اوایل دی امسال مردی با حضور در شعبه هفتم بازپرسی دادسرای جنایی تهران شکایت کرد خواهرش برای خرید از خانه بیرون رفته و ناپدید شده است. با دستور محمدتقی شعبانی تحقیقات ماموران پلیس آگاهی تهران آغاز شد و احتمال دادند او به قتل رسیده باشد. بههمیندلیل پرونده افراد مجهولالهویه را بررسی کردند که معلوم شد جسد سوخته یک زن ۲۰روز قبل از سوی ماموران شهرستان رباطکریم پیدا شده و در پزشکیقانونی است که خانواده زن گمشده آنجا رفته و با دیدن جسد سوخته، او را بهعنوان دختر گمشدهشان شناسایی کردند. در تحقیقات بعدی رد مردی از اقوام آنها در این پرونده به دست آمد و او بازداشت شد. متهم، منکر قتل آن زن بود تا اینکه دیروز در جریان تحقیقات اعتراف کرد و گفت: دختر جوان را خفه کردم و جسدش را در چاله یک بیابان رها کرده، اما وی را نسوزاندم. آن زن را کشتم، چون نمیخواست به رابطه عاشقانهمان پایان دهد.
از آشناییات با مقتول بگو
آن زن از اقوام دورم بود. یکی از آشنایان او را به من معرفی کرد تا برایش کاری پیدا کنم. چند مرتبه با هم ملاقات کردیم و کمکم رابطه عاشقانهمان شکل گرفت.
با هم اختلاف داشتید؟
مدتی از این رابطه گذشت و به خاطر خیانت به همسرم، دچار عذابوجدان شدم. از آن زن جوان خواستم همهچیز را فراموش کند، اما دستبردار نبود و تهدید میکرد که باید با او باشم.
به همین خاطر او را کشتی؟
آخرین شب، سوار خودروی پیکانوانتم شد. با هم جرو بحثمان شد و فریاد میزد اگر از او جدا شوم خودکشی میکند. بعد شال را روی گردنش گره زد و گفت خودم را میکشم. باورم نمیشد تهدیدش جدی باشد. عصبانی شدم و شال را به دور گردنش محکم کشیدم که خفه شد.
با جسد چه کردی؟
وقتی به خودم آمدم او مرده بود. با گذشت چند ساعت به جاده رباطکریم رسیدم. خودرو را متوقف کردم و در چالهای انداختم. روز بعد به آنجا رفته و متوجه شدم زبالهگردها جسد را سوزاندهاند.