‌نهایت برای من جذاب بود به خاطر همین با عشق این رشته را انتخاب کردم و خوش‌بختانه با گروه کاری من هم خیلی مرتبط شد. می‌دانی دیگر، تمام محوریت کار یک تولید کننده‌ی چسب می‌شود شیمی و من عشق و کارم را هر دو با هم یک جا دارم.

چرا چسب خانم هرمز؟ انتخاب متفاوتی داشتید؛ شاید اگر کس دیگری بود با خودش میگفت من با این تحصیلات حتما باید بنشینم پشت یک میز مدیریتی توی یک شرکت بزرگ نفتی و کلی پول پارو کنم. اما شما دل و تخصص و فکر و ذکرتان را گره زدید به چسب؟!

هرمز: پتروشیمی‌ها، شرکت‌های گازی و حتی نفتی به این چسب‌ها خیلی نیاز داشتند، حتی بیشتر از مدیر! تا قبل از تحریم‌ها این چسب‌ها از آمریکا و کشور‌های اروپایی و با هزینه‌های بالا وارد کشور می‌شد. نیاز روز بود. بدون این چسب‌ها صنعت لنگ می‌ماند، اما بعد از تحریم‌ها و با شدت گرفتنشان وارد کردن چسب‌ها خیلی سخت شد. حالا به نظرت من به عنوان کسی که شیمی خوانده بود و نصف بیشتر عمرش توی آزمایشگاه‌ها گذشته بود باید زانوی غم بغل می‌گرفتم و می‌گفتم ما کجا و تولید کجا؟ یا حتی خودم را به عنوان زن دست کم می‌گرفتم و می‌گفتم وقتی مرد‌ها از پس‌اش برنیامدند من چرا به آب و آتش بزنم؟

نه، من نتوانستم ساده از کنار مسئله‌ی به این مهمی عبور کنم، چون به توانایی خودم ایمان داشتم. می‌دانستم هر آنچه که آن‌ها بلدند را ما هم بلدیم، اما با این تفاوت که آن‌ها وارد گوی تولید شدند و ما صرفا یک استفاده‌گر هستیم.

پس بسم الله گفتید و زدید به دل خطر؟

هرمز: ما در ماهشهر هستیم. خب با توجه به نیاز منطقه‌مان پیش رفتیم. شروع کار با تحقیقات بود. نیازسنجی کردیم. باید می‌فهمیدیم که با خودمان چند چندیم. می‌دانی به چه نتیجه‌ای رسیدیم؟ اینکه ما توانایی تولیدش را داریم. چون هم یک گروه قوی و مجرب و متخصص بودیم و هم اینکه مسئله تولید چسب با رشته‌ی تحصیلی و کاری ما نیز مرتبط بود.

گاهی بچه‌های گروه خسته می‌شدند. کار، فرسایشی می‌شد، اما وقتی می‌پرسیدم «چرا نتوانیم تولید کنیم؟» بقیه واقعا جوابی نداشتند. ما عقل و هوش و دانش و منبع و تخصص و تعهد را داشتیم. ما امید و توکل و اراده را هم داشتیم. پس دست به کار شدیم. خودمان تولید کردیم؛ و از خروج ارز از کشور هم جلوگیری کردیم.

و محصول شما توانست با نمونه‌ی خارجی رقابت کند؟ هزینه‌ها چطور؟ شکست؟

هرمز: الآن قیمت محصول ما یک سوم نمونه‌ی خارجی آن می‌باشد. این واقعا برای شرکت‌های پتروشیمی و گازی و نفتی به صرفه‌تر است. ما محصولاتمان را در اختیار تمام پتروشیمی‌ها و شرکت‌های نفت و گاز قرار دادیم و تاییدیه‌ها را هم گرفتیم.

خانم هرمز، بچه‌هایتان چند ساله هستند؟

هرمز: چند ساله؟ نه نه. بچه‌های من خیلی کوچولو هستند. خداوند به تازگی دو قلو به زندگی ما بخشیده است. سه ماهشان است. یک دختر و یک پسر. محمد طه و گلاره.

پس حسابی سرتان شلوغ شده با فسقلی‌ها. سخت نیست؟

هرمز: آخ آخ. چرا. اتفاقا خیلی هم سخت است. مادر یک نوزاد بودن سخت است حالا فکرش را کن همزمان دو تا نوزاد داشته باشی و با هم گریه کنند، گرسنه‌شان شود و بدتر از همه‌ی این‌ها، با هم کار خرابی کنند. طبیعتا دو قلو‌ها کارشان زیادتر است، اما زرنگی کردم. از خانواده‌ی خودم و خانواده‌ی همسرم کمک گرفتم. خدا را شکر توانستم از پس کار‌های خانه و بیرون از خانه بربیایم.

