چندی قبل مرد جوانی در تماس با پلیس از سرقت مسلحانه خودروی نیسان خود خبر داد و گفت: بعد از تخلیه بار از شهرستان راهی تهران شدم. در کنار بزرگراه آزادگان توقف کرده بودم تا کمی استراحت کنم که ناگهان موتورسیکلتی دو ترک در کنارم توقف کرد و یکی از موتورسواران با نشان دادن یک کاغذ که رویش آدرسی نوشته شده بود از من خواست شیشه ماشین را پایین بدهم. با تصور اینکه موتورسواران در جستوجوی آدرس هستند، شیشه ماشین را پایین دادم، اما آنها با تهدید اسلحه خودروام را سرقت کردند.
با شکایت مرد جوان شماره پلاک خودروی سرقتی به تمامی واحدهای گشت پلیس اعلام شد. همزمان مأموران به بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت پرداختند. اما متهمان چهره هایشان و پلاک موتور را پوشانده بودند و در این شاخه از تحقیقات آنها به ردی از متهمان نرسیدند.
در حالی که بررسیها در این خصوص ادامه داشت، نیسان دیگری در اطراف تهران به همین شیوه و شگرد به سرقت رفت. با این احتمال که دو سرقت از سوی اعضای یک باند صورت گرفته باشد، مأموران به بررسی دوربینهای اطراف محل سرقت پرداخته و یکی از دوربینها، تصاویر سارقان را بهدست مأموران داد و مشخص شد که آنها متهمان سابقهداری هستند.
با شناسایی هویت متهمان، کارآگاهان موفق به دستگیری اعضای این باند شدند که دو متهم ۱۸ و ۲۰ ساله هستند. در تحقیقات اولیه متهمان نه تنها به سرقت سریالی نیسان اعتراف کردند بلکه جرایم دیگر خود را نیز برملا ساختند.
گفتگو با سردسته باند
با اینکه سنش کمتر است، اما مغز متفکر و طراح این سرقتهای مسلحانه است. پسر جوانی که کلکسیونی از جرایم را در پرونده خود دارد و از کودکی کارهای خلاف انجام داده است.
-شگردتان برای سرقتها چه بود؟
با موتور در بزرگراههای تهران و اطراف آن پرسه میزدیم و با دیدن خودروهای نیسان که در کنار بزرگراه پارک بود به سراغ راننده میرفتیم و با تهدید اسلحه خودرو را سرقت میکردیم. گاهی اوقات هم به سراغ عابران میرفتیم، فرقی نداشت زن یا مرد، اسلحه را به سمتشان میگرفتیم و فقط طلا و پول نقد از آنها سرقت میکردیم.
-با خودروهای سرقتی چه کردید؟
به یک نفر بدهی داشتیم و یکی از خودروها را به جای بدهیمان دادیم. دومین خودرو را هم به مالخر فروختیم.
-چرا سارق شدی؟
خلافکاری و سرقت در خانواده ما موروثی است. پدرم خلافکار بود، قاچاقچی حرفهای که خیلیها او را میشناختند و در کنار قاچاقهایی که میکرد سرقت هم انجام میداد. خیلی بچه بودم، دقیق یادم نمیآید، اما از همان کودکی مرا با خود به محلهای فروش مواد مخدر میبرد یا اگر میخواست سرقت کند یک پای ثابت تیم من بودم.
-چرا تو را با خودش میبرد؟
به قول خودش باید از بچگی چم و خم کارهای خلاف را یاد میگرفتم تا در بزرگسالی یک سارق و مجرم حرفهای شوم. از طرفی مرا با خودش میبرد تا پلیس به او شک نکند. او مواد را در لباسهای من جاساز میکرد. خیلی بچه بودم که به خاطر حمل مواد بازداشت شدم. از همان موقع ترسم از زندان و پلیس ریخت.
-خواهر و برادرانت هم آموزش میدیدند؟
آموزش فقط برای پسرها بود. خودش هم از پدرش یاد گرفته بود. به همین دلیل خواهرم از این آموزشها معاف بود. البته برادر کوچکترم شانس آورد چرا که هم پدرم به خاطر حمل مقدار زیادی از مواد به زندان افتاد و هم من حمایتش کردم و اجازه ندادم مشکلاتی را که خودم در کودکی تجربه کردم تجربه کند. دادگاه به پدرم حکم اعدام داد و با اعتراض پدرم حکم او به حبس ابد تغییر کرد، اما خلاف که ارثیه خانوادگی ما بود، همچنان با من همراه است و من حتی پدرم برایم درس عبرت نشد.
-چرا در سرقتها اسلحه با خودت میبردی؟
این را هم از پدرم یاد گرفتم، او برای اینکه قاچاقچیهای دیگر رو دست نزنند یا تهدیدش نکنند با خودش اسلحه داشت و من هم از او تبعیت کردم. اما فقط از اسلحه برای تهدید استفاده میکردم، تیراندازی نمیکردم.
-اما یک مورد تیراندازی در اطراف تهران داری.
آن مورد فرق داشت، مزاحم دوست دختر دوستم شده بودند و برای اینکه زهر چشم بگیریم تیر هوایی شلیک کردیم.
-اعتیاد داری؟
نه. پدرم در مقابل بهترین و مرغوبترین کوکائینها مقاومت میکرد. میگفت مواد که وارد زندگیات شود نابود میشوی و آن وقت است که تو بنده دیگران میشوی. پدرم از سرکردگان خلافکارها بود یکبار برادر کوچکم را در راه مدرسه دزدیدند و مشکل آنها بر سر معامله مواد مخدر بود. این ماجرا هرگز به پلیس گزارش نشد و پدرم با قاچاقچیان وارد معامله شد و برادرم بعد از چند ساعت آزاد شد.
-با همدستت چطور آشنا شدی؟
هم محل و هم مدرسهای بودیم.
منبع: روزنامه ایران