امیرحسین بوربور در قبل از انقلاب عاشق لباسهای برند و گرانقیمت بود. هر شب با ماشین پدرش به محلات شمالی تهران برای دور دور میرفت رستورانهای فرحزاد، درکه یا دربند پاتوق همیشگیاش در بعدازظهرها بود. اینقدر علاقه به نشستن پشت فرمان ماشین داشت که پدرش در سفر به کویت برای گل پسرش، ماشین گالانت آلبالویی رنگ خرید. البته او در تفریحاتش لب به سیگار نمیزد و نامحرمی هم شریک خوشگذرانیهایش نبود.
بیشتربخوانید
امیرحسین پای منبر شیخ حسین متحول شد
یکی از شبهای ماه محرم، شهید به دعوت و اصرار برادر کوچکترش، از شهرری (محل سکونتشان) راهی مهدیه تهران میشود و به طور اتفاقی آن شب، حاج شیخ حسین انصاریان سخنرانی میکند. نشستن پای منبر این روحانی، امیرحسین را به طور عجیبی دگرگون کرد. در آن شب، حاج حسین از صفای امام حسین (ع) و زهدش سخن میگفت و امیرحسین هم در عالم خودش در جستجوی معنویت حسینی پرواز میکرد و این گونه شد که آن شب، شب تولد دوباره امیرحسین شد.
معلم میشود تا توبه نصوحش را به شکل دیگری عملی کند
بعد از آن تحول روحی، شغل معلمی را انتخاب میکند و به روستاهای درسن آباد قوچ حصار خارج تهران میرود. به کودکان محروم رسیدگی و با آنها حشر و نشر میکند. خودش را جزئی از آنها میبیند و به دیدار خانوادههایشان میرود و بدون اینکه آنها متوجه شوند، زیر فرششان پول میگذارد. این دگرگونی روحی حتی در چهرهاش هم تأثیر گذاشت و نورانیترش کرده بود.
اولویتش لبخند کودکان محروم میشود
حالا امیرحسینی که سالهای سال به لباس و پوشش اهمیت میداد، اگر لباسهایش خاکی میشد، اصلاً برایش مهم نبود. مهم برایش لبخندی بود که بر لبان کودکان محروم مینشست.
من دیگر بر نمیگردم
آخرین حضور شهید امیرحسین بوربور در عملیات خیبر در ۱۳ اسفند سال ۶۲ در منطقه عملیاتی جزیره مجنون رقم میخورد. چند روز قبل از عملیات به خانه زنگ میزند و میگوید: من دیگر بر نمیگردم، احترام مامان و آقاجون را داشته باشید و نماز را فراموش نکنید.
منبع: فارس