یعنی توانستید تعادل را بین کار و خانواده برقرار کنید؟

هرمز: بله. چرا نتوانم؟ چرا نشود؟ باور کن هیچ کاری نشد ندارد. کارهایم را اولویت‌بندی می‌کنم. مدیریت زمان دارم. از اطرافیان هم کمک می‌گیرم. تعادل بین کار خانه و کار بیرون برقرار شد. وقتی بدانی هر کاری را چه ساعتی می‌خواهی انجام بدهی هیچ کاری روی زمین نمی‌ماند البته بچه‌ها گاهی غیر قابل پیش‌بینی می‌شوند، ولی از پسشان برمی‌آیم.

الآن حرف شما به مرد‌هایی که می‌گویند اگر زن بیرون از خانه کار کند، خانه‌داری‌اش لنگ می‌ماند، چیست؟

هرمز: (بلند می‌خندد) باور کنند لنگ نمی‌ماند. اگر یک زن مدیریت داشته باشد و اولویت‌بندی کند و نظم را هم چاشنی کارهایش کند هیچ مردی به گرد موفقیت‌اش در کار‌های بیرون و داخل از خانه نمی‌رسد.

اگر نظم باشد مطمئن باش توی کارهایت موفق می‌شوی. بدون نظم و اولویت‌بندی و برنامه‌ریزی که نمی‌شود توقع موفقیت و رسیدن به کار‌های بیرون و داخل خانه را داشت. حالا یک زن مدام با خودش بگوید من هم می‌روم سر کار هم فردا ناهار خوبی بار می‌گذارم، اما وقتی هیچ برنامه‌ای برای پختن ناهار نداشته باشد که ناهار خود به خود پخته نمی‌شود. ما زن‌ها اگر بخواهیم از پس همه‌ی کارهایمان برمی‌آییم.

سخت‌ترین خاطره‌تان در کار و طی روند تولید چسب چه بود؟ اتفاقی که خیلی اذیتتان کرده باشد

هرمز: خب اصل چسب‌ها خارجی بود. ما برای بومی سازی‌شان خیلی زحمت کشیدیم. شبانه روز توی آزمایشگاه بودیم. نور خورشید به چشم‌هایمان نمی‌خورد. حتی گاهی اوقات یادمان می‌رفت که ناهار یا شام نخورده‌ایم. گروه، یک نفس پای کار بود.

کار‌های تحقیقاتی، آنالیز، فرمولاسیون و کسب دانش فنی را همه خودمان انجام دادیم. یک نمونه‌ی خارجی از چسب را بردیم آزمایشگاه و با گروه فنی‌مان به صورت شبانه روز آنالیزش کردیم تا اینکه بالاخره توانستیم دانش فنی‌اش را به دست بیاوریم. برای تولید چسب کسب دانش فنی خیلی مهم بود. تمام آن روز‌ها سختی بود و تلاش. اذیت شدیم، اما شیرین بود.

سنگ‌اندازی شد؟ اینکه کسانی بلند شوند به اعتراض که چرا کار را یک خانم دست گرفته است؟

هرمز: من و همسرم هر دو با هم این کار را شروع کردیم. هم رشته و هم کار هستیم. چون این چسب برای اولین بار در کشور و توسط گروه ما انجام شد قطعا موانعی برایمان پیش آمد، اما آن‌قدر تلاش کردیم و رفتیم و آمدیم تا به سرانجام رسید. تولید چسب چهار سال زمان برد. شاید اگر کس دیگری بود خسته می‌شد، اما ما جنگمان را نصفه و نیمه نتوانستیم رها کنیم. همیشه با همسرم حرفمان این بود که تا تهش می‌رویم، بالاخره باید به یک نتیجه برسیم؛ یا پیروزیم یا شکست خورده، اما دلمان رضا نمی‌داد وسط کار همه چیز را به بهانه‌ی نشد و خستگی و موانع رها کنیم.

دو سال برای تولید چسب زمان گذاشتیم و دو سال هم پیگیری‌ها و رفت و آمد‌ها زمان برد. اما الآن در چه موقعیتی هستیم؟ خوش‌بختانه محصول در حدی توانسته با نمونه‌های خارجی مشابه رقابت کند که در سطح ملی از ما خریداری می‌شود و کار راه انداخته است.

شما و همسرتان با رشته شیمی توانستید طعم دلپذیر موفقیت را بچشید، اما خیلی از پدر و مادر‌ها هستند که هنوز و با وجود اینکه می‌دانند فرزندانشان در رشته‌های دیگر می‌توانند اثرگذار باشند، اما همچنان بر تحصیل در رشته‌های پزشکی اصرار دارند. مشکل از نظر شما کجاست؟

هرمز: الآن دیدگاه‌ها کمی بسته شده است. شاید پدر و مادر‌ها بگویند خب بچه‌ی ما برود شیمی بخواند که چه بشود؟ اما اگر هدف داشته باشی مطمئن باش در کارهایت موفق می‌شوی. متاسفانه جوان‌های ما هدف‌هایشان را گم کرده‌اند که هیچ، حتی نمی‌توانند پیداشان کنند.

جوان موقع انتخاب رشته چه می‌کند؟ خانواده‌ها چه می‌کنند؟ یک مجموعه‌ی بسته را در نظر می‌گیرند و، چون فکرشان بسته شده و دیدگاهشان محدود شده است دیگر نمی‌توانند انتخاب درستی داشته باشند در صورتی که یک انتخاب هدف‌دار به همراهی توانایی در حوزه کاری می‌تواند موفقیت‌های فردی و به ویژه جمعی بزرگی را رقم بزند.

اجازه بدهید یک سوال عجیب بپرسم. زن شیمی‌دان چه شکلی است خانم هرمز؟

هرمز: (با ذوق می‌خندد) همیشه توی آزمایشگاه است. توی خانه هم باز توی آزمایشگاه است، اما آنجا اسم آزمایشگاهش فرق می‌کند و می‌شود آشپزخانه! سر کار، چسب تولید می‌کنیم و توی خانه، خورشت قیمه با خلال بادام.

الآن چند نفر با شما مشغول به کار هستند؟ رییس شمایید یا آقای هرمز؟

هرمز: پانزده نفر. پنج خانم و ده آقا. باور کن رییس توی گروه ما معنایی ندارد. همیشه همه با هم توی آزمایشگاهیم. من و همسرم همیشه سعی می‌کنیم کارهایمان را مشورتی پیش ببریم. گروه تشکیل دادیم. هم‌فکری می‌کنیم. شما وقتی گروه تشکیل بدهی این مجموعه انگیزه‌اش بیشتر می‌شود. یعنی دیگر حرف میز مدیریتی نیست، چون همه‌ی اعضا تلاش می‌کنند تا به هدف‌های مجموعه برسیم، اما اگر خارج از گروه شد یک حساسیت‌هایی ایجاد می‌شود که به کار خدشه وارد می‌کند.

حالا هم با توجه به وظایف مدیریتی که دارم، اما همچنان خودم را از آزمایشگاه جدا نکرده‌ام. کنار بچه‌ها هستم. شیمی، تخصص من است و دوستش دارم. راستش چطور بگویم؟ وقتی کار، تخصصی می‌شود و مال خودت هست باید قطعا کنار نیروهایت باشی. کنار همکارانت باشی و کمکشان بدهی. ما به هم دل‌گرمیم و کار‌ها با این صمیمیت است که پیش می‌رود.

تعریف حس و حال شما و گروهتان از لحظه‌ای که به تولید داخلی اولین قوطی چسب مورد نیاز پتروشیمی‌ها رسیدید؟

هرمز: خوشحالی بود. ما توی آزمایشگاه بودیم. من خودم آدم آرامی هستم؛ خیلی آرام، اما آن روز ناخودآگاه خوشحالی‌ام را نشان دادم. با بچه‌های گروه از ذوق فریاد می‌کشیدیم. بالا و پایین می‌پریدند. خیلی خوشحال شدیم. شیرینی دادیم. یک جشن کوچک گرفتیم. آن روز و لحظه را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خوشحالی ما تنها یک شادی فردی نبود. یک ساعت ملی بود آن لحظه. ما در ماهشهر توانسته بودیم با قدرت‌های جهان رقابت کنیم. واقعا خوشحال بودیم.

منبع: فارس

برچسب ها: مادر ، کارآفرینی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۴۶ ۲۴ بهمن ۱۴۰۱
با بی حجابی تو ایران فقط یک کار میشه کرد که همه ما میدانیم خود بی حجاب هم میداند برای چه چیز بی حجابی می کند یعنی مرا آزاد بزارید برای بی بند وباری. وا لا حجاب ابهت ووقار وخردمندی به زن ایرانی مسلمان میبخشد ایران جای برای بی حجابی نیست
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۰۶ ۲۱ بهمن ۱۴۰۱
احسنت
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۵۹ ۲۰ بهمن ۱۴۰۱
انشاءالله که درهمه زمینه های زندگی موفق باشید
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۳۵ ۲۰ بهمن ۱۴۰۱
پس با حجاب هم میشه کارآفرین نمونه شد